نام پژوهشگر: سید علیرضا وکیلی

ردیابی و شناسایی نوروویروس در آب های سطحی مشهد با استفاده از روش rt-pcr و douplex pcr
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم 1389
  فاطمه هاشمی   سید علیرضا وکیلی

چکیده هدف: آب های سطحی مشهد در معرض خطر آلودگی به نورویروس ها هستند. یکی از راه های شایع انتقال این ویروس ها انتقال از طریق آب می باشد که انتقال این ویروس ها به انسان سبب شیوع بیماری هایی مانند گاستروانتریتیس می شود. روش کار: در این تحقیق در زمان های مختلف از آب سطحی سدهای طرق و کارده چندین بار نمونه گیری صورت گرفت. پس از فیلتراسیون و تغلیظ اولیه نمونه ها از سه کیت تجاری تجاری1 -trizol 2tripure- 3 bioneer -برای بدست آوردن حداکثر rna کل ویروسی استفاده شد. سپس کمیت rna استخراج شده با دستگاه نانودراپ اسپکتروفوتومتراندازه گیری شد و در ادامه واکنش رونویسی معکوس با استفاده از آنزیم m-mlv برای ساخت cdna کل بر اساس روش استاندارد صورت گرفت. مقادیر cdna تعیین و با همسان سازی غلظت آنها از واکنش زنجیره ای پلیمراز با تکثیر قطعات 203و514 جفت بازی از جایگاه های ژنی کپسید و rna پلیمراز به منظور ردیابی و شناسایی نور ویروس استفاده گردید. سپس به منظور شناسایی و اثبات حضور نوروویروس واکنش زنجیره ای پلیمراز به روش آشیانه ای صورت گرفت و محصولات pcr حاصل بر روی ژل آگارز 6/1 درصد الکتروفورز گردید. آزمون حساسیت به منظور بررسی سنجش میزان حساسیت این روش با استفاده از شش سری متفاوت رقت cdna نمونه کنترل مثبت 5/1، 10/1، 20/1، 100/1، 1000/1 و 10000/1 برای کپسید و هچمین رقت های مشابه برای نمونه کنترل مثبت پلیمراز انجام شد. نتایج و بحث: نتایج این تحقیق وجود سه نمونه آلودگی آب های سطحی به نوروویروس 2 انسانی و دو نمونه آلودگی آب به نوروویروس 1 انسانی را ثابت نمود، همچنین با نتایج آزمون حساسیت مشخص گردید که با روش های بکاربرده شده در این تحقیق تنها در رقت 5/1، 10/1، 20/ 1 cdna کل، برای کپسید و5/1 برای پلیمراز می توان نورویروس ها را در آب های سطحی و سایر نمونه های آلوده ردیابی نمود. نتیجه گیری: بطور کلی این تحقیق نشان داد که روش های مولکولی مانند rt-pcr و douplex pcr که دراین تحقیق برای اولین بار در ایران جهت تشخیص نوروروس ها در آب های سطحی سدهای طرق و کارده بکاربرده شده است، روشی مناسب برای ردیابی این ویروس ها در آب های سطحی می باشد. از آب سدهای طرق و کارده برای تامین برخی از نیازهای آبی شهر مشهد استفاده می شود و از آنجا که احتمال وجود نور ویروس دراین آب ها زیاد می باشد لذا با توجه به احتمال شیوع گسترده بیماری های نورو ویروسی مسئولین ذیربط باید توجه بیشتری به حذف این نوع آلودگی ویروسی از آب های سطحی نمایند.

اثرات جایگزینی کنجاله سویا با کنجاله کلزا بر عملکرد تولیدی و شاخص های فولیکولی دوره انتظار و بعد از زایش گلوهای هلشتاین
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1389
  محمد اسماعیل بهاری تربقان   سید علیرضا وکیلی

چکیده به منظور بررسی اثرات جایگزینی کنجاله سویا با کنجاله کلزا بر تولید و ترکیب شیر، مصرف ماده خشک، فراسنجه های رشد فولیکول های تخمدان، روزهای پس از زایمان تا اولین تخمک ریزی و برخی متابولیتهای خونی گاوهای شیری در دوره انتظار ( 3 قبل تا 60 روز بعد از زایش) از 18 راس گاو هلشتاین در قالب یک طرح کاملا تصادفی استفاده شد. تیمارهای آزمایشی شامل: 1- تیمار حاوی 100 درصد کنجاله سویا، تیمار -2 حاوی 50 درصد کنجاله سویا + 50 درصد کنجاله کلزا، تیمار 3- حاوی 100 درصد کنجاله کلزا. برای به صورت تکرار در زمان و برای سایر داده mix تجزیه و تحلیل آماری داده های تکرا شونده در زمان از رویه استفاده شد. نتایج نشان داد که تولید شیر، sas نرم افزار آماری genmod و glm ها از رویه پروتئین، چربی، لاکتوز و مواد جامد بدون چربی بین هر سه تیمار یکسان، اما درصد چربی شیر با افزایش میزان کنجاله کلزا در جیره از لحاظ عددی بیشتر از کنجاله سویا بود. اثر جیره ها بر مصرف ماده خشک در دوره قبل از زایش معنی دار و در تیمار حاوی کنجاله کلزا بیشتر از کنجاله سویا بود، ولی بعد از زایش بین تیمارها تفاوت معنی داری وجود نداشت. خوراکها تاثیری به روی وزن و نمره بدنی در قبل و بعد از زایش نداشتند. سطح گلوکز، کلسترول، نیتروژن آمینی و آنزیم آسپارتات آمینو ترانسفراز سرم خون در دوره قبل و بعد از زایش تحت تاثیر تیمارها قرار نگرفت. اثر خوراکها بر اولین فولیکول غالب و همچنین میانگین تعداد کل فولیکولهای کوچک ( 3 تا 5 میلی متر)، متوسط ( 6 تا 9 میلی متر) و بزرگ (بزرگتر یا مساوی 10 میلی 14 و 30 بعد از زایش معنی دار نبود. همچنین روز مشاهده اولین تخمک ریزی و ، متر) در روزهای 10 در بین gnrh میانگین فولیکول تخمک ریزی کرده و قطر فولیکول غالب در اولین و دومین تزریق خوراکها مشابه بود. بر اساس نتایج بدست آمده جایگزینی کنجاله کلزا با سویا در دوره انتقال تاثیر اندکی بر عملکرد تولیدی و تولید مثلی و هم چنین پارامترهای خونی داشت.

