نام پژوهشگر: منصور محمدی

بررسی عوامل تعیین کننده وجه نقد نگهداری شده شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه مازندران 1389
  منصور محمدی   اسفندیار ملکیان

در حال حاضر تصمیم گیری برای تعیین میزان ذخایر نقدی در شرکت ها تبدیل به یکی از عوامل قابل توجه در ادبیات تامین مالی شده است. هدف این تحقیق، بررسی عوامل تعیین کننده وجه نقد نگهداری شده شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران است. به بیان دیگر رابطه بین وجه نقد نگهداری شده و عوامل تعیین کننده آن مورد بررسی قرار گرفته است. جهت انجام این پژوهش نمونه ای مشتمل بر 131 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار در طی سال های 1383-1387 انتخاب گردیده است. برای برآورد مدل آماری تحقیق از روش رگرسیون با استفاده از داده های تابلویی استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان دهنده وجود رابطه منفی بین اندازه شرکت، دارایی های ثابت مشهود و اهرم با وجه نقد نگهداری شده می باشد. همچنین نتایج نشان می دهد که جریان های نقدی، سودآوری و فرصت های رشد رابطه مثبتی با مانده وجه نقد دارند. بیشتر این نتایج تجربی اما نه همه آنها می توانند به واسطه انگیزه هزینه های معاملات و یا انگیزه احتیاطی در خصوص نگهداری وجه نقد توضیح داده شوند.

تجزیه و تحلیل جامعه شناختی رفتار انتخاباتی با تاکید بر انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم (مورد مطالعه شهر کرمانشاه)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1389
  منصور محمدی   سید جواد امام جمعه زاده

مطالعه رفتار انتخاباتی به عنوان یکی از مطالعات جدید در عرصه علوم سیاسی و اجتماعی در پی شناخت چگونگی و شیوه رأی دهی در میان اقشار و گروههای مختلف در جامعه است. یکی از وجوه این دسته از مطالعات شناخت و تعیین مهم ترین مولفه های تاثیر گذار بر رفتار انتخاباتی و بیان میزان اهمیت و تاثیر پذیری جوامع مورد مطالعه از متغیرهای محیطی، روانی و جامعه شناختی می باشد. شناخت مولفه های موثر بر رفتار انتخاباتی می تواند نقش بسزایی در فهم روحیات و واقعیات موجود در میان افراد و جوامع مختلف داشته باشد و این امر نیز می تواند کمک شایانی به سیاستگذاران و فعالان در عرصه های سیاسی و اجتماعی در جهت برنامه ریزی صحیح و آگاهانه بنماید. به فراخور این اهمیت تحقیق حاضر در صدد شناخت مهم ترین متغیرهای تاثیر گذار بر رفتار انتخاباتی در جامعه آماری مورد مطالعه(شهر کرمانشاه) می باشد؛ به این منظور ضمن تجزیه و تحلیل انتخابات ریاست جمهوری نهم و دهم به سنجش و ارزیابی 15 فرضیه مطرح شده در تحقیق پرداخته شده است. بر اساس نتایج حاصل شده در این تحقیق مشخص گردید که متغیرهای محیط سیاسی و روانی، شغل، تبلیغات، گروههای مرجع، قومیت و تحصیلات به ترتیب بیشترین تاثیر گذاری را در جامعه آماری مورد مطالعه در انتخابات ذکر شده داشتند. کلید واژه ها: انتخابات، رفتار انتخاباتی، ریاست جمهوری نهم و دهم، مشارکت سیاسی، کرمانشاه ‍

بررسی تطبیقی علیت و ضرورت علّی در رئالیسم انتقادی و حکمت متعالیه و تاثیر آن در روش شناسی علوم اجتماعی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی 1391
  منصور محمدی   حسن عبدی

