نام پژوهشگر: فرخنده راهبی

عناصر فیثاغوری فلسفه افلاطون
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تبریز 1388
  فرخنده راهبی   حسن فتحی

فلسفه¬ی افلاطون با تمام عظمت و شکوهش برآیند و تلفیق اندیشه¬ی مردان بزرگی است که قبل از او، در رأس تمام متفکران یونان باستان قرار داشتند. فیثاغورس، هراکلیتوس، پارمنیدس و سقراط، چهارفیلسوف بزرگی هستند که افلاطون با دریافت و پرورش اندیشه آنها فلسفه جاودانی خود را صورت بخشیده است. البته وی در خصوص منابع فکری خود سکوت اختیار کرده و چیزی نمی گوید، ولی با کمی تأمل در آثارش می توان جلوه¬ی افکار اسلافش را در فلسفه¬ی او به خوبی مشاهده نمود. هر پژوهشی در خصوص ارتباط افلاطون با هر یک از این فیلسوفان، برای روشن شدن میزان تأثیر و نفوذ آنها در افکار وی از اهمیت خاصی برخوردار است و در این میان دریافتن نقش فیثاغوریان با اهمیت تر و دشوارتر است. در واقع تقیّد اعضای مکتب فیثاغوری به اختفای آموزه های اصلی، موجب گردیده است که اطلاعات سایرین در خصوص آموزه های آنها و شخص فبثاغورس اندک و در نتیجه هرگونه اظهار نظر درمورد فلسفه آنها با احتمال توام باشد. علی¬رغم مشکل فوق، به مواردی در آثار افلاطون برمی خوریم که با توجه به قراین موجود، آنها را به منبع دیگری جز فیثاغوریان نمی توانیم نسبت دهیم. مواردی چون عقیده به خویشاوندی طبیعت (همانندی ساختار جهان اکبر و جهان اصغر)، ثنویت (دوگانگی) روح و بدن، الهی بودن روح و اهمیت تزکیه آن، فناناپذیری و تناسخ نفس، اهمیت به ریاضیات و نظم و هماهنگی موجود در ساختار عالم، که جزو اصول اولیه مکتب فیثاغوری محسوب می شوند، به کرّات توسط افلاطون در محاوراتی چون فایدون، فایدروس، گرگیاس، فیلبوس، تیمائوس و جمهوری مطرح شده اند. در مورد رساله¬ی تیمائوس انعکاس آموزه¬های فیثاغوری تا حدّی است که موجب پیدایش این احتمال در ذهن برخی از مفسرّان گردیده است که افلاطون، در این اثر آرای فیثاغوریان را گزارش می کند نه عقاید خود را. و البته در مقابل دلایل محکمی هم وجود دارد که نشان می¬دهند تیمائوس، تنها شامل آن دسته آموزه¬های فیثاغوری است که افلاطون آنها را پذیرفته و سپس در قالب فلسفه خود بیان کرده است. این تحقیق با به کارگیری روش توصیف، تحلیل و تطبیق و با استفاده از آثار موجود فیثاغورس و افلاطون و البته کتب و مقالاتی که راجع به آنها نوشته شده است ، ابتدا به توصیف و تحلیل فلسفه¬ی افلاطون پرداخته و سپس به تطبیق آن با ریشه¬ی فیثاغوری¬اش اهتمام می ورزد تا نشان دهد که افلاطون با فیثاغوریان رابطه داشته و در حوزه های مختلف از آنها متأثر گردیده است.