تاثیر دانه ی کتان سالم و خرد شده با آنزیم و ویتامین e بر عملکرد و جمعیت میکروبی سکوم جوجه های گوشتی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1390
  ام البنین عدالتیان   جواد آرشامی

اثر افزودن سطوح مختلف دانه ی کتان سالم و خردشده با آنزیم و ویتامین e بر عملکرد و جمعیت میکروبی سکوم جوجه های گوشتی چکیده تأثیر دانه کتان با مکمل آنزیمی و ویتامین eدر جیره بر عملکرد و میکروارگانیسم های سکوم 350 قطعه جوجه ی نر گوشتی سویه ی تجارتی راس، در قالب یک طرح کاملا تصادفی دارای 7 تیمار و 5 تکرار(هر تکرار 10 جوجه) در یک دوره 42 روزه بررسی شد. جیره ها شامل: شاهد(فاقد دانه کتان)، دانه کتان سالم و خرد شده در دو سطح 5 و10 درصد، 5 درصد دانه کتان خردشده و ویتامین e، 5 درصد دانه کتان سالم و مکمل آنزیمی بود. در سنین 21 و42 روزگی یک جوجه از هر تکرار توزین و کشتار شد. وزن لاشه، اندام های داخلی و چربی حفره ی بطنی اندازه گیری و محتویات سکوم جمع آوری و تعداد کل میکروب های هوازی، لاکتوباسیل ها و کلی فرم ها در گرم محتویات سکوم با کشت روی محیط های کشت باکتریولوژیک مناسب شمارش گردید. هیچ گونه تفاوت معنی داری در مصرف خوراک، اضافه وزن، وزن لاشه، اندام های داخلی و چربی حفره ی بطنی بین تیمارها مشاهده نشد اما ضریب تبدیل غذایی تحت تأثیر تیمارها قرار گرفت(05/0p<). همچنین جمعیت لاکتوباسیل ها و میکروب های هوازی در تیمارهای حاوی دانه کتان افزایش معنی داری نسبت به گروه شاهد نشان داد و جمعیت کلی فرم ها با افزایش میزان دانه کتان در جیره، در سن21روزگی روند افزایشی اما در 42روزگی روند کاهشی داشت. در تمام تیمار ها مکمل آنزیمی سبب کاهش معنی دار کل باکتری ها نسبت به گروه شاهد گردید (05/0p<). واژه های کلیدی: دانه کتان، فلور میکروبی سکوم، عملکرد، جوجه ی گوشتی

پیش بینی میزان اسیدهای آمینه ضروری در دو نمونه غله با استفاده از روش شبکه عصبی مصنوعی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه زابل - دانشکده کشاورزی 1390
  فاطمه سارانی   حمیدرضا میرزایی

هدف از این تحقیق، بررسی کاربرد شبکه های عصبی مصنوعی در برآورد میزان اسید های آمینه ضروری با استفاده از مواد مغذی موجود در گندم و ذرت بود. شبکه عصبی رگرسیون عمومی ، تابع پایه شعاعی و شبکه عصبی پرسپترون سه لایه مدل های مورد استفاده در این تحقیق بودند. شبکه های عصبی طراحی شده در این مطالعه توسط داده های آموزشی و آزمایشی مورد ارزیابی قرار گرفتند. در مدل های عصبی بکار رفته، متغیرهای ورودی شامل میزان پروتئین خام، چربی خام، فیبر خام، فسفر و خاکستر و متغیرهای خروجی شامل پروفیل اسید های آمینه ضروری (متیونین، سیستئین، متیونین + سیستئین، لوسین، فنیل آلانین، تریپتوفان، والین، آرژنین، لایزین، هیستیدین و ترئونین) مربوط به ترکیب این دو نوع ماده خوراکی بود. ضریب تبیین (r2) برای هر کدام از مواد مغذی محاسبه شد. هر سه نوع شبکه توانستند ارتباط بین متغیرهای ورودی و خروجی را به دست آورند. نتایج نشان داد که در گندم و ذرت با استفاده از شبکه عصبی پرسپترون سه لایه و ورودی همزمان پروتئین خام + فسفر ضریب تبیین به مراتب بالاتر بود. در ذرت برای والین ضریب تبیین 98/0 و درگندم برای سیستئین ضریب تبیین 98/0 برآورد شد. همچنین، در گندم به استثناء متیونین، لایزین و ترئونین در سایر موارد پروتئین خام با استفاده از شبکه عصبی رگرسیون عمومی و شبکه عصبی پرسپترون سه لایه عملکرد بهتری داشت. تابع پایه شعاعی در گندم عملکرد خوبی نداشت. اما در ذرت نتایج برعکس بود. به استثناء تریپتوفان، آرژنین و لایزین در سایر موارد تابع پایه شعاعی با ورودی خاکستر عملکرد بهتری داشت. با استفاده از نتایج این تحقیق توصیه می شود که شبکه های عصبی مصنوعی را می توان به عنوان یک ابزار قدرتمند برای مدل سازی، پیش بینی و برآورد مواد مغذی ترکیب مواد خوراکی طیور به کار برد.

