نام پژوهشگر: سیامک زندرضوی

تمرین پژوهش عملی مشارکتی با 50 کودک (دختر و پسر) بازمانده از تحصیل ( مرکز دوستدار کودک مشتاق 1392-1390 )
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید باهنر کرمان - پژوهشکده ادبیات 1392
  مریم خراسانی زاده   سیامک زندرضوی

چگونگی آموزش به کودکان بازمانده از تحصیل از جمله مسائل بسیار مهم و مورد توجه در مرکز دوستدار کودک مشتاق است. در این مرکز کودکان پنج روز در هفته، روزی دو ساعت و نیم فرصت آموزش دارند. در این پژوهش با استفاده از روش پژوهش عملی مشارکتی در قالب رویکرد پروژه ای به کودکان آموزش داده شده است. روش پژوهش عملی مشارکتی، روشی است که خواستار دگرگونی بوده و در سطح اجتماع محلی قابل اجراست که در آن پژوهشگر، نقش تسهیل گر را داشته و دستیابی به دانش، مهارت و منابع را تسهیل می کند. در رویکرد پروژه ای، موضوعات پروژه متناسب با علاقه کودکان و اهداف آموزشی انتخاب می شود. کودکان در روند انتخاب موضوع، برنامه ریزی برای جستجوی منابع، پژوهش و در نهایت تدوین نتایج پروژه و مستندسازی به طور فعال مشارکت دارند. رویکرد پروژه ای فرایندی است که نمی توان پایانی برای آن قائل شد چرا که در هر پروژه کودکان به دنبال پاسخ سوالات خود می روند و این باعث شکل گیری سوالات جدیدی برای آنها می شود که باز هم به جستجوی آن می پردازند یا این که سوالات جدید کودکان باعث شکل گیری پروژه جدیدی می شود. در این پژوهش تسهیل گر در مدت نزدیک به دوسال و به طور متناوب هدایت هفت پروژه را با 50 نفر از کودکان دوره مقدماتی مرکز دوستدار کودک مشتاق برعهده داشته است. نتایج نشان میدهد پژوهش عملی مشارکتی و رویکرد پروژه ای ابزاری قدرتمند برای رسیدن به اهداف آموزشی است، فرایندی که در طول آن صدای کودکان شنیده می شود، امکان مشارکت آنان فراهم شده و توانمند می گردند.

تولید معیشتی، مراکز اشتغال زا و فعالیت اقتصادی در آبادیهای جنگلی استان مازندران
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه مازندران 1365
  سیامک زندرضوی   منوچهر شیوا

این رساله دارای دو بخش اصلی است . بخش اول آن تحقیقی درباره "تولید معیشتی" به عنوان یک نظام بهره برداری است که در آن تاریخچه پیدایش و خصوصیات "تولید معیشتی" در آبادیهای جنگلی مازندران مورد بررسی قرار می گیرد و با تاکید نشان داده می شود که: (1) اصلاحات ارضی دهه چهل که مالکیت حقوقی زمین را به دهقان صاحب نسق منتقل کرده است ، در اساس بر ساختار تولید معیشتی تاثیر تعیین کننده نداشته است ، (2) در آبادیهای جنگلی عموما محصولی که دهقان با کار خود و خانوارش از زمین بدست می آورند کفاف معیشت آنان را در سطح فعلی نمی دهد و دهقان مجبور به یافتن مشاغل دائم یا موقت دیگر است . اگر آبادی محل سکونت دهقان در مجاورت و یا در حیطه مراکز اشتغال زا همانند کارخانه ها و معادن باشد. احتمالا موفق به یافتن کار دائم می شود و اگر آبادی محل سکونتش از این مراکز دور باشد به شهرهای دور و نزدیک می رود و چند ماه از سال مشاغل موقت را بر عهده می گیرد و دستمزد حاصله را تبدیل به کالاهای مورد نیازش نموده به آبادی باز می گردد. نتیجه اینکه، سطح معیشت فعلی خانوار را مجموع کار افراد خانوار در مزرعه و دستمزد شاغلین آن تشکیل می دهد و کار افراد خانوار و یا دستمزد شاغلین به تنهایی نمی تواند سطح معیشت کنونی خانوار را فراهم آورد. بخش دوم رساله تحقیقی است مقایسه ای و پیمایشی که در آن تاثیر "مراکز اشتغال زا" بر ساخت شغلی ساکنان آبادیهای جنگلی یاد شده، مورد بررسی قرار می گیرد و نشان داده می شود که: (1) چگونه ساخت شغلی ساکنان آبادی هایی که در حیطه مراکز اشتغال زا هستند، تحت تاثیر مراکز مذکور دگرگون شده است و کشاورزی بر مبنای تولید معیشتی به عنوان شغل فرعی خانوار درآمده است ، (2) چگونه آبادیهایی که در خارج از حیطه مراکز اشتغال زا هستند کشاورزی بر مبنای مناسبات یاد شده فعالیت اصلی خانوار است و مردان خانوار به عنوان اشتغال فرعی در فصل زمستان برای کار به شهرهای اطراف می روند. ثالثا خانوارهایی که در زمینی در تملک ندارند در دو گروه آبادی ذکر شده برحسب مورد به "نصفه کاری"، کارگری در شهر و یا کارگری در معدن می پردازند. تاکید این نکته ضروری است که برای نگارنده این سئوال اساسی مطرح بوده است : در حالیکه قطعه زمین خانوار عموما حتی برنج و گندم مصرفی سالیانه آنها را تامین نمی کند چرا و چگونه تولید استمرار می یابد و خانوار از آبادی کوچ نمی کند. در این رساله سعی شده است جوابهایی برای بقاء "تولید معیشتی" یافته شود.