نام پژوهشگر: زینب عالمی بکتاش

نقد ساختاری داستان های بلند رضا امیرخانی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه الزهراء - دانشکده ادبیات، زبانهای خارجی و تاریخ 1389
  زینب عالمی بکتاش   نسرین فقیه ملک مرزبان

نگاهی که در این نوشته، داستان های بلند رضا امیرخانی را دنبال کرده است، براساس نظریه ی ادبی معاصری است که در پایان دهه ی 1960، رسماً به دانش پژوهان ادبیات معرفی شد. "نظام ساختار گرایی"، که تلاشی در به کار بستن نظریه های فردینان دو سوسور، بنیان گذار زبان شناسی ساختاری است. نگارنده سعی کرده است با بررسی عناصر سازنده ی پنج داستان از آثار امیرخانی، به بافت منسجمی دست یابد تا از این طریق بتواند ساختار ذهنی نویسنده ی کتاب را، که در پس زمینه ی خودآگاه او قرار گرفته است، درک کند و از طرف دیگر، با تحلیل و تبیین سبک نوشتاری این نویسنده، به عنوان یک شیوه ی نو در رمان معاصر فارسی، به این نتیجه برسد که امیرخانی با این شیوه ی نوشتار تا چه حد در ذهن مخاطب تأثیر می گذارد. در این پژوهش فرض بر این است که داستان های بلند امیرخانی از ساختار روایی کاملی برخوردار هستند؛ ساختاری که لحن و ضرب آهنگ زبان گفتاری را حفظ کرده است و با تلفیق دو زبان گفتاری و نوشتاری، به بهترین وجه در خدمت اقناع مخاطب خود قرار گرفته است. آثار این نویسنده از شکل رسمی و نوشتاری خشک رهایی پیدا کرده و در خدمت مضامین اجتماعی، دینی و عرفانی، سیاسی و ... درآمده است. در حقیقت هر یک از این داستان ها دارای ساختار منحصر به خود می باشند که در راستای تفهیم مفهوم خاصی حرکت کرده و شکل گرفته اند. نگارنده ی این پژوهش با چنین پیش فرضی به تحلیل این داستان ها پرداخته است. ابتدا با پیش رو گذاشتن پنج داستان: " از به، من او، ارمیا، بیوتن و داستان سیستان" و بررسی اجمالی عناصر داستان در آنها، طرحی از یک اسکلت مقدماتی برای ساختار هر یک در نظر گرفته شد. نگارنده در بازخوانی پی در پی داستان ها و با توجه به شباهت ها و تفاوت-های آثار، از لحاظ ساختار و زبان روایی، به ساختار نظام مندی دست یافت و در آخر این فرضیه ثابت شد که در آثار امیرخانی، عنصر غالب " شخصیت" است و درون مایه های داستان های وی بیشتر اجتماعی- دینی است و در همین راستا، زبان او نیز به سنت های اجتماعی گرایش بسیاری دارد. این پایان نامه در سه فصل تنظیم گردیده است: فصل اول، در پی یافتن تعریفی جامع برای ساختار و مکتب ساختارگرایی، نگاهی گذرا بر این مفاهیم در نقد ادبی کرده، در ادامه به تاریخچه ی ساختارگرایی و نظریه پردازان معروف این نقد، هم چون: پراپ، گرماس، تودوروف، ژنت و ... پرداخته است. در پایان نظریه ی یاکوبسن را توضیح داده است. در فصل دوم، با نگاهی کوتاه به داستان، انواع ادبیات داستانی، تفاوت رمان با آنها و تاریخچه ی رمان در غرب و در ایران بیان شده است. در فصل سوم، با توجه به مباحث دو فصل پیشین، سعی شده است تحلیلی ساختاری از پنج داستان امیرخانی ارایه شود. نتیجه ی به دست آمده حاکی از این مطلب است که امیرخانی در آثار خود از الگوی ساختاری واحدی استفاده نمی کند و از این لحاظ در داستان-های او تنوع بسیاری به چشم می خورد و همین امر باعث شد که در این نوشته، هر داستان به طور جداگانه مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. درباره ی این نویسنده و کتاب های وی جز چند مقاله و مصاحبه چیز دیگری وجود ندارد و در این راستا، این پژوهش اولین قدمی است که برداشته می شود. امید است این نوشته راه گشای بررسی ساختاری ادبیات معاصر شود؛ چرا که نقد ساختاری در جهت کسب هویت بیشتر نویسندگان ایرانی، می تواند بسیار مفید باشد.