ارزیابی تنوع زیستی پنیر سنتی کردی، گزینش سویه پروبیوتیک و تعیین پروفایل اسیدهای چرب و اسید های آمینه آزاد در طول دوره رسیدگی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1391
  الناز میلانی   سید علی مرتضوی

پنیر کردی، در نواحی شرق ایران از شیر خام گوسفند، بز و گاو تولید شده و دوره رسیدگی را داخل مشک می گذراند؛ از اینرو دارای مجموعه ای از واریته های میکروارگانیسم بوده که بدلیل تولید اسید و آنزیم های متعدد لیپولیتیک و پروتئولیتیک نقش مهمی در نگهداری، توسعه عطر و طعم و ویژگی نهایی فراورده در طول دوره رسیدگی به عهده دارند. در این پژوهش، پروفایل تنوع زیستی میکروارگانیسم ها، تغییرات فیزیکوشیمیایی، اسیدهای آمینه، اسیدهای چرب و ویژگی‏های حسی نمونه های پنیر کردی در طول دوره رسیدگی (صفر، 20، 40 و60 روز) ارزیابی شد. باکتری های آغازگر بومی هر کشور جزو ذخایر ژنتیکی آن محسوب می شوند، لذا، شناسایی مولکولی فلور لاکتیکی پنیر کردی با استفاده از آغازگرهای عمومی و اختصاصی در واکنش زنجیره ای پلیمراز پی گیری شد؛ سپس به منظور گزینش جدایه ای با قابلیت پروبیوتیکی از بین جدایه های lactobacillus، آزمایش‏های تکمیلی شامل آبگریزی سطحی، مقاومت به تنش اسید، صفرا، محیط شبیه سازی شده دستگاه گوارش و آنتی بیوتیک، در سیستم مدل مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج پژوهش نشان داد، در اوایل دوره رسیدگی، باکتری های انتروباکتر و اسید لاکتیک، از نظر جمعیت، مهمترین گروه بودند. سرعت کاهش جمعیت coliform ها و escherichia coli در طول دوره رسیدگی بر خلاف کپک ومخمر بسیار زیاد بود. نتایج مطالعات حاکی از عدم حضور coliform، salmonella و استافیلوکوک های کواگولاز مثبت در انتهای دوره رسیدگی60 روزه در همه نمونه ها بود که به نظر می رسد ناشی از کاهش ph، فعالیت آب و افزایش جمعیت میکروفلور مفید باکتری‏های اسید لاکتیک بوده است. در مرحله شناسایی مولکولی جدایه های گزینش شده باکتری های اسید لاکتیک، گونه های غالب در پنیر تازه به ترتیب فراوانی شامل lactis lactococcus (24درصد)، lactobacillus plantarum (14درصد) و lactobacillus pentosus (10 درصد) بود. در حالیکه در پنیر رسیده، enterococcus faecium (37 درصد)، lactobacillus plantarum (35درصد)، enterococcus faecalis (14درصد)، paracasei lactobacillus (2/3 درصد) به عنوان فراوان ترین گونه‏ها شناسایی شدند. ارزیابی ویژگی های تکنولوژیکی و پروبیوتیکی جدایه lactobacillus casei در مقایسه با جدایه تجاری نشان داد که مقاومت آن به شیره گوارشی شبیه سازی شده انسان و ویژگی ها سطحی با پروبیوتیک‏های تجارتی قابل مقایسه می باشد. جنبه های ایمنی مصرف این باکتری، از نظر مقاومت به آنتی بیوتیک نشانگر این است که این باکتری واجد مقاومت طبیعی نسبت به آنتی بیوتیک ها می باشد. از این رو نتایج پژوهش به معرفی جدایه (095) lactobacillus casei به عنوان میکروارگانیسمی با قابلییت پروبیوتیکی منجر شد. نتایج پژوهش تاثیر مدت زمان رسیدگی بر پروفایل اسیدهای چرب و اسیدهای آمینه، بیانگر تأثیر معنی دار زمان رسیدگی بر این دو پارامتر بود. در انتهای دوره رسیدگی، میزان اسید اولئیک و پالمیتواولئیک در مقایسه باسایر اسیدهای چرب آزاد بیشینه بود. میزان کمی اسیدهای آمینه آزاد بویژه پرولین، اسید آلفا آمینوبوتیریک، لوسین، متیونین، گلایسین، آرژنین، ترئونین، فنیل آلانین وایزولوسین نیز در طول دوره رسیدگی، افزایش معنی دار نشان داد. براساس نتایج ارزیابی حسی، فیزیکوشیمیایی و میکروبی، و با تاکید بر ایمنی مصرف فراورده، زمان بهینه مصرف پنیر کردی تولید شده از شیر خام، پس از اتمام دوره رسیدگی 60 روز توصیه می شود

تعیین مشخصات جاذب های نانوساختار و نانوحفره بنتونیت و بررسی کارایی آن هاجهت سمیت زدایی آفلاتوکسین b1 در شرایط برون تنی و درون تنی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1392
  محسن مجتهدی   محسن دانش مسگران

