نام پژوهشگر: علیرضا آقا حسینی

بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران براساس نظریه سازه انگاری(1388 - 1376)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1389
  نجمه مسعودی   عنایت ا... یزدانی

چکیده: بررسی ماهیت و رفتار سیاست خارجی از اهمیت خاصی در حوزه مطالعات روابط بین الملل، برخوردار است و در این راستا همواره این سوال برای صاحبنظران و پژوهشگران روابط بین الملل و سیاست خارجی مطرح بوده است، که چگونه می توان سیاست خارجی و تحوّلات آن را مطالعه کرد، به گونه ای که دستخوش تقلیل گرایی نگردد. نظریه سازه انگاری به عنوان یک رویکرد کارآمد و میانه (رئالیسم و لیبرالیسم) برای بررسی پدیده ها و رفتارهای سیاسی در عرصه بین المللی و سیاست خارجی مناسب به نظر می رسد. سازه انگاری معتقد است؛ ساختار بین الملل، نه امری از پیش داده شده، که امری برآمده از دیالکتیک دائمی ساختارها و بازیگرانی است که براساس معانی ذهنی خود دست به کنش می زنند و در نهایت در یک ذهنیت مشترک، واقعیت را می سازند. یکی از ادوات کالبد شناختی نظام های بین الملل، وجود چارچوبی مدون برای تفسیر نقش ها، کنش ها و فراکنش های موجود در آنها است. چارچوب «ساختار ـ کارگزار» از جمله ابزاری است که برای شناخت نقش دولت ها و تعامل دیالکتیکی آنها با ساختار جهانی موجود بکار می رود. سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران(کارگزار)، در تعامل با نظام بین الملل(ساختار) شکل گرفته است؟ فرضیه ای که در اینجا مطرح است، این است که ارتباط سیاست خارجی ج.ا.ایران به عنوان یک کارگزار، با ساختار نظام بین الملل، رابطه ای تعاملی است. مطالعه علمی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، به منظور فهم ماهیت و تحولات آن در ارتباط با ساختار نظام بین الملل و اینکه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در یک رابطه تعاملی با ساختار نظام بین الملل شکل گرفته است، مهمترین انگیزه و هدف در این قلمرو محسوب می گردد و اگر نظر ما این باشد که گفتمان حاکم بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی را در بوته نقد و بررسی قرار دهیم، بهترین گزینه برای نیل به این مقصود بهره گیری از این ابزار تحلیلی(ساختار ـ کارگزار) است. در اینجا به بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران پس از دوران سازندگی، که فصل جدیدی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران آغاز می گردد، یعنی از سال 1376 تا پایان دور اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد (1388) پرداخته خواهد شد.

بررسی تطبیقی دوگفتمان اصلاح طلبی و اصولگرایی با تاکید بر سیاست خارجی(1376-1388)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1389
  محبوبه قایمی طلب   علیرضا آقا حسینی