این پژوهش در شش فصل به بار نشسته است . در فصل اول بیان شد که از آنجاییکه : 1- زیر بنای استقلال سیاسی و اقتصادی یک جامعه، در گرو استقلال فرهنگی است 2- و بخشی از پروسه دست یابی به استقلال فرهنگی ، در گِرو تکوین علوم مورد نیاز، مخصوصا، علوم اجتماعی بومی است 3- و برای تکوین علوم اجتماعی بومی، بسترسازی معرفتی و نظری، امری لازم و ضروری است 4- و بخشی از این بسترسازی، در حیطه ی توجه، به بنیان های نظری علوم و پرداختن به توان بالقوه ی بنیان های فلسفی، در هرجامعه است 5- و بخشی از بحث توجه به بنیان های نظری علوم و پرداختن به توان بالقوه ی بنیان های فلسفی، در گرو اجرای مطالعات تطبیقی در این خصوص است . 6- و با توجه به این که، اصل علیت و ضرورت علی، از اساسی ترین بنیان های زیربنایی در شکل دهی و تکوین نظریه های علمی در حیطه های طبیعی و اجتماعی و اتخاذ روش، در علوم است، بنابراین، بررسی تطبیقی علیت و ضرورت علی، در جهت تکوین علوم اجتماعی ، لازم وضروری است و یکی از بنیان های نظری شکل گیری علم بومی محسوب می شود . 7- و با توجه به اینکه، دو مکتب رئالیسم انتقادی و حکمت متعالیه، دو جریان فکری در جهان غرب و اسلام هستند که مورد توجه اندیشمندان در دهه های اخیر قرار گرفته اند و هر کدام از این دو ، ادعای توانایی برای ایجاد مکاتب علمی جدیدی را در قبال جریان علمی غالب در مجامع علمی، یعنی پوزیتویسم را دارند . به دلایل فوق این پژوهش ، با انتخاب موضوع " بررسی تطبیقی علیت و ضرورت علّی در رئالیسم انتقادی و حکمت متعالیه و تاثیر آن در روش شناسی علوم اجتماعی " شکل گرفت . روش بکار رفته در این پژوهش نیز استفاده از تحلیل عقلی بوده است در فصل دوم این پژوهش، به صورتی خلاصه تبیین کردیم که : بین منبع معرفت و نوع نگاه به علیت و اتخاذ رویکرد و روش، در علوم اجتماعی ، رابطه ای منطقی وجود دارد و ما برای بررسی دقیق تر نوع نگاه هر کدام از رئالیسم انتقادی و حکمت متعالیه ناچاریم ببینیم که منابع معرفتی هر کدام چه هستند و آن منابع، اقتضای چه نوع نگاهی به علیت را دارند . در فصل های سوم و چهارم به همین ترتیب عمل شد به این معنا که بعد از کسب یک سری اطلاعات اجمالی در رابطه با هر کدام از دو مکتب ، به مقایسه و تحلیل منابع فهم و بدنبال آن، نوع نگاه هر کدام از رئالیسم انتقادی و حکمت متعالیه به علیت وضرورت علی پرداخته شد و بیان شد که رئالیسم انتقادی، اعتقاد به فلسفه علم داشته و اصول هستی شناختی خود را مدیون تحلیل عقلی، فعالیت های صورت گرفته در صحنه علم تجربی است . به عبارت دیگر، علیت در رئالیسم انتقادی، صرفا از تحلیل علم و روابط موجود در آن و به نوعی از پیوستگی ضروری حاصل از مشاهده و تحلیل اقتران و توالی کشف بدست می آید، بنابراین، صرفا ، مربوط به عالم مادی است و کاربردش، صرفا به علیت در پدیده های طبیعی و یا علیت مربوط به جهان ماده و موضوعات و مسائل آن مربوط می شود اما حکمت متعالیه، اصول هستی شناختی خود را مدیون تحلیل عقلی مفاهیم بدیهی از قبیل وجود است و علیت مورد نظر حکمت متعالیه، به عنوان یکی از تقسیمات کلی وجود، مطرح است که با سببیت‏های طبیعی، متفاوت است . و بدین ترتیب، حکمت متعالیه، به تحلیل اصل وجود پرداخته و علیت را اعم از کیفیت ارتباط یک شیء، با عوارض خود، اشیاء دیگر، عالم مجرد و