در این پژوهش به منظور تعیین مشخصات جاذب های نانوساختار و نانوحفره بنتونیت و بررسی کارایی آن هادر سمیت زدایی آفلاتوکسین b1 (afb1) در شرایط برون تنی و درون تنی، سه آزمایش طراحی و انجام شد. نمونه های جاذب بنتونیتی شامل چهار نوع بنتونیت تولیدی در داخل کشور با نام های n1، n2، n3 و n4 و همچنین یک نوع جاذب تجاری وارداتی با نام m بودند. در آزمایش اول نمونه های جاذب بنتونیت به لحاظ ویژگی های فیزیکی، شیمیایی مانند رطوبت، ph، جذب آب، اندیس رسوب، اندیس تورم و bet و همچنین آنالیزهای دستگاهی مانندxrd، xrf، ftir و semمورد بررسی قرار گرفتند. همچنین نمونه های جاذب بنتونیتی به لحاظ ظرفیت جذب afb1 در شرایط برون تنی و بر اساس معادلات جذب ایزوترم لانگمیر، ارزیابی شدند. نتایج بدست آمده نشان داد که نمونه های جاذب بنتونیتی به لحاظ اغلب ویژگی های فیزیکی و شیمیایی متفاوت بوده و در تمامی نمونه ها کانی مونتموریلنیت مشاهده شد. از طرف دیگر نتایج بدست آمدهنشان داد که ظرفیت جذبafb1 در بین نمونه ها به طور قابل توجهی متفاوت بوده و نمونه های آزمایشیm و n3 بیش ترین (به ترتیب 398/0 و 284/0 مول afb1 در کیلوگرم جاذب)،و نمونه n1کمترین(179/0) ظرفیت جذبرا از خود نشان داد. در آزمایش دوم ابتدا تاثیر سطوح مختلف afb1 (صفر، 300، 600 و 900 نانوگرم در میلی لیتر محیط کشت) و سپس تاثیر متقابل افزودن afb1(600 نانوگرم در میلی لیتر محیط کشت) و جاذب های بنتونیتی مختلف (6 درصد ماده خشک خوراک پایه) بر فراسنجه های تولیدگاز، تخمیر و هضم شکمبه بررسیگردید. نتایج بدست آمده نشان داد که افزودن سطوح مختلفafb1 به محیط کشت، موجب کاهش تولید گاز، کاهش قابلیت هضم خوراک و کاهش تولید اسیدهای چرب فرار و نیتروژن آمونیاکی گردید (05/0p<). از طرف دیگر بررسی تاثیر متقابل afb1 و جاذب های بنتونیتی منتخب (n1، n3 و m) نشان داد که بر خلاف انتظار، هیچ کدام از جاذب ها نتوانستند تاثیرات منفی afb1 بر فراسنجه های تولید گاز، تخمیر و هضم شکمبه ای در شرایط برون تنی را خنثی نموده و یا کاهش دهند. در آزمایش سوم کارایی جاذب های بنتونیتی در سمیت زدایی afb1 در شرایط درون تنی و غلظت آفلاتوکسین m1(afm1) شیر گاوهای شیرده هلشتاین مورد ارزیابی قرار گرفت. این آزمایش با استفاده از 20 راس گاو شیرده هلشتاین با روزهای شیردهی 35±154 ومیانگین تولید شیر 6/1±5/30 کیلوگرم در روز، در قالب طرح کاملاً تصادفی با اندازه گیری تکرار شده در زمان، و به مدت 23 روزاجرا گردید. تیمارهای آزمایشی بر اساس افزودن روزانه 120 گرم از جاذب های بنتونیتی منتخب مرحله دوم شاملn1، n3 و m (به ترتیب دارای کمترین، متوسط و بیش ترین پتانسیل جذب afb1در شرایط برون تنی) به جیره پایه (afb1) حاوی 136 میکروگرم آفلاتوکسین b1 در کیلوگرم ماده خشک جیره، تنظیم شدند. نمونه گیری از شیربرای تعیین آفلاتوکسینm1و ترکیبات شیر دوبار و در روزهای 15 و 23 دوره آزمایشی انجام شد. نتایج این آزمایش نشان داد که افزودنafb1 و جاذب های بنتونیتی به جیره گاوهای شیرده هلشتاین، بر مصرف خوراک، تولید شیر روزانه و همچنین ترکیبات شیر (شامل چربی، پروتئین، لاکتوز و کل ترکیبات جامد بدون چربی) تاثیر معنی داری نداشتند (05/0p>). با این وجودمیانگین غلظت afm1، میانگین ترشح روزانه afm1 و همچنین نرخ انتقال آفلاتوکسین از خوراک به شیر به طور معنی داری تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفتند (001/0p<). میانگین غلظت afm1 در تیمار کنترل (بدون جاذب) و تیمارهای حاوی جاذب هایn1، n3 و m به ترتیب برابر با 36/2، 40/2، 98/1 و 12/1 میکروگرم در کیلوگرم بود. به طور کلی افزودن جاذب m به جیره گاوهای شیرده موجب 53 درصد کاهش غلظت afm1، 54 درصد کاهش کل ترشح روزانه afm1 و 54 درصد کاهش نرخ انتقال آفلاتوکسین از خوراک به شیر شد و افزودن جاذب n3 به جیره، موجب 16 درصد کاهش غلظت afm1، 19 درصد کاهش کل ترشح روزانه afm1 و 19 درصد کاهش نرخ انتقال آفلاتوکسین از خوراک به شیر گردید، اما جاذب n1 هیچ تاثیری بر غلظت، ترشح و انتقال آفلاتوکسین نداشت.به طور کلی نتایج این پژوهش نشان داد که بررسی کارایی جاذب های بنتونیتی با استفاده از روش معادلات ایزوترمی جذب، می توانددر حد قابل قبولی نتیجه حاصل از کارایی آنها در تغذیه دام را پیش بینی نماید.