از نظر لاکلائو و موفه، گفتمان،حوزه ای است که مجموعه ای از نشانه هادرآن به صورت شبکه ای در می آیندو معنایشان در آنجا تثبیت می شود.معنای نشانه های درون یک گفتمان حول یک دال مرکزی به طور جزئی ثثبیت می شود.دال مرکزی، نشانه ی برجسته وممتازی است که نشانه های دیگر در سایه ی آن نظم پیدا می کنندو به هم مفصل بندی می شوند. در طول سه دهه ی گذشته ،گفتمان های مختلفی از درون ابر گفتمان انقلاب اسلامی سر برآورده اند.دالها ومفاهیمی چون منافع،قدرت،امنیت و هویت ملی،انقلاب اسلامی،نظام بین الملل و ... در بستر و چارچوب هریک از این دوران ها و گفتمان ها معانی و مدلول های متفاوتی یافته اند.تغییر و تحولات گفتمانی نه تنها در محدوده و حوزه ی گفتمانی بلکه در عرصه ی اجرا و اعمال سیاست خارجی جمهوری اسلامی نیز تاثیرات شگرفی برجای گذاشت. هدف اصلی این پژوهش مطالعه ی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با توجه به نظام ارزشی حاکم بر سیاست داخلی کشور و بررسی دو گفتمان اصلاح طلبی و اصول گرایی در دهه ی سوم انقلاب در تقابل با گفتمان های عرصه ی بین الملل از جمله نو محافظه کاری آمریکایی است؛که به شیوه ی توصیفی- تحلیلی نخست سیر شکل گیری و ظهور این دو گفتمان و سپس تاثیر آن ها بر حوزه ی داخلی و خارجی را مورد کاوش قرار می دهد. با عنایت به اینکه از لحاظ روش شناسی، واقع گرایی و نو واقع گرایی منطق منافع ملی را مورد توجه قرار داده اند و پذیرش آن در مقاطعی از تاریخ سی سال گذشته دستاوردهای ناچیزی را برای کشور ایجاد کرده است و با عطف توجه به این نکته که در پاره ای دیگر از مقاطع این دوران درک منافع ملموس مورد توجه سیاست گذاران نبوده است، تحلیل گفتمان به عنوان یک روش جایگزین می تواند کاستی های تحلیل در روش های اثباتی را برطرف کرده، چارچوبی منظم و هدفمند برای درک سیاست خارجی در دو مقطع ریاست جمهوری خاتمی و احمدی نژاد فراهم نماید. از این نگاه چون هر مقطع به عنوان یک گفتمان دیده خواهد شد و شیوه های مفصل بندی خود را خواهد داشت، دستاوردهای سیاست خارجی عینی تر خواهد شد. فرضیه ی پژوهش چنین است که نظام ارزشی حاکم بر جمهوری اسلامی ایران نقش ویژه ای در سیاست داخلی ایفا نموده است.همچنین دهه ی سوم انقلاب متاثر از دو گفتمان اصلاح طلبی و اصولگرایی بوده است. در این راستا برداشت هایی که در هر مقطع گفتمانی از این نظام ارزشی می شد، از طریق مطرح شدن درمتن جامعه سیاست داخلی را تحت تاثیر قرار می داد. رویارویی دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب نیز وجه غالب ده? سوم انقلاب بوده است.

بررسی شالوده شکنی پادگفتمانهای پهلوی دوم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1390
  هادی بیاتی   علیرضا آقا حسینی

چکیده پهلوی دوم به عنوان یک گفتمان از مفصل بندی عناصر و مولفه های خاصی در یک مقطع تاریخی در ایران شکل گرفت و برمبنای همین عناصر و مولفه ها حوزه مشروعیت خود را تعریف نمود. گفتمان فوق ناگریز درمقابل حوزه مشروعیت «خود» به غیریت سازی و تعریف حوزه غیریت پرداخت که از آنها تحت عنوان پادگفتمانهای پهلوی دوم یاد می شود. این تحقیق در پی یافتن ارتباط بین هویت یابی گفتمان پهلوی دوم از طریق نفی غیریت ها و درحاشیه قرار دادن آنها و فروپاشی و واژگونی خود می باشد. این تحقیق سعی دارد در پرتو دو نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موفه و شالوده شکنی دریدا ضمن بررسی نحوه شکل گیری، غیریت سازی و انتقال گرایی گفتمان حاکم در دوره پهلوی دوم و دلایل ناکامی آن، به بررسی تلاش های شالوده شکنانه غیریت ها در از بین بردن هژمونی گفتمان حاکم و در نهایت نحوه هژمونی شدن گفتمان امام خمینی (ره ) بپردازد. دراین پژوهش از روش توصیفی – تحلیلی و اسنادی استفاده شده و تلاش شده است تا با رجوع به کتابها و منابع دست اول از سطح تحلیل های تعیین کننده اقتصادی عبور کرده و در عرصه سیاست به عنوان کارزاری که قدرت و روند گفتمانی آن تعیین تکلیف می شود و نهایتاً یک گفتمان بر گفتمانهای رقیب به سروری می رسد مورد مطالعه قرارگیرد. کلیدواژه ها: شالوده شکنی، گفتمان، پادگفتمان، پهلوی دوم، غیریت،استراتژیهای انتقالگرا

