نام پژوهشگر: راضیه حجتی زاده

بررسی نماد آتش در غزلیات شمس
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1388
  راضیه حجتی زاده   محمدرضا نصراصفهانی

نماد یا سمبول که از یک ریشه یونانی اشتقاق یافته، بر نیاز مشترک دو باشنده جداگانه دلالت دارد، همانگونه که هرگاه دو نیمه یک سکه را کنار هم بگذارند، معنی اش تکمیل قرارداد است. نمادگرایی، اگر چه وجه مشترک همه ملت ها بوده و حضور آن را حتی به شکل یک نهضت و جنبش ادبی مستقل نیز می توان یافت، اما سابقه آن در ادب فارسی، به سبب خصلت و طبیعت بن مایه های عارفانه به قرن ها پیش باز می گردد. در این میان، جلال الدین محمد بلخی، به خوبی نشان داده است که در سرودن کلیات غزل خود، همچنانکه در مثنوی، محکم ترین گام ها را به سوی نمادینه کردن مفاهیم انتزاعی و احساسی برداشته است. از این رو، بر آن شدیم تا خلاقیّت مولانا را در این زمینه، با بررسی نشانه نور و آتش بهتر آفتابی کنیم. به این منظور رساله حاضر را در پنج نمط پرداختیم. در ابتدا، به ذکر کلیاتی راجع به تعاریف، اهداف و جایگاه نماد در زبان پرداخته و خطوط و محورهایی را که در این رساله دنبال نمودیم، بازگو کردیم و سپس فصل دوم را، به بررسی ریشه های اساطیری آتش، در مکاتب و نزد ملل مختلف اختصاص و در ضمن مقایسه ای تحلیلی میان برخی از این اساطیر صورت دادیم؛ فصل سوم، به بررسی جایگاه آتش و نور در فلسفه سهروردی و حکمت خسروان، بالأخص دیدگاه های زردشت و کتاب اوستا در این خصوص، اختصاص یافته و در آن پاره ای از نکات کلیدی آیین زردشت را به علاوه محوری ترین مضامین نوری و وجودی فلسفه اشراق به کاوش گذاشتیم؛ در فصل چهارم، به مقوله نور و آتش از وجه عرفانی و قرآنی نظر انداخته و با تکیه بر آیات و روایات ابتدا معانی و بازتاب های آن را بررسی نموده و در ادامه باب تجلّی را در عرفان گشودیم. فصل پنجم از رساله حاضر نیز جمع بندی موضوعات قبلی و جستجوی نمادپردازی های آتش، خاصّ در متن غزلیات است که ابعاد و وجوه گوناگونی را در آن به بحث گذارده و به تحلیل و شکافتن هر چه بیشتر این دو نماد پرداختیم. نتیجه پایانی کار، درک کامل تر تصاویر نمادین در نظر مولانا و پی بردن به نوع کاربرد و استفاده به جا و آگاهانه ای است که شاعر از آنهمه به عمل آورده و به این ترتیب، اشعار خود را به صورت متون باز و قابل تأویلی در آورده که پویایی و تحّول خود را که بیش از همه مرهون رمزها و رازهای تابناک خویش است، تا ابد حفظ خواهد نمود

نقد و تحلیل مولفه های کاربردشناسی زبانی در مثنوی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  راضیه حجتی زاده   سید علی اصغر میر باقری فرد

چکیده کاربردشناسی زبانی حوزه ای از علم زبانشناسی است که بر خلاف معناشناسی که معنی صوری واژه ها، عبارت ها و جمله ها را مطالعه می کند، به بررسی معنی موردنظر گوینده در قالب پاره گفتارها یا گزاره های زبانی می پردازد. تعریف جامع کاربردشناسی، بررسی معنی در تعامل است که بر اساس آن، معنی نه ذاتی کلمات است و نه به آنچه که توسط گویندگان تولید یا از طریق شنوندگان تفسیر می شود، محدود می گردد، بلکه فرایندی پویاست که از طریق تبادل میان گوینده، شنونده و بافت در جریان ارتباط به وجود می آید. این رساله به سه حوزه موضوعی محوری در زمینه کاربردشناسی، شامل مبحث کنش های کلامی، نشانگرهای اشاری (عناصر زمینه گرا)، معانی ضمنی و نحوه استنباط آن ها بر اساس اصل همکاری «گرایس» و راهکارهای مربوط به آن می پردازد. به همین منظور، رساله حاضر در قالب هفت فصل تدوین یافته است. بدین ترتیب که ضمن معرفی کلیاتی درباره موضوع، اهداف، فرضیه ها و ضرورت تحقیق در فصل نخست، شالوده های ارتباط ادبی در فصل دوم تبیین شده و رابطه آن با نظام معرفت شناختی متن مثنوی نشان داده می شود. فصل سوم، به تشریح مبانی اصلی کاربردشناسی، بویژه، به معرفی نظریه کنش های کلامی می پردازد و ضمن نقد علم معانی و کاستی های آن با استناد به ابزارها و مفاهیم به کار رفته در نظریه مذکور، الگویی را برای این پژوهش پیشنهاد می کند. فصول چهارم، پنجم و ششم، طبق الگوی تحقیق، به ترتیب به کنش های اعلامی و مبحث نشانگرهای اشاری، کنش های عاطفی و موضوع جهت گیری های زبانی (وجهیّت)، کنش های ترغیبی و سازوکارهای زبانی مرتبط با آن ها اختصاص دارد و کوشیده است تا نقش هر یک از این موضوعات را در تکوین بافت زبان عرفانی مثنوی روشن سازد. فصل آخر نیز نظریه معانی ضمنی گرایس و راهکارهای اصل همکاری را، به منظور تکمیل اهداف کلی تحقیق در تعریف ساختار ارتباطی مثنوی بیان می کند. در فرجام تحقیق، همین ساختار ارتباطی، با جمع بندی نتایج حاصل از فصول پیشین تعریف و در قالب شیوه مبتنی بر «ارتباط – ترغیب» در مثنوی ارائه می شود. در مجموع، رساله حاضر در نظر دارد که با بهره گیری از الگوهای کاربردشناختی، زمینه تدوین «بلاغتی نوین» را که در آن، چارچوبه های زبانی سنتی – اسلامی و معاصر با هم پیوند خورده باشد، فراهم آورد تا در کنار استفاده از دستاوردهای این دو حوزه از مطالعات زبانی برای آشنایی با بخش هایی از زبان عرفان، به بومی سازی موضوعات و روش هایی از علم نوین زبان شناسی دست یابد. کلیدواژها: کاربردشناسی، کنش های کلامی، عناصر زمینه گرا، جهت گیری های زبانی، مثنوی معنوی.