تاثیر فرآوری شیمیایی سه رقم دانه ی جو بر ویژگی های تخمیرشکمبه ای و تولید پروتئین میکروبی در شرایط برون تنی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1392
  سعید فدایی   محسن دانش مسگران

اثر فرآوری شیمیایی سه رقم دانه ی جو بر فراسنجه های تولید گاز، تولید پروتئین میکروبی و تجزیه پذیری پروتئین در سه آزمایش در شرایط برون تنی بررسی شد. در آزمایش اول با استفاده از روش تولید گاز، دشت، ریحان45 و 14-23-ab فرآوری نشده و فرآوری شده با 2% آمونیاک، 5/3% هیدروکسید سدیم و 5% اسید تانیک مورد مقایسه قرار گرفت. حجم تجمعی گاز تولیدی دارای اختلاف معنی داری (05/0>p) بین تیمارهای آزمایشی بود. میانگین گاز تولید شده از بخش قابل تخمیر(b) در بین تیمارهای آزمایشی اختلاف معنی داری داشت(05/0>p). پس از کشت 2/0گرم دانه ی جو، بیشترین میانگین گاز تولیدی از بخش قابل تخمیر دانه جو ریحان45 فرآوری شده با اسید تانیک (390/95 میلی لیتر) و کمترین آن در دانه جو دشت فرآوری شده با اسید تانیک (227/79 میلی لیتر) مشاهده شد. ثابت نرخ تولید گاز(c) نیز به طور معنی داری تحت تأثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت (05/0>p). بالاترین ثابت نرخ تولید گاز مربوط به دانه جو دشت فرآوری نشده (0596/0 میلی لیتربرساعت) و کمترین آن مربوط به دانه جو ریحان45 فرآوری شده با هیدروکسید سدیم (0438/0 میلی لیتربرساعت) بود. در آزمایش دوم میزان تجزیه پذیری ظاهری، حقیقی و تولید نیتروژن میکروبی دانه جودشت فرآوری شده با هیدروکسیدسدیم اندازه گیری شد. تجزیه پذیری ظاهری بین تیمارهای آزمایشی از اختلاف معنی داری (05/0>p) برخوردار بود. پس از کشت 250 میلی گرم دانه ی جو، فرآوری دانه ی جو دشت با هیدروکسید سدیم باعث بیشترین میزان تجزیه پذیری ظاهری (33/188 میلی گرم) و دانه ی جو ریحان45 فرآوری نشده دارای کمترین میزان (160 میلی گرم) بود. تیمارهای آزمایشی، تجزیه پذیری حقیقی دانه جو را به طور معنی داری (05/0>p) تحت تاثیر قرار دادند. بیشترین میزان تجزیه پذیری حقیقی مربوط به فرآوری دانه ی جو دشت با هیدروکسیدسدیم (66/233 میلی گرم) و کمترین مقدار آن مربوط به دانه ی جو رقم دشت فرآوری شده با آمونیاک (66/212 میلی گرم) بود. میزان تولید نیتروژن میکروبی نیز به طور معنی داری (05/0>p) تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار گرفت. فرآوری دانه ی جو دشت با هیدروکسید سدیم موجب بیشینه تولید نیتروژن میکروبی (088/4 میلی گرم) شد و کمترین مقدار آن مربوط به دانه ی جو ریحان45 فرآوری شده با هیدروکسیدسدیم (282/1 میلی گرم) بود. در آزمایش سوم، فرآوری دانه جو با هیدروکسید سدیم، میزان تجزیه پذیری پروتئین دانه جو را در مقایسه با دانه جو فرآوری نشده در تمام ساعات انکوباسیون به طور معنی داری (05/0>p) کاهش داد. افزودن مواد شیمیایی مانند آمونیاک، هیدروکسیدسدیم یا اسید تانیک به سه رقم دانه ی جو باعث کاهش نرخ ثابت تولید گاز (c) بین تیمارهای آزمایشی شد.

بررسی فراسنجه های تخمیری و جمعیت میکروبی شکمبه گاوهای نر هلشتاین تغذیه شده با جیره های حاوی برخی عصاره های گیاهی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1393
  بهزاد خرمی   سید علیرضا وکیلی