نقش جنگ تحمیلی در شکل گیری هویت سیاسی مردم ایران در دهه اول انقلاب اسلامی از منظر تئوری سازه انگاری
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1390
  محمد رضا درزی کلایی   علیرضا آقا حسینی

پیروزی انقلاب اسلا می ایران همانگونه که در عرصه داخلی منجر به تغییراتی شد، در عرصه خارجی نیز به بروز اتفاقاتی منجر گردید. شکل گیری حکومتی اسلا می در ایران، که تا قبل از انقلاب یکی از هم پیمانان اصلی دولت های غربی و آمریکا بود منجر به بروز تخاصمات جدی مابین آنها گردید. عدم دستیابی این کشورها به منابع نفتی عظیم ایران و اسلام هراسی و ترس از صدور انقلاب اسلا می ایران و بر هم خوردن تعادل در منطقه خلیج فارس در نهایت به بروز جنگی نابرابر بین ایران و عراق گردید. در این بین مردم ایران که تا قبل از انقلاب در یک فضای نامطلوب داخلی، هویت اصیل خود را از دست داده بودند و همه چیز را در سایه گرایش و همسویی با غرب می دیدند، با ظهور انقلاب روزنه امیدی در دلهایشان پدیدار گشت تا به هویت اصیل خود که چیزی جدای از هویت غربی بود دست یابند. بر طبق دیدگاه سازه انگاران ایده های جدید در هر دوره و زمانی امکان تغییر نوع هویت را به وجود می آورند و این تغییر هویت منجر به تغییر در سیاست ها و منافع خواهد شد. هویت در ایران در طول اعصار مختلف با توجه به شکل گیری ایده های جدید تغییر یافته و رنگ و بوی خاصی را به خود گرفته است؛از جمله این هویت ها می توان به هویت مبتنی بر ایرانیت، هویت مبتنی بر اسلام و در پی آن تشیع و هویت مبتنی بر مدرنیسم اشاره کرد. هر یک از این هویت ها در طول تاریخ ایران با توجه به شکل گیری ایده های جدید و شرایط و مقتضیات آن دوره به هویت غالب مبدل گردید. جنگ تحمیلی در این میان توانست با ایجاد سازه های ارزشی جدید به شکل گیری هویت سیاسی جدید که پایه های آن را مبانی اسلا می تشکیل می داد کمک فراوانی نماید. جنگ تحمیلی با شکل دادن به فضای ذهنی مردم و ایجاد تعامل بین آنها توانست یک همدلی و اتحادی را بین مردم شکل دهد که در نهایت منجر به مقابله با دشمنان خارجی بدون هیچ ترس و واهمه ای گردد. می توان عنوان کرد که این فضای ذهنی مشترک به ارزش های مشترک در بین مردم انجامید و به برساختگی هویت کمک کرد که حتی نمود آن را می توان در سیاست خارجی (سیاست نه غربی و نه شرقی)نیز یافت. هدف پژوهش حاضر این است تا با تکیه بر منابع موجود، به تبیین روند تحول و شکل گیری هویت سیاسی جدید در بین مردم ایران در دهه اول انقلاب اشاره شود و به ذکر این مطلب بپردازیم که جنگ تحمیلی چه تحولی در هویت سیاسی جامعه ایران به وجود آورد. روش تحقیق مذکور نیز توصیفی-تحلیلی می باشد. به طور کلی میتوان عنوان کرد که جنگ تحمیلی با ایجاد سازه هایی جدید همچون معنویت گرایی، فرهنگ شهادت طلبی، الگو پذیری، ارزش گرایی، تسلیم ناپذیری در مقابل دشمن، مبارزه با نظام سلطه و خودباوری یک فضای ذهنی مشترکی را بین مردم شکل دهد و منجر به شکل گیری هویت سیاسی جدیدی بین آنها گردد. کلیدواژه ها: سازه انگاری، هویت سیاسی، جنگ ایران و عراق، سیاست خارجی

