نام پژوهشگر: علی‌اصغر مصلح

معنای فلسفی جهان از دیدگاه یاسپرس (ترجمهء دو فصل اول جلد اول کتاب فلسفه)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  سمیه باقری   احمدعلی حیدری

یکی از مکاتب تأثیرگذار فلسفی قرن بیستم اگزیستانسیالیسم است. فیلسوفان اگزیستانس به دغدغه های انسانی پرداخته اند و فلسفه را از امور انتزاعی به امور ملموس زندگی روزمره وارد کرده اند. یکی از این فیلسوفان کارل یاسپرس است. یاسپرس در فلسفه ورزی خود به دنبال اگزیستانس است. او اگزیستانس را وجود حقیقی انسان میداند و معتقد است که آن در ارتباط، آزادی و موقعیتهای مرزی شکوفا میشود. بیشتر آثار یاسپرس به زبان فارسی برگردانده شده است، اما مهمترین اثر او، کتاب فلسفه در سه جلد که به نظر خود او نتیجه تمام فلسفه ورزی هایش است، هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده است. نگارنده به دلیل علاقه ای که به فلسفه های اگزیستانس و به خصوص به اندیشه های این فیلسوف کلاسیک آلمانی داشت بر آن شد تا این کار صعب و دشواری را که تا کنون بزرگان عرصه ترجمه برای آن اقدامی نکرده اند، آغاز کند. یاسپرس جلد اول را با پرسش از چیستی وجود و تلاش برای پاسخ به آن آغاز میکند. در اولین مرحله او مفاهیم صوری و کلی وجود را به سه قسم تقسیم میکند: وجود عینی objektsein، وجود من ichsein و وجود فی نفسه ansichsein. در مرحله بعد یاسپرس به دنبال چیستی من است. از نظر او من سه گونه است: دازاین، آگاهی کلی، اگزیستانس ممکن. دازاین یا موجود تجربی وجودی است که پیش از هرگونه تفکری برای ما نمایان میشود، وجود حی و حاضر و تجربی ماست که در مکان و زمان درگیر زندگی و عمل در جهان است. حیث چنین وجودی جهتیابی در جهان(weltorientierung)است. شناخت موضوعات موجود، جهتیابی در جهان نامیده میشود. از دیدگاه یاسپرس جهتیابی در جهان میتواند در خودش به جهتیابی درجهان علمی و فلسفی تقسیم شود. در جلد اول یاسپرس به جهتیابی در جهان فلسفی میپردازد. یکی از بحثهای مهمی که یاسپرس در این جلد به آن میپردازد انتقاد از علم و تفاوت آن با فلسفه است. یاسپرس هم فلسفه ای را که دستآوردهای علم را نادیده میگیرد و به گرایشهای رمانتیک رو میکند، ناروا میشمرد و هم فلسفه ای را که بر آن است تا خود را چون علم بنماید. او با همه تاکیدش بر علم، یادآوری میکند که علم نه تنها نمیتواند راهنمای ما گردد بلکه حتی نمیتواند معنا و دلیل بودن خود را نیز روشن و استوار کند.

تحلیل مولفه های اگزیستانسیالِ دازاین از منظر زمان مندی و مقایسه ی آن با تحلیلِ تمهیدیِ دازاین در کتاب هستی و زمان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1392
  نسرین مزرعه   احمدعلی حیدری

هیدگر متفکری بزرگ و تأثیرگذار است. تا آن جا که هانا آرنت ، در پایان مقاله ای که به مناسبت هشتادسالگیِ وی نوشته بود، او را با افلاطون مقایسه می کند. اندیشه های هیدگر برای هر خواننده ی فلسفه ای حایز اهمیت اند، چراکه هیدگر به هر مفهوم فلسفی یا غیرفلسفی ای که نظر می افکند، آن را در قالبی جدید و خاص به بحث می گذارد و ابعادی از آن را برجسته می سازد که پیش از آن به چشم نمی آمدند. از سوی دیگر مسئله ی زمان در فلسفه ی وی همواره در پیوند با هستی مطرح شده است، و پرسش از معنای هستی، مهم ترین پرسش فلسفیِ او در طول حیاتِ فلسفی اش بوده است که هر بار، آن را از منظری به بحث گذاشته است. بنابراین بررسیِ زمان در فلسفه ی هیدگر، افقی برای فهمِ هستی فراهم می سازد. افقی که هیدگر آن را درخورترین افقِ تحلیلِ هستی و "نامِ حقیقتِ هستی" می داند. مطابق نظر هیدگر در هستی و زمان ، زمان مندی به طریق آغازینِ پدیدارین، در کل ْبودنِ خودینه ی دازاین، و در پدیده ی مصممیتِ پیشی جوینده تجربه می شود. هیدگر متذکر می شود که این کلْ بودن تنها در مواجهه با مرگ پدیدار می شود، و در غیر این صورت دازاین ماهیتی منتشر دارد. در تشویش و اضطراب حاصل از رویارویی با مرگ است که دازاین، پردازش های منتشرِ هرروزینه ی خود را گردهم آورده و متمرکز می شود. این حالت به مصممیتی می انجامد که او را به "از آنِ خودترینْ هستنْ توانستن"اش رهنمون می سازد. البته نیروی رانش اولیه ی این حرکت را ندای وجدان ایجاد می کند که به هر دازاینِ منفرد، مقصربودنش را یادآور می شود. اما باید توجه داشت که تقصیر و وجدان، بر وفقِ نظر هیدگر، اگزیستانسیال هستند، یعنی وجدانی اخلاقی یا متافیزیکی نیست و حتا وجدان به معنای عامِ آن هم نیست. هیدگر می کوشد نشان دهد این وجدان، از درون دازاین برمی آید و از سوی هیچ کس یا هیچ چیز بیرونی نیست، و آن چیزی نیست جز پروا که وحدت و یکپارچگی ساختار دازاین را فراهم می سازد. با توجه به آن چه گفته شد، تلاش این رساله این است که به بررسیِ مفهوم زمان و زمان مندی در کتاب هستی و زمان هیدگر پرداخته و افقی برای فهم آن فراهم سازد.

