نام پژوهشگر: باقر خرمشاد

پدیدارشناسی سنت روشنفکری در ایران: از آغاز تا عصر مشروطه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده حقوق و علوم سیاسی 1393
  مهدی کاظمی   جواد کاشی

هدف رساله « پدیدارشناسی سنت روشنفکری در ایران: از آغاز تا عصر روشنفکری»، بررسی شرایط امکان روشنفکری در ایران است.در تصور متعارف بر پژوهش های انجام شده در حوزه تجدد و روشنفکری، نگرش گسست محور سلطه دارد.در تصور گسست محور از کیفیت ظهور روشنفکری، پدیدار روشنفکری امری وارداتی و تقلیدی می باشد که حاصل گسست از گذشته و عالم قدیم است.این گسست نه از طریق نقادی میراث فکری و اندیشه ای قدما، بلکه رخدادی غیرانتقادی و حاصل اشتیاق نخبگان عصر قاجار به مصرف دستاوردهای فکری مدرنیته بدون در نظرداشت مبانی نظری و نسبت آن با سنت گذشته است.این رساله مدعی است که این تصور شایع از پدیدار تجدد و روشنفکری در ایران توانایی بازنمایی حقیقت و کیفیت ظهور روشنفکری در ایران را ندارد. رساله برای عرضه تصویری جدید از کیفیت ظهور روشنفکری ، رهیافتی پدیدارشناسانه را انتخاب کرده است. در این رهیافت ، دوگانه گسست یا پیوست به مثابه امری ایدئولوژیک که مانع بازنمایی حقیقت پدیدارهای فکری می باشند، طرد گردید. در مقابل ، چارچوب مفهومی رساله بر این ایده سازمان یافته که گسست و پیوست، تداوم و تغییر، دو لحظه متفاوت از هستی پدیدارهای فکری می باشند، و تاکید بر یکی از این دو جنبه به مخدوش سازی ادراک ما از هویت چیزها منجر می گردد. رساله برای کاربست رهیافت پدیدارشناسانه خود از امکانات مفهومی و روش شناختی موجود در دیرینه شناسی فوکو و زبان شناسی بهره گرفت. با توجه به چارچوب مفهومی رساله(تاکید همزمان بر گسست و پیوست) ، از دو رویکرد تحلیل تاریخی (درزمانی) و تحلیل گفتمانی (همزمانی) برای فهم سیر شرایط امکان روشنفکری مورد استفاده قرار گرفت.در این شیوه پژوهش، هم بر تحلیل درونی سنت های فکری و هم بر روابط تاریخی میان این سنت ها، و تاثیر آن بر پدیدار شدن روشنفکری توجه شد. دستاورد کاربرد روش فوق، پدیدار شدن مجموعه ای از مجادلات الهیاتی در پیشاروشنفکری می باشد که نقش مهمی را در تحول زبان الهیاتی و برآمدن سنت روشنفکری به مثابه سامانه زبانی دنیوی برعهده داشته اند. ایجاد پیوند میان مجادلات الهیاتی در پیشاروشنفکری و سنت روشنفکری، به معنای طرد همزمان دو نگرش متعارض ولی همنوا می باشد؛نگرش اول ، با ترسیم پیشاروشنفکری به مثابه دوران رکود و انحطاط، هرگونه جایگاه برای عالم قدیم را در برآمدن تجدد و روشنفکری نفی می کند. از این روست، که طرفداران نگرش انحطاطی روشنفکری را امری بی ریشه و بی نسبت با عالم قدیم می یابند. نگرش دوم، با این ادعا که تفکر در عالم قدیم، تاکنون ، حیاتی زنده و قدسی داشته و پیوند آن با جهان قدسی نگسسته است، روشنفکری را همچون عارضه ای برجمال سنت طرد می کنند. اما،دستاوردهای رساله به معنای نفی این دو نگرش و تاکید بر این رویکرد است که مجادلات الهیاتی در عالم قدیم بتدریج باعث به حجاب رفتن جهان قدسی در عالم قدیم گردید و زمینه پدیدار شدن تفکر متجددانه و روشنفکری را مهیاساخت.