تعامل دین و دولت به عنوان یک عامل هویت ساز(در دهه اول انقلاب)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1390
  حسن گلجاری مقدم   سید جواد امام جمعه زاده

با روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ایران تغییرات ژرف و جدیدی در عرصه تعامل دین و دولت و در پی آن هویت ایجاد شد.این نظام تعامل بی بدیلی را در عرصه دین و دولت در کشورهای اسلامی به وجود آورد به طوری که اسلام و ایران ولو در نظر یکی پنداشته می شوند.به تبع یکی از ارکان اصلی نگهداشت یا تغییر هویت یک جامعه حکومت یا دولت آن جامعه می باشد.تا قبل از انقلاب اسلامی هویت یک ایرانی بیشتر با هویت غربی شناخته می شد.هویتی که باعث از خود بیگانگی ،فراموشی سنن و آداب گذشته شده بود و همه چیز از جمله پیشرفت را در پیروی از غرب می دید.ولی با ظهور نظام ج.ا.ایران و نفی هویت غربی –نه پیشرفت ها و ترقی آنها- سرمایه گذاری اصلی بر روی هویت اسلامی و تا حدودی ایرانی قرار گرفت. در این تحقیق سعی شده است که با توجه به نظریه کارکردگرایی رابطه دین و جامعه و در پی آن تعامل دین و دولت در دهه اول انقلاب و تأثیر گذاری آن بر روی هویت ایرانی بحث شود.از طرفی از چارچوب نظری سه وجهی تعامل دین و دولت وبر مبنی بر(قیصر-پاپیسم،روحانی سالاری،دین سالاری)استفاده خواهد شد. با توجه به این تعامل جدیدی که در عرصه دین و دولت در نظام ج.ا.ایران به وجود آمد باعث جایگزینی عناصر اصلی نظام پیشین یعنی تعامل به برتری جویی،جاه طلبی و کسب منزلت ، از طریق نمایش ثروت و قدرت،مصرف گرایی،فرد گرایی ؛که ریشه و علت اصلی همه آنها ،نظام نابرابر جامعه و تفاوت طبقاتی زیاد بود،با ارزش های جدید نظام فعلی یعنی از بین رفتن بی عدالتی و نابرابری ،استبداد،وابستگی به غرب و تمایل بیشتر به مذهب،ایثار و انسجام شد. اسلام به ویژه مذهب تشیع به عنوان محور تعریف هویت ملی در دوره جدیدمورد توجه قرار گرفته است.به صورت طبیعی انقلاب اسلامی،تمامی تعریف و ماهیت خویش را وام دار اسلام بوده و به تبع آن جنگ تحمیلی نیز در تمامی سالها با عامل اسلام پیوند خورده بود.انقلاب و جنگ با هویتی مورد توجه قرار گرفتندکه عنصر اساسی آن دین و مذهب تشیع بود.بر طبق چارچوب نظری وبر و مستندات تاریخی ، دهه اول انقلاب بیشتر به مدل دین سالاری الگوی سه وجهی وبر همخوانی دارد.

تاثیر سه موج مدرنیته بر روشنفکران ایرانی: بر اساس رهیافت شالوده شکنی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم اداری و مدیریت بازرگانی 1391
  آسیه مهدی پور   علیرضا آقا حسینی