به منظور بررسی اثرات اسانس های گیاهی بر تخمیر میکروبی شکمبه و جمعیت باکتری بیماریزای اشرشیاکلی سویه o157:h7 در سیستم-های پرواری، آزمایش های برون تنی و درون تنی طراحی گردید. در آزمایش اول برون تنی، غلظت های مختلف (125، 250، 500 و 1000 میلی گرم در لیتر) اسانس آویشن و دارچین و 10 میلی گرم در لیتر موننسین (به عنوان کنترل مثبت) به مدت 24 ساعت در یک محیط کشت بسته مورد انکوباسیون قرار گرفتند و اثرات آن ها بر خصوصیات تخمیری شکمبه مورد ارزیابی قرار گرفت. موننسین نسبت پروپیونات را افزایش داد و موجب کاهش نسبت بوتیرات، نسبت استات به پروپیونات و تولید متان شد (05/0p<). اسانس آویشن و دارچین در غلظت 1000 میلی گرم در لیتر تخمیر میکروبی شکمبه را با کاهش (05/0p<) کل گاز تولیدی، ناپدید شدن ماده خشک و غلظت اسیدهای چرب فرار کل پس از 24 ساعت مهار کردند. اسانس دارچین در غلظت 1000 میلی گرم در لیتر ph نهایی محیط کشت را افزایش داد (05/0p<). اما، غلظت های پایین تر اسانس آویشن و دارچین (125 و 250 میلی گرم در لیتر) با کاهش نسبت استات به پروپیونات و عدم تغییر غلظت اسیدهای چرب فرار کل مشابه موننسین عمل نمودند. در آزمایش دوم برون تنی، اثر ضد میکروبی اسانس آویشن و دارچین در مقابل باکتری e. coli o157:h7 مورد بررسی قرار گرفت و میزان حداقل غلظت بازدارندگی (mic) و حداقل غلظت کشندگی (mbc) هر یک از اسانس ها تعیین گردید. برای این منظور چهار غلظت از هر اسانس (125، 250، 500 و 1000 میلی گرم در لیتر) انتخاب شد. نتایج نشان داد که اسانس آویشن دارای mic و mbc برابر با 500 میلی گرم در لیتر و اسانس دارچین دارای mic معادل 500 میلی گرم در لیتر و mbc برابر با 1000 میلی گرم در لیتر در مقابل باکتری e. coli o157:h7 بودند. هدف از آزمایش اول درون تنی بررسی اثرات اسانس های گیاهی آویشن و دارچین بر صفات عملکردی و جمعیت باکتری e. coli o157:h7در شکمبه و مدفوع گوساله های پرواری تغذیه شده با جیره های حاوی مواد متراکم بالا بود. شانزده گوساله نر پرواری هلشتاین (وزن اولیه 17 ± 213 کیلوگرم) در قالب طرح کاملا تصادفی مورد استفاده قرار گرفتند و به مدت 45 روز تیمارهای آزمایشی را دریافت نمودند. تیمارها شامل: 1- شاهد (جیره پایه بدون افزودنی)، 2- آویشن (5 گرم اسانس آویشن در روز برای هر راس گوساله)، 3- دارچین (5 گرم اسانس دارچین در روز برای هر راس گوساله) و 4- علوفه (تغییر ناگهانی جیره از مواد متراکم به جیره کاملا علوفه ای در هفته پایانی آزمایش؛ به عنوان کنترل مثبت برای فراوانی نسبی باکتری e. coli o157:h7 در شکمبه و مدفوع) بودند. گوساله ها با جیره های حاوی 15 درصد علوفه و 85 درصد مواد متراکم تا حد اشتها تغذیه شدند. مکمل نمودن اسانس آویشن یا دارچین تاثیری بر ماده خشک مصرفی و افزایش وزن روزانه نداشت. همچنین اسانس های گیاهی تاثیری بر ph شکمبه، غلظت نیتروژن آمونیاکی و اسیدهای چرب فرار کل شکمبه نداشتند، در حالی که اسانس آویشن و دارچین نسبت مولی استات و نسبت استات به پروپیونات را کاهش و نسبت مولی پروپیونات را افزایش دادند (05/0p<). نسبت مولی بوتیرات هم به طور معنی داری با افزودن اسانس دارچین افزایش یافت (05/0p<). فراسنجه های خونی تحت تاثیر تغذیه اسانس های گیاهی قرار نگرفتند. تیمارهای آزمایشی تعداد نسبی باکتری e. coli o157:h7 را در شکمبه و مدفوع گوساله های پرواری کاهش دادند (05/0p<). در آزمایش دوم درون تنی، چهار گاو نر هلشتاین (وزن اولیه 35 ± 540 کیلوگرم) با فیستولای شکمبه ای در یک طرح مربع لاتین 4×4 با دوره های 21 روزه مورد استفاده قرار گرفتند تا اثر مکمل سازی جیره پایه (شاهد) با آویشن (500 میلی گرم اسانس آویشن در کیلوگرم ماده خشک)؛ دارچین (500 میلی گرم اسانس دارچین در کیلوگرم ماده خشک) و موننسین (33 میلی گرم موننسین در کیلوگرم ماده خشک) را بر هضم، خصوصیات تخمیری و جمعیت میکروبی شکمبه مورد بررسی قرار دهند. گاوها با یک جیره پایه مخلوط حاوی 30 درصد علوفه و 70 درصد مواد متراکم تا حد اشتها تغذیه شدند. نتایج نشان داد که ماده خشک مصرفی و قابلیت هضم مواد مغذی تحت تاثیر افزودنی ها قرار نگرفت. مکملسازی جیره ph شکمبه و غلظت نیتروژن آمونیاکی شکمبه را تحت تاثیر قرار نداد. غلظت کل اسیدهای چرب فرار شکمبه و نسبت های مولی استات و بوتیرات تحت تاثیر اسانس های گیاهی قرار نگرفت، اما تمایل به کاهش (1/0p<) غلظت اسیدهای چرب فرار کل و نسبت مولی بوتیرات برای تیمار موننسین در مقایسه با شاهد وجود داشت. نسبت مولی پروپیونات با افزودن موننسین و اسانس آویشن افزایش یافت و نسبت استات به پروپیونات برای تمامی تیمارها کاهش یافت (05/0p<). جمعیت پروتوزوآ و باکتری های متانوژنز در شکمبه گاو های دریافت کننده مواد افزودنی کاهش نشان داد (01/0p<). جمعیت باکتری رومینوکوکوس فلاوفسینس تحت تاثیر تیمارهای آزمایشی قرار نگرفت، اما جمعیت باکتری های فیبروباکتر سوکسینوژنز و رومینوکوکوس آلبوس به ترتیب به وسیله اسانس های گیاهی و موننسین کاهش یافت (05/0p<). نتایج این مطالعه نشان داد که اسانس آویشن و دارچین می توانند به عنوان جایگزین های بالقوه برای موننسین مطرح باشند و ممکن است به عنوان بهبود دهنده شرایط تخمیر در سیستم های پرواری سودمند باشند.