یا ارتباط بین عالم ذهن و عالم واقع می داند و بیان شد که هرکدام از این نوع نگاه ها به علیت، پیامدهای خاص خود را در صحنه علوم دارد . مثلا اگر ما صرفا قائل به این باشیم که تنها منبع معرفت ، حس و تجربه حسی است ، مبتنی بر این منبع معرفتی، واقعیات و اشیاء ، را بصورت واقعیتی عینی و خشک خواهیم دید و در تحلیل متغیرهای اقتصادی یا سیاسی و یا دینی جامعه، این متغیرها را صرفا، بصورت متغیرهای عینی و رابطه بین آنها را به صورت ارتباط دو یا چند شیء عینی و علیت و ارتباط بین آنها را به صورت علیتی انضمامی(علت - نتیجه) خواهیم دید . زیرا آنچه حس وتجربه به ما می دهد صرفا، آن چیزی است که حس وتجربه، توان دست رسی به آن را دارد می باشد که، همان ظواهر امور و بخش سخت اشیاء و واقعیات است ، و این نوع نگاه به علیت، منجر به پذیرش تبیین و پیش بینی، به عنوان یک روش تحقیق، در علوم اجتماعی و علاوه بر آن، تثبیت روش های کمی برای کشف و ارزیابی واقعیات اجتماعی در علوم اقتصادی ، سیاسی ، جامعه شناسی و غیره خواهد شد . اما اگر منبع معرفتی ما، صرفا ، حس و تجربه حسی نباشد بلکه آنگونه باشد که در رئالیسم انتقادی و حکمت متعالیه جاری است نتایج دیگری به بار خواهد آمد . در این رابطه ، بطور کلی نتایج حاصل آمده از این تحقیق را می توان در جدول زیر نشان داد . مکاتب محورهای بررسی و تطبیق رئالیسم انتقادی حکمت متعالیه منابع معرفتی علم تجربی وتحلیل پراتیک های علوم ( فلسفه علم ) علم تجربی، عقل ، شهود، وحی علیت علیت عمقی علیت انضمامی +علیت عمقی ( علیت عام) ضرورت علی ضرورت طبیعی ضرورت طبیعی+ ضرورت منطقی پیامدهای روش شناختی در علوم اجتماعی تبیین عمقی تبیین انضمامی وپیش بینی کننده + تبیین عمقی (کثرت گرایی روش شناختی) ابزار های تحقیق تحقیق ژرفا نگر با استفاده از ابزارهایی از قبیل مشاهدات، شواهد آزمایشی ، تفسیرها ، استدلال نظری ، گفت وگو، و.. استفاده از ابزارهای مورد نیاز در روش های کمی و کیفی و استفاده ازابزارهایی از قبیل مشاهدات، شواهدآزمایشی، تفسیرها ، استدلال نظری ، گفت وگو، و... به اضافه روش های بهره گیری از متون دینی و تهذیب نفس برای بهره گیری از شهود و عقل . همانگونه که ملاحظه می شود ، در رئالیسم انتقادی، منابع معرفت علم تجربی و علاوه بر آن، تحلیل عقلانی محسوسات یا فعالیت های صورت گرفته در علم تجربی است و مبتنی بر این منابع، مخصوصا تحلیل عقلانی فعالیت های علوم، به اصول هستی شناسی خود مانند علیت می رسد و این مسیر را با استفاده از استدلال استعلایی، یعنی حرکت از چیزی که به صورت محسوس موجود است به سمت آن چیزی که امکان وجود این محسوس را فراهم آورده است طی می کند . بدین صورت ، رئالیسم انتقادی ، اعتقاد به علیت عمقی که به معنای کیفیت ارتباط یک شیء با حالات و عوارض خودش است پیدا می کند و نه کیفیت ارتباط بین دوشیء مختلف . به این ترتیب ، رئالیسم انتقادی ، علیت را، ارتباط علی ساختار درونی شیء با عوارض و نمودهای خود می داند و کیفیت این ارتباط را نیز به نحو ضروری می داند پس علیت و ضرورت را قبول دارد اما آنرا محدود به درون یک شیء، و به عبارتی دیگر ساختار یک شیء با نمودهایش می داند نمودهایی که می تواند آشکار شود و یا به سبب موانعی آشکار نشود و به این ترتیب ، موضوع علم را نیز صرفا