نام پژوهشگر: حسن فاضلی نشلی

طبقه بندی و گونه شناسی یافته های باستانشناختی دوره آغازشهرنشینی دشت ری بر اساس بررسی روشمند محوطه میمنت آباد- رباط کریم
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  قاسم رحیمی   روح الله یوسفی زشک

چکیده بررسی سطحی روشمند محوطه های باستانی روشی نوین در مطالعات باستان شناسی است که در دو دهه اخیر کاربرد فراوانی یافته است. از میان روشهای گوناگون نمونه برداری سطحی محوطه ها، نمونه برداری روشمند طبقه بندی شده، مناسب ترین روش و با کارایی بالایی است که از نظر مطالعات آماری نیز بهترین نتیجه را بدست می دهد. در این روش به دلیل دقت نسبتاً بالا در جمع آوری مواد فرهنگی، انتخاب نقاط جهت کاوش یا گمانه زنی بسیار آسانتر و با هدف مشخص تری صورت می گیرد. کاربرد این روش از لحاظ بُعد زمانی و مکانی نیز مقرون به صرفه است. با ترکیب و استفاده از اطلاعات بررسی ها و کاوشها می توان به درک دگرگونی های منطقه ای و برون منطقه ای از قبیل دگرگونی های جمعیتی، کشمکش های اجتماعی، توسعه حکومتهای محلی، سلسله مراتب استقرارها و ارتباط فضایی آنها پی برد. با کمک این داده ها امکان بازسازی توسعه تاریخی مناطق استقراری مختلف را می توان فراهم ساخت و به بسیاری از پرسشها پاسخ داد. در بررسی سطحی محوطه میمون آباد(میمنت آباد) سعی شده تا داده های باستان شناختی این محوطه به روش اصولی جمع آوری، ثبت و ضبط، تحلیل و تاریخگذاری نسبی شوند تا بتواند به پرسشهای ما در مورد چگونگی وضعیت استقراری، زیست محیطی و دوره های فرهنگی پاسخ دهد. این بررسی، طی سال های 90- 1389 و بر پایه ی بررسی سیستماتیک طبقه بندی شده انجام شده است. بیشترین یافته های بدست آمده در این بررسی داده های سفالی است که پایه و اساس مطالعات این پژوهش را تشکیل می دهد. بر اساس یافته های سطحی، دوره های استقراری این محوطه شامل دوره سیلکiii6-7 ، سیلکiva و قرون میانی اسلامی است. در مرکز فلات ایران محوطه های دارای استقرار دو دوره سیلکiii6-7 و سیلک iva (دوره اوروک جدید) تنها در دو محوطه سیلک و تپه قبرستان و در لایه های مضطرب آنها شناسایی شده است، ولی در محوطه میمنت آبادآثار و شواهد قوی ای مبنی بر استقرار این دوران بدست آمده و می توان این محوطه را بعنوان یکی از مهمترین محوطه های دارای شواهد فرهنگی مرحله انتقالی پایان دوره روستانشینی جدید به دوره ی آغاز شهرنشینی در مرکز فلات ایران معرفی نمود. واژگان کلیدی: بررسی روشمند، محوطه میمون آباد، دوره آغاز شهرنشینی، سفال

همگرایی یا واگرایی بین جوامع فراپارینه سنگی و آغاز نوسنگی؛ ترکیب پژوهش های باستان شناختی زاگرس مرکزی با کوهپایه های زاگرس-توروس.
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1391
  حمیدرضا قربانی   حامد وحدتی نسب

براساس شواهد باستان شناختی، زاگرس از مناطق کلیدی در بیان چگونگی و چرایی انتقال از فراپارینه سنگی متاخر به آغاز نوسنگی در شرق هلال حاصلخیزی بطور اخص و در جنوب غرب آسیا، بطور اعم است. بیش از سه دهه از انجام پژوهش های میدانی باستان شناختی دوره نوسنگی در منطقه می گذرد. اما، چنین مواردی- بسیار کم به تحلیل و تبیین در چگونگی و چرایی-مختصرا به بیان و توصیف محوطه های دوره پیش گفته پرداخته شده است. منطقه زاگرس و توروس در قسمت شرقی هلال حاصلخیزی، با دارا بودن محوطه هایی از ادوار مختلف، بخوبی قادر به بیان جایگاه و نقش مهم منطقه در مطالعات باستان شناختی و انسان شناختی ادوار تاریخی-فرهنگی و توالی آنها در جنوب غرب آسیا است. متاسفانه، در پژوهش های باستان شناختی مربوط به دوره فراپارینه سنگی و آغاز نوسنگی زاگرس-توروس در مقایسه با لوانت، سوالات فراوانی بدون پاسخ باقی مانده اند. در این میان زاگرس مرکزی مبهم تر از بقیه نقاط است. در هر صورت کار در شمال عراق و جنوب شرقی آناتولی ادامه پیدا کرده و برخی نتیجه گیری های مبهم مربوط به این دوره در زاگرس مرکزی را کمی روشن ساخته است. تاکنون براساس پژوهش های باستان شناختی انجام شده در زاگرس، برغم تایید وجود ادوار مذکور، هنوز به درستی نمی دانیم که چه ارتباطی بین جوامع شکارگر-گردآورنده یا آذوقه جویان دوره فراپارینه سنگی(زارزی) و فرهنگ (های)شان نسبت به دوره مستقیما پس از آن وجود داشته؛ و اینکه آنها چه بوده و چه شدند؛ و چه ارتباطی با دیگر محوطه های به تقریب همسن در زاگرس و توروس دارند؛ از طرف دیگر، انتقال -و چگونگی آن- از فراپارینه سنگی به قدیمی ترین محوطه های مسکونی منطقه مشخص نیست. این درحالی است که، هنوز دوره زارزی در منطقه بطور کامل تعریف و مشخص نشده، که شواهد و مدارک دوره بعدی، تعدادی محوطه های بسته (غار و پناهگاه های صخره ای) و در فضای باز مربوط به فراپارینه سنگی متاخر/آغاز نوسگی را نشان داده که تاریخ قدیمی ترین آنها تقریبا همزمان با دریاس جوان هستند. با این وجود، از یکسو، مطالعات «قدیمی تر باستان شناختی» در زاگرس و هم دیگر محوطه های مرتبط در توروس تقریبا بیانگر هم پوشانی بین ادوار فراپارینه سنگی متاخر و آغاز نوسنگی بوده؛ در حالی که مطالعات «جدیدتر، بخصوص اقلیمی-محیطی» نشانگر گسیختگی بین آنهاست. براساس چنین ابهاماتی، پژوهشگر برآنست تا محوطه های شاخص و منتخب مربوط به دوره پیش گفته را در قسمت شرقی هلال حاصلخیزی در نواحی زاگرس و توروس را مورد مطالعه و پژوهش روشمند قرار داده و به مطالعات تکنولوژی، راهبردهای اقتصاد معیشتی و سازماندهی اجتماعی و در کل به بیان جایگاه منطقه در طی/از فراپارینه سنگی متاخر به آغاز نوسنگی در منطقه بپردازد.