اثر برخی عوامل خوراکی بر تنظیم باز چرخه اوره و بیان ژن ناقل اوره (نوع ب) در بره های نر بلوچی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1393
  الیاس ابراهیمی خرم آبادی   عبدالمنصور طهماسبی

به منظور بررسی نحوه تاثیر عوامل خوراکی بر کنترل نیتروژن غیرآمینی بازگردانده شده به شکمبه و تنظیم بیان ژن ut-b، در بافت اپیتلیوم شکمبه بره های نر بلوچی یکساله (2±30 کیلوگرم)، یکسری آزمایش در قالب طرح چرخشی در زمان انجام شد. تیمارهای آزمایشی در آزمایش اول از ترکیب دو نسبت علوفه به کنسانتره (75/25 و 55/45 درصد) و دو مقدار پروتئین خام (14 و 18 درصد) تشکیل شد. مقدار نیتروژن مصرف شده (گرم در روز)، غلظت نیتروژن آمونیاکی مایع شکمبه و غلظت نیتروژن غیرآمینی خون بصورت معنی داری (05/0p?) تحت تاثیر غلظت پروتئین خام قرار گرفت. افزایش معنی دار (05/0p?) میزان بیان ژن ut-b همزمان با افزایش غلظت پروتئین خام خوراک از 14 به 18 درصد، نشان می دهد که می توان میزان بیان ژن ut-b مقدار پروتئین خام خوراک کنترل کرد. در آزمایش دوم، از نسبت های مختلف پروتئین قابل تجزیه به پروتئین غیر قابل تجزیه در شکمبه شامل 80 به 20 (تیمار 1)، 75 به 25 (تیمار 2) و 70 به 30 (تیمار 3) استفاده گردید. غلظت نیتروژن آمونیاکی مایع شکمبه و نیتروژن غیرآمینی خون، با کاهش مقدار پروتئین قابل تجزیه در شکمبه، به صورت معنی داری (05/0p?) کاهش یافت. با کاهش نسبت پروتئین قابل تجزیه به پروتئین غیر قابل تجزیه در شکمبه (از 20/80 به 25/75 درصد پروتئین خام خوراک)، میزان بیان ژن ut-b در بافت اپیتلیوم شکمبه به صورت معنی داری (05/0p?) افزایش یافت. تیمارهای آزمایشی در آزمایش سوم، از ترکیب دو منبع پروتئینی (کنجاله کانولا و مخلوط کنجاله کانولا و پودر ماهی) و دو سطح پروتئین خام (16 و 18 درصد) تشکیل شد. با افزایش غلظت پروتئین خام خوراک از 16 به 18 درصد، مقدار نیتروژن مصرف شده (گرم در روز)، غلظت نیتروژن آمونیاکی و نیتروژن غیرآمینی به صورت معنی داری (05/0p?) افزایش یافت. با این حال تیمارهای آزمایشی تاثیر معنی داری (05/0p?) بر میزان بیان ژن ut-b در بافت اپیتلیوم شکمبه نداشتند. نتایج بررسی رابطه رگرسیون بین میزان ph مایع شکمبه و غلظت نیتروژن آمونیاکی مایع شکمبه با میزان بیان ژن ut-b در بافت اپیتلیوم شکمبه، در طول آزمایش های انجام شده نشان داد که مدل دو بعدی میزان بیان ژن ut-b در بافت اپیتلیوم شکمبه همزمان با تغییرات ph مایع شکمبه و غلظت نیتروژن آمونیاکی مایع شکمبه دستخوش تغییرات معنی داری (05/0p?) شد و به صورت نمودار زنگوله ای شکل بود. بیشینه میزان بیان ژن ut-b در دیواره اپیتلیوم شکمبه در ph مایع شکمبه در دامنه 4/6 تا 5/6 و غلظت نیتروژن آمونیاکی شکمبه 22 میلی گرم در دسی لیتر بود. تجزیه و تحلیل مدل های سه بعدی تاثیر عوامل هضمی و متابولیکی نشان داد که در ph مایع شکمبه 35/6 و غلظت نیتروژن آمونیاکی شکمبه در دامنه 66/21 تا 12/22 میلی گرم در دسی لیتر، بیشینه میزان بیان ژن ut-b در دیواره اپیتلیوم شکمبه در مقدار پروتئین خام خوراک 18 درصد، قابلیت هضم پروتئین خام خوراک 44/80 درصد و توازن ظاهری نیتروژن 34/9 گرم در روز، حاصل شد. از سوی دیگر در ph مایع شکمبه در دامنه 58/6 تا 59/6 و غلظت نیتروژن آمونیاکی شکمبه در دامنه 45/23 تا 64/23 میلی گرم در دسی لیتر، کمینه میزان بیان ژن ut-b در دیواره اپیتلیوم شکمبه در مقدار پروتئین خام خوراک 14 درصد، قابلیت هضم پروتئین خام خوراک به 57/80 درصد و توازن ظاهری نیتروژن 19/9 گرم در روز، به دست آمد.