یک شیء خاص می داند و تبیین را نیز به معنای فهم ساختار و مکانیسم درونی شیء یا همان تببین عمقی می داند . و ابزارهای این تبیین را نیز ابزارهای مورد نیاز برای یک تحقیق ژرفانگر از قبیل مشاهدات ، شواهدآزمایشی ، تفسیرها ، استدلال نظری ، گفت وگو، ومانند آن می داند . در مقابل، حکمت متعالیه، نیز همانند رئالیسم انتقادی، قائل به این است که ، همه ی شناخت و دانش نظری که نیاز داریم یا امکان کسب آن هست، صرفا از راه تجربه حسی و آزمایشگاهی فراهم نمی شود. بلکه فلسفه نیز، کارکرد شناختی دارد ، اما فلسفه ای که ملاصدرا وحکمت متعالیه برای شناخت هستی به آن معتقد است فلسفه علم نیست ، بلکه فلسفه ای است که از نظر موضوع و مبادی مستقل شناخته می‏شود و وابسته به علوم تجربی نیست زیرا موضوعش "موجود بما هو موجود" بوده و مبادی ‏عمده‏اش بدیهیات اولیه است به عبارت دیگر، از نظر رئالیسم انتقادی، کارکرد فلسفه، صرفا تحلیل آن دسته مفاهیمی است که در پراتیک علم، وجود دارد، اما از نظر حکمت متعالیه، کارکرد فلسفه، تنها تحلیل مفاهیم مربوط به پراتیک علم، نیست بلکه تحلیل کل مفاهیمی است که در ذهن انسانی، در رابطه با اصل وجود ، موجود است . و نتیجه این می شود که در حکمت متعالیه، علیت دارای یک معنای عام می داند یعنی : 1- علیت را کیفیت ارتباط یک شیء، با عوارض خود، یعنی علیت عمقی مورد نظر رئالیسم انتقادی ، می داند 2- علیت را کیفیت ارتباط یک با اشیاء دیگر، یعنی علیت انضمامی مورد قبول پوزیتویست ها می داند 3- علیت را کیفیت ارتباط بین عالم مجرد و عالم ماده یعنی اثبات علت العلل و بدنبال آن اثبات نبوت و دین و ارش ها وتفاسیر وتبیین های دینی از واقعیات طبیعی و اجتماعی می داند 4- علیت را کیفیت ارتباط بین عالم ذهن و عالم واقع، یعنی اثبات امکان علم مطابق با واقع، هم می داند و بدین ترتیب در حکمت متعالیه هم تبیین عمقی مورد نظر رئالیسم انتقادی و هم تبیین انضمامی مورد نظر پوزیتویست ها پذیرفته می شود البته این پذیرش طابق نعل به نعل نیست بلکه محدود به بعضی از شرایط است مثلا تبیین انضمامی را مشروط به وجودحکم یقینی عقل، یا منابع دیگری مانند شهود و وحی می پذیرد . و علاوه بر آن، حکمت متعالیه ، با اثبات علت العلل و مسائل حول وحوش آن، زمینه را برای ورود دین وارزش های دینی به عرصه تبیین وارزش گذاری ونقد علم اجتماعی باز می کند و قائل به استفاده از انواع ابزارهای مورد نیاز برای این نوع از تبیین ها هم می شود ابزارهایی از قبیل روش های کمی و کیفی و استفاده ازابزارهایی از قبیل مشاهدات، شواهدآزمایشی، تفسیرها ، استدلال نظری ، گفت وگو، و... به اضافه روش های بهره گیری از متون دینی و تهذیب نفس برای بهره گیری از شهود و عقل ومانند آن وبه عبارتی قائل به کثرت روش شناختی می شود . این نتیجه گیری را می شود بدین عبارات خلاصه کرد : نتیجه اول : پذیرش کثرت گرایی روش شناختی در علوم اجتماعی . نتیجه دوم : امکان رجوع به متون دینی در جهت تبیین بهتر و فهم و سیاست گذاری در علوم اجتماعی نتیجه سوم : استفاده از ابزارهای دیگر، علاوه بر ابزارهای مرسوم، در روش های تحقیق کمی وکیفی مانند ابزارهای مورد نیاز در بررسی و فهم متون دینی و همچنین ابزارهای مربوط به ایجاد زمینه، برای کشف و شهود عقلانی و قلبی ...در علوم اجتماعی .