نام پژوهشگر: مجید صادقی

مرگ و حیات در حکمت و عرفان مولوی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1390
  لیلی افراسیابی   مجید صادقی

چکیده موجوداتی به نام انسان دیده به دنیا می گشایند و زندگی را آغاز می کنند و سپس چشم می بندند و در کام مرگ فرو می روند. در آثار نویسندگان و شاعران هیچ منظره ای به اهمیت و جلال آغاز و پایان زندگی خود نمایی نمی کند. جلال الدین محمد رومی درباره ی مرگ و زندگی تعبیرات و تشبیهات فوق العاده ای در مثنوی خود آورده است. اگر انسان حقیقت مرگ را در همین دوران زندگی دریابد، مرگ را به عنوان نعمت الهی می پندارد و مرگ را تحول می داند. و چنین می پندارد که هر لحظه در مرز میان مرگ و حیات حرکت می کند. پس نه تنها از مرگ نمی هراسد بلکه از مرگ استقبال می کند زیرا کمال خود را در مرگ می داند. از آنجا که شناسائی هر حقیقتی برای دانشمند یا فیلسوف هنگامی به طور صحیح و کامل امکان پذیر است که مفهوم مقابل آن حقیقت نیز به طور روشن درک شود، (تُعرَف الاشیاء باضدادها). بنابراین شناسائی صحیح مرگ به فهمیدن حقیقت زندگی پیوسته است. از دیدگاه مولوی، مرگ نابودی نیست بلکه فصل دیگری از حیات است، نوعی تغییر صورت و خلع جامه ی مزاحم از پیکر روح آدمی است. مرگ پلی است که دوست را به دوست می رساند. مرگ یکی از ضروریات حیات و سنّت های عالم هستی است. مرگ از جمله عواملی است که لایه ی وجودی انسان را کشف می کند. در نگاه مولوی، مرگ آگاهی مخصوص به انسان به طبیعی و اختیاری تقسیم می شود. مرگ اجباری سنّت تکوینی عالم است لکن مرگ اختیاری میراندن نفسانیات و فنای در حق و مرگ قبل از مرگ است. این مرگ با اماته بدن و احیاء صور اسرافیل که همان "دم محمدی" است، صورت می پذیرد. تلقّی انسانها از مرگ و شوق و ترس آنها پیوند تنگاتنگ با جان و بینش انسانها و زدودن آن از هوسها و آلودگیها دارد. جان سرشار از عشق الهی برای مرگ لحظه شماری می کند. همچنانکه مرگ اقسام مختلف دارد، قیامت نیز در زندگی انسانها متفاوت است. قیامت در حقیقت ظهور عالم باطن است. و انسان کامل تحقق عینی قیامت است. مولوی معتقد است انسان اگر از حیات تیره ی جسمانی شهوانی و اخلاق رذیله ی نفسانی بمیرد به حیات روشن روحانی و خصال حمیده ی انسانی زنده می شود، مولوی این را حیات دوم می نامد و می گوید ولادت دوم و تبدیل مزاج قیامت صغری و حشر قبل از نشر است و قیام قیامت را منوط و مشروط به موت می داند، اعم از طبیعی یا ارادی. و نیز مولوی مرگ را آغاز پیشرفت می داند و در غزلیات شمس، جا به جا، مرگ را می ستاید. در مورد موضوع مرگ و حیات تحقیقات بسیاری شده است اما آنچه که من در این تحقیق مد نظر دارم بررسی این موضوع از دیدگاه مولوی است. هر چند مولوی این موضوع را در قالب شعر بیان کرده لکن باید اذعان نمود که در ورای این ابیات، حکیمی متأله و عارفی عاشق و فقیه و متکلمی زبردست حضور دارد. لذا استخراج نظرات این اندیشمند تجربت اندیش در زمینه ی مرگ و حیات که قطعاً محصولی از شهود و نقل و عقل است، بسیار حائز اهمیت است. وروشی که در این پایان نامه از آن استفاده شده است، روش تحلیلی- توصیفی و کتابخانه ای است. کلید واژه ها: مرگ- حیات- مولوی- کمال- قیامت