پیدایش مفهوم روشنفکری اساسا پیوندی عمیق با مدرنیته دارد این وضعیت در خصوص روشنفکران ایرانی نیز صدق می کند چرا که نخستین آشنایی و مواجه ایرانیان با غرب منجر به شکل گیری اندیشه های روشنفکری شد. روشنفکران ایرانی از آغاز تا کنون تحت تاثیر منطق تقابل های دوتایی مدرنیته یا همان متافیزیک حضور فلسفه غرب، مرزهای هویتی خود را در پیوند با غرب و در گسست با ارزشهای سنتی و دینی خود تعریف می کنند به گونه ای که مدرنیته غربی به فرهنگ مرجع بی قید و شرط آنان تبدیل شده است. پرسش هایی که این رساله بدان پاسخ می دهد این است که چگونه می توان میان تحولات فکری در ایران و غرب ارتباط بر قرار کرد و دیگر اینکه چگونه می توان نقدهایی که از جانب پست مدرن هایی چون ژاک دریدا به بنیان های مدرنیته وارد می شود به گفتمان روشنفکران ایرانی نیز بسط داد. با استفاده از روش تحلیلی-توصیفی و در پرتو نظریه سه موج مدرنیته لئو اشترواس یعنی عقلانیت شناختی،جمع گرایی ارزش مدار و موج زیبایی شناسی نیچه ای روشن شد که گفتمان های روشنفکری در ایران تحت تاثیر هر یک از این سه موج قرار گرفته است اما رهیافت شالوده شکنانه دریدا می تواند ابزار کارآمدی برای نقد و آسیب شناسی ناکارآمدی سه موج روشنفکران ایرانی باشد. امری که از نوآوری این پژوهش حکایت دارد. چرا که صرفا به تاثیر پذیری و پیوند روشنفکران ایرانی با مدرنیته غربی اکتفا نکرده بلکه از منظر انتقادی پست مدرن هایی چون ژاک دریدا، منطق روشنفکران ایرانی را مورد شالوده شکنی قرار می دهد. از اینرو در هر موج، سه روشنفکر به عنوان نماینده برگزیده شد. هر چند نمی توان گفتمان یک روشنفکر را مشخصا به یک موج خلاصه کرد اما با اندکی جرح و تعدیل به وجود پیوند و گسست گفتمان هر یک از روشنفکران با موج های مدرنیته اشاره شده است. درموج اول (عقلانیت شناختی) بیان شد که گفتمان روشنفکری میرزا ملکم خان،آخوند زاده و آقا خان کرمانی به باز تولید نگرش پوزیتیوستی و استعلایی مدرنیته در قالب تقابل با دین پرداخته است. در موج دوم یعنی جمع گرایی ارزش مدار به گفتمان احسان طبری،خلیل ملکی و علی شریعتی به عنوان نماینده روایت های مختلف چپ گرایی در ایران یعنی مارکسیسم- لنینیسم و سوسیالیسم اشاره شده است که هر یک بنیان ها و عناصر موج جمع گرایی ارزشمدار را در مرکز توجه خود قرار داده اند و اما موج سوم روشنفکری که روایتی انتقادی به مدرنیته دارد و عمدتا تحت الشعاع آموزه ها و نگرش هایدگر و نیچه می باشد، گفتمان رضا داوری اردکانی به عنوان نماینده روایت هایدگری و نیز گفتمان عبدالکریم سروش به عنوان نماینده روایت تأویلی- تفسیری موج سوم مورد شالوده شکنی قرار گرفته است. اما گفتمان امام خمینی(ره) در موج سوم مدرنیته به عنوان گفتمانی که مرزهای متافیزیک حضور غرب را در نوردیده، مورد بررسی قرار گرفته است. در حقیقت اگر متافیریک حضور فلسفه غرب در گفتمان روشنفکران ایرانی بازتولید می شود و مدرنیته غرب لامحاله به فرهنگ مرجع گفتمان روشنفکری تبدیل می شود، گفتمان امام خمینی از این مرزها عبور می کند و با اتکای به اندیشه برخاسته از بسترهای فرهنگ دینی- تاریخی جامعه ایرانی، سلطه منطق استعلایی مدرنیته را ساختار شکنی می کند و در قالب تضاد نور/ ظلمت و ابتنای بر اندیشه نورالانواری به تعریف و تحدید مرزهای هویتی خود می پردازد که در نهایت همه به وحدت وجودی ختم می شود وجهی که در گفتمان مدرنیته و پست مدرن مغفول مانده است. نتایج بررسی شالوده شکنانه سه موج روشنفکری در ایران نشان داد که با وجود بازنمایی و بازتولید متافیزیک حضور غرب و منطق تقابل های دوتایی توسط روشنفکران ایرانی، نمی توان گفت که اساسا دال های سه موج مدرنیته عینا در متن گفتمانی آنها تکرار شده است بلکه با کمک عناصر عمده شالوده شکنی از جمله تکرار پذیری، ابهام و عدم قطعیت معنایی و به تعبیری موقتی بودن درآمیختگی دال ها و مدلول ها، آشکار می شود که لغزش دال های مدرنیته در متن تاریخی اجتماعی جامعه ایرانی دستخوش تحول معنایی شده است به گونه ای که به فراخور متن تاریخی اجتماعی خاص، دال های بر خاسته از متن غربی در متن ایرانی معنایی جدید یافته است. هر چند منطق دلبخواهانه،مستبدانه و استعمار گرانه گفتمانهای مدرنیته به شکلی متحکمانه در پس ذهنیت روشنفکران ایرانی موجب آسیب های جبران ناپذیری شد به گونه ای که با جعل هویت انضمامی با غرب و در گسست با سنت ها و ارزشهای دینی نتوانست بستر تمدن سازی و ظرفیت سازی مدنی جهت پیشرفت را به ارمغان آورد. بنابراین آنچه در شالوده شکنی گفتمان روشنفکری بر می آید بازنمایی منطق متافیزیک حضور غرب و وابستگی و اتصال بی شائبه آن به تفکر غرب است که همچنان به شکلی فرهنگ مرجع و موقعیت خود را در اندیشه روشنفکر ایرانی حفظ کرده است. همچنین علاوه بر آسیب شناسی و شالوده شکنی روشنفکران ایرانی در این رساله ظرفیت های گفتمان امام خمینی برای عبور از ناکارآمدی و وابستگی روشنفکران ایرانی به مدرنیته غربی را به عنوان راهی بدیع در نظر گرفته است.