بررسی ویژگی های گوارش پذیری برون تنی جیره های گلوکوژنیک ولیپوژنیک حاوی دانه کتان وتاثیر آن بر شاخص های فیزیولوژیکی آبستنی میشهای بلوچی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده کشاورزی 1394
  مسعود دیدارخواه   محمد جواد ضمیری

هدف از این تحقیق بررسی گوارش پذیری وتولید پروتئین میکروبی جیره های گلوکوژنیک یا لیپوژنیک همراه دانه کتان به عنوان تغییر دهنده الگوی اسیدهای چرب ضروری در شرایط برون تنی در آزمایش اول و تاثیر استفاده از جیره های گلوکوژنیک و یا لیپوژنیک همراه دانه کتان بر توانایی تولیدمثل میش های بلوچی در غالب برنامه همزمان سازی فحلی در آزمایش دوم بود. در آزمایش اول برای تخمین فراسنجه ها از روش برون تنی تولید گاز استفاده گردید. مقدار گاز تولید شده از هر شیشه در هر زمان از انکوباسیون به عنوان گاز تولیدی در نظر گرفته شد. حجم گاز، تجزیه پذیری ظاهری، تجزیه پذیری حقیقی و میزان تولید نیتروژن میکروبی در زمان t1/2 برای هر تیمار اندازه گیری شد. در آزمایش دوم 90 رأس میش شیرده نژاد بلوچی، که خصوصیات تقریباٌ مشابهی داشتند انتخاب شدند. جیره های مورد آزمایش حاوی سه جیره با نسبت های متفاوت نشاسته و چربی بود، که یک بار با دانه کتان و یک بار بدون دانه کتان فرموله شدند. نتایج آزمایش اول نشان داد که جیره گلوکوژنیک بدون دانه کتان دارای بیشترین و جیره لیپوژنیک بدون کتان داری کمترین میزان تولید گاز بود. بیشترین میزان نرخ ثابت تولید گاز نیز مربوط به جیره گلوکوژنیک بدون دانه کتان بود. بیشترین میزان نیتروژن میکروبی مربوط به جیره های گلوکوژنیک و گلوکوژنیک +لیپوژنیک با و بدون کتان بود. بیشترین میزان تجریه پذیری ظاهری وحقیقی مربوط به جیره های گلوکوژنیک با و بدون کتان وکمترین مربوط به جیره لیپوژنیک با یا بدون کتان بود. جیره گلوکوژنیک با و بدون دانه کتان دارای بهترین وضعیت تعادل انرژی را بعلت کمترین مقدار اسیدهای چرب غیراستریفیه تولید شده را داشتند. نتایج آزمایش دوم نشان داد که در واقع بیشتر میش های مورد آزمایش به وضوح علائم فحلی را تا روز چهارم بعد از سیدر برداری نشان دادند. نتایج نرخ تخمک ریزی در جیره های گلوکوژنیک بیشتر از لیپوژنیک بود اما تفاوتی با جیره های گلوکو+لیپوژنیک نداشت. مکمل نمودن کتان در جیره های لیپوژنیک باعث افزایش معنی دار (05/0p<) در نرخ تخمک ریزی شد. نتایج نرخ آبستنی نیز در همه جیره های آزمایش بالا اما متفاوت بود. بطوریکه بین جیره های آزمایشی گلوکوژنیک با گلوکو+لیپوژنیک تنها از لحاظ عددی تفاوت دیده شد. اما نرخ آبستنی در جیره های لیپوژنیک بدون کتان به طور معنی داری کمتر از گلوکوژنیک بود.. بیشترین نرخ دوقلوزایی مربوط به جیره گلوکوژنیک مکمل شده با دانه کتان و کمترین نرخ دوقلوزایی مربوط به جیره لیپوژنیک بدون دانه کتان بود. بین بقیه جیره ها نیز از لحاظ عددی تفاوت وجود داشت اما این تفاوت معنی دار نبود. نتایج سونوگرافی تخمدان، اثر معنی داری در میانگین تعداد فولیکول های گراف بین جیره های آزمایشی نشان نداد. تعداد فولیکول های گراف از زمان سیدر برداری تا فحلی به شکل معنی دار (05/0p<) در همه گروه ها افزایش یافت. نتایج حاصل از پژوهش حاضر نشان داد که غلظت اوره تحت تاثیر جیره های آزمایشی و مکمل نمودن کتان قرار نگرفت. اما غلظت گلوکز پلاسما کاهش معنی دار (05/0p<) در جیره لیپوژنیک بدون کتان در مقایسه با جیره گلوکوژنیک بدون کتان شد اما تفاوت معنی داری بین جیره های گلوکوژنیک+لیپوژنیک با جیره های لیپوژنیک و یا گلوکوژنیک مشاهده نشد.. افزایش معنی داری (05/0p<) در غلظت تری گلیسیرید ها در پلاسمای خون میش های تغذیه شده با جیره های لیپوژنیک و گلوکوژنیک+ لیپوژنیک نسبت به جیره های گلوکوژنیک مشاهده شد. علاوه بر این مکمل نمودن کتان در جیره های گلوکوژنیک باعث افزایش و در جیره های لیپوژنیک باعث کاهش غلظت تری گلیسرید ها شد.