اخلاق جمعی در فلسفه هگل
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  مهدی موسوی   علی اصغر مصلح

این پایان نامه به بررسی نظرگاه اخلاقی هگل اختصاص دارد و پرسش اصلی آن پرسش از معنا و جایگاه و مختصات اخلاق جمعی در نظام فلسفی هگل است؛ مقوله ای که خود وی آن را sittlichkeit می خواند. وجه اهمیت این موضوع از آن جهت است که کمتر از نظرگاه اخلاقی به این مقوله توجه شده و عموماً از نظرگاهی جامعه شناختی یا سیاسی به آن پرداخته شده است. sittlichkeit مولفه ایست که هگل از آن در آخرین مرحله عینیت یابی روح سخن می گوید و کارکرد آن علاوه بر طرح مباحث سیاسی و اجتماعی بر بستر این انگاره، تبیین چگونگی محتوایابی اخلاق و وجدان است. هگل در پی گذر از مشکلات اخلاق کانتی که به عقیده او دوگانه انگاری و تهی بودگی آن است، و در چارچوب نگاه کلی اش به انسان که موجودی ذاتاً اجتماعی و یا به تعبیری پسااجتماعی اش می داند، این انگاره را طرح و ضمن قرار دادن بنای اجتماع و سیاست بر آن، به نوعی معضلات اخلاق کانتی را در آن منحل می کند. بر این اساس هگل بایدها را مبتنی بر هست های اجتماعی می کند و مراد از این هست ها نیز قوانین، محدودیت ها و نهادهای وضع شده از سوی جامعه یا دولت است. به عقیده هگل این موضوعات نه تنها آزادی اخلاقی را از بین نمی برند، بلکه امکان رفتار اخلاقی غایتمند و جهت دار تنها از طریق آن ها حاصل می شود. این پایان نامه تبیین می کند که چگونه هگل کلیت انضمامی اجتماع در چارچوب ضروری آن را به عنوان عینیت جهان اخلاقی و تعیین کننده محتوای وظایف معرفی کرده است. بر اساس بررسی صورت گرفته اخلاق جمعیِ مورد نظر هگل چارچوبی است که تعین بخش وظایف است و وجدان را به مقصود خویش راهبری می کند. همچنین نگارنده به این نتیجه دست یافته که نظریه اخلاق در نظام فلسفی هگل به نظریه ای در باب وظایف بدل می شود که از مرزهای اخلاق صرف گذر کرده و در چارچوب "دولت عقلانی" که برآیندی از رویکرد و آموزه های اجتماعی، حقوقی و سیاسی هگل است، تعین کامل خود را به دست می آورد.

ولایت از دیدگاه ابن عربی با نظر به آراء سید حیدر آملی و علامه طباطبایی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1385
  مهدیه عبداللهی نسب   حسین کلباسی

چکیده ندارد.

دین از منظر هگل جوان و پیشینه آن
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  علی آراسته   علی اکبر احمدی افرمجانی

رساله های جوانی هگل (که در سن 23 تا 30 سالگی نوشته شده) به نقد عقل عملی کانت، نقد روشنگری، نقد مسیحیت، و بررسی عناصر محوری یک دین قومی می پردازد و می تواند به فهم اندیشه پیچیده هگل متأخر کمک کند. در این پژوهش، ضمن بررسی آرای هگل جوان، نظر مفسران هگل جوان مورد بررسی قرار گرفته، و تفسیری سامانمند از این نوشته ها ارائه شده است. هگل جوان در ارائه دیدگاه خود ، سه سنت فکری و دینی را پیش رو داشته است که عبارتند از: سنت کانتی-روشنگری، سنت مسیحی، و سنت دینی یونان و روم باستان ؛ رویکرد هگل جوان نقد دو سنت اول و الگوگیری از سنت سوم است. پرسشهای این پژوهش عبارتند از: 1.غرض اصلی هگل جوان از این رساله ها چیست؟ 2.نگرش هگل جوان در باب دین، و پیشینه این نگرش چیست؟ 3.نقاط ضعف نگرش پیشین و ایده هگل برای جبران این نقاط ضعف چیست؟ این پژوهش توصیفی-تحلیلی و متن-محور می باشد یعنی تمامی دیدگاهها در کنار بررسی تفصیلی رساله های هگل جوان ارائه می شود. یافته های تحقیق: 1. غرض اصلی رساله های جوانی ارائه یک دین قومی ایدئال است. 2. دین ایدئال انسان را به وحدت با خود، طبیعت و دیگران می رساند. 3. اراده و خواست انسان بنیادیترین بخش وجود انسان است و دین که ناظر به تمامی ابعاد وجود انسانی است باید برخاسته از خواست انسان و برآورنده تمامی نیازهای انسانی باشد. این نتایج منعکس کننده پاسخ هگل به یکی از عمیقترین نیازهای انسان (نیاز به دین) است و در بستر واقعیات اجتماعی تاریخی، توانسته است سرچشمه یکی از بزرگترین تحولات اجتماعی سده گذشته (انقلاب های کمونیستی) باشد.