تحلیل تقابل گفتمانی اصول گرایی و اصلاح طلبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری از منظر تحلیل گفتمان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  محمد میرزایی   علی ربانی

تحلیل متن نشان داد احمدی نژاد به عنوان نماینده اصول گرایان در دوره دهم تغییرات چشمگیری را در مفصل بندی خویش صورت داده بود .در مرکز مفصل بندی او "ملت" به عنوان نقطه کانونی نشسته بود."مدیریت صالح در دو فرم مدیریت مردمی و مدیرت جهان"،"دولت اسلامی"،"عدالت اجتماعی"و"دیپلماسی شالوده شکن عدم تعهد" یا "دیپلماسی عزت آفرین" دقایق گفتمانی وی را تشکیل می دهند.فرماسیون گفتمان موسوی با دقایق "آزادی" ،"جامعه مدنی" ،" قانون" ، "تشنج زدایی" ، "صداقت یا شفافیت" حول دال مرکزی "مردم" تشکیل شده بود. مفصل بندی کروبی نیز از آرایش گفتمانی موسوی برخوردار است با این تفاوت که "حقوق شهروندی" وقته ای است که در گفتمان کروبی به مفصل بندی موسوی پیوسته است.نتیجه تحقیق نشان داد مفصل بندی موسوی و کروبی با اختلاف بسیار اندکی نسبت به هم، مشابه مفصل بندی مصطفی معین در دور نهم ریاست جمهوری و هرسه نماینده جریان تجددگرایی اند.تحلیل گفتمان نشان از باز تعریف مفصل بندی گفتمان اصول گرایی داشت .تحلیل متون نشان داد گفتمان اصلاحات در انتخابات دهم دچار تصلب معنایی و شکلی شده بود. یعنی در این دوره مفصل بندی پیشین خود را تکرار کرده بود که به دلیل انطباق نیافتن بر نظام دانایی حاکم بر جامعه نتوانست هژمونیک شود و در برابر گفتمان اصول گرایی شکست خورد.