نام پژوهشگر: عباس حمیدی راد

تومرهای غدد بزاقی اصلی و معرفی یک مورد آن
پایان نامه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی - دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان کرمانشاه 1371
  عباس حمیدی راد   پرویز روزبه زاده

تومرهای غدد بزاقی از نئوپلاسم سروگردن هستند (3-4 تومرهای سروگردن) که دارای تنوع هیستوپاتولوژیک زیاد می باشند و بهمین خاطر مطالعه کامل روی آنها، نیاز به بررسی های اپیدمیولوژیک هماهنگ و گردآوری اطلاعات در سطح وسیع دارد و این بررسی همکاری نزدیک جراح، پاتولوژیست و انکولوژیست را طلب می کند . بعلت شیوع کم این تومرها، بررسی اپیدمیولوژیک آنها با مشکلات زیادی مواجه بوده است بعلاوه، نتایج تجربیات یک جراح یا یک مرکز بتنهایی ارزش اپیدمیولوژی کافی را دارا نبوده و نیاز به یک همکاری وسیع وجمع آوری اطلاعات بیشتر را طلب می کند. غدد بزاقی دارای انواع گوناگونی از تومرهای خوش خیم و بدخیم است برخی ازاین تومرها، علی رغم آنکه از نظر هیستولوژیک خوش خیم اند ولی تمایل زیادی برای عود دارند در حالیکه بعضی از تومرهای بدخیم دارای آنچنان رشد آهسته ای هستند که شخص سورویوال 20 ساله را طی می کند. همچنین برای این تومرها، مشکلات تشخیصی پاتولوژیک همواره وجود دارد : اولا بخاطر شیوع کم آنها و در نتیجه تجربه کمتر پاتولوژیست ها و ثانیا بعلت overlying نماهای هیستولوژیک تومرهای غدد بزاقی (مثل میکسدتومر وآدنوئیدسیستیک کارسیتوما، ممکنست دربرخی نواحی یک پترن مشابه رشد سلولی را نشان دهد) و یااینکه پترن هیستولوژیک در یک تومر از یک فیلد ارسالی، تافیلد دیگر متفاوت باشد (مثلا میکسدتومر بدخیم دارای دو منطقه مختلف میکسد تومر خوش خیم و کارسیتومای واضح است و نمونه کوچک بیوپسی ممکنست فقط یک ناحیه را نشان داده و ناحیه دوم در نمونه نباشد و منجر به تشخیص نادرست ضایعه گردد) بنابراین در تشخیص پاتولوژی ضایعه، علاوه بر آشنایی پاتولوژیست به تومرهای بزاقی مسئله کامل بودن نمونه بیوپسی نیزاهمیت دارد.

بررسی مقایسه ای آنستزی اسپاینال با لیدوکائین 5% و مپریدین 50 مورد سزارین غیر اورژانس
پایان نامه وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی - دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی استان سیستان و بلوچستان 1381
  عباس حمیدی راد   شهرام امینی

هدف این مطالعه بررسی ‏‎efficacy‎‏ و ‏‎safcty‎‏ استفاده از مپریدین ‏‎‎‏5% برای آنستزی اسپاینال در بیمارانی که تحت سزارین غیر اورژانس قرار می گیرند و مقایسه آن با لیدوکائین 5% بود. پنجاه خانم باردار فوق ترم در کلاس بیهوشی ‏‎ii‎‏ و ‏‎asa i‎‏ که به دلائلی غیر اورژانس می بایست تحت عمل سزارین قرار گیرند، بطور تصادفی در دو گروه 25 نفری قرار گرفتند. به تمامی آنان 15 دقیقه بیش از ورود به اتاق عمل به مقدار ‏‎15ml/kg‎‏ سرم رینگر تجویز و در بدو ورود به اتاق عمل نیز مقدار ‏‎10mg‎‏ متوکلوپرامید وریدی تزریق گردید برای بلوک اسپاینال در بیماران گروه اول از مپریدین 5% به میزان ‏‎1.25mg/kg‎‏ و در بیماران گروه دوم از لیدوکائین 5% هیپرباریک به میزان ‏‎60-75mg‎‏ استفاده شد. سطح بلوک حسی ایجاد شده در تمامی بیماران بجز یک مورد در گروه مپریدین و دو مورد در گروه لیدوکائین که نیاز به ‏‎sedation‎‏ و تسکین حین عمل پیدا کردند. برای عمل سزارین کافی بود. هیچ عارضه مهمی در هیچ یک از مادران مورد مطالعه رخ نداد. انسیدانس بروز هیپوتانسیون در گروه مپریدین پائینتر از گروه لیدوکائین بود ‏‎(p<0.05)‎‏ تمامی نوزادان متولد شده در دو گروه، بلافاصله پس از تولید گریه کردند و امتیاز آپکار تمامی آنان در دقائق اول و پنجم پس از تولد، بیش از 7 بود. میانگین طول مدت بی دردی پس از عمل در گروه مپریدین 24+-371 دقیقه و در گروه لیدوکائین 7+-146 دقیقه بود ‏‎(p<0.001)‎‏.نتیجه ای که بدست آوردیم آنست که تزریق اینتراتکال مپریدین 5% با دوز ‏‎1.25mg/kg‎‏ بر لیدوکائین 5% هیپرباریک ارجحیت دارد. چرا که انسیدانس بروز هیپوتانسیون کمتر و طول مدت بی دردی پس از عمل بمراتب بیشتر خواهد بود و برای این منظور، مپریدین 5% به همین فرم تجارتی موجود، بدون نیاز به افزودن هر ماده دیگری قابل استفاده خواهد بود.