نام پژوهشگر: رویا میرزاقوام

بررسی علل اجتماعی تداوم ناپایداری(کالبدی) در بافت های فرسوده شهری(مطالعه موردی: محله خزانه بخارایی تهران)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه الزهراء - دانشکده علوم اجتماعی و اقتصادی 1388
  رویا میرزاقوام   سید یعقوب موسوی

مطالعات نشان می دادند که شکل گیری بافت های فرسوده، به طور کل حاصل ضعف های مدیریت شهری، سیاست های اقتصادی در سطوح خرد و کلان، و ویژگی های فیزیکی و کالبدی این بافت ها است که گاه به شکل موانع نوسازی قد علم می کنند. اما تقریبا در هیچ یک از منابع موجود، سخنی روشن از پدیده های اجتماعی به میان نیامده بود؟ لذا این سوال در ذهن محقق شکل گرفت که آیا به راستی علل اجتماعی در این زمینه نقشی نداشته و یا ندارند؟ آیا صرفا عوامل مذکور بر این امر اثرگذارند؟ پس چرا طی حداقل دو سال گذشته، با وجود تغییر سیاست ها در این زمینه و حتی ارائه مشوق های متعدد از سوی دولت در راستای نوسازی، باز هم شاهد عدم موفقیت لازم طرح های نوسازی در بافت های فرسوده و استقبال اندک ساکنین این بافت ها از آن ها هستیم؟ آیا می توان علت این امر را گرایش پایین ساکنان بافت های فرسوده به نوسازی دانست؟ و اگر چنین است، صرف نظر از عوامل یادشده، چه عوامل اجتماعی می توانند در این امر دخیل باشند بدین ترتیب در راستای رسیدن به پاسخ این سوال فرضیه های تحقیق شکل گرفته و در نهایت نیز به واسطه پشتوانه تئوریکی موجود تدقیق شدند. این فرضیه ها به صورت کلی عبارت بودند از اینکه به نظر می رسید در بافت های فرسوده، گرایش ساکنان به نوسازی در سطح پایینی باشد (فرض اصلی). همچنین به نظر می رسید بین مطلوبیت مکانی (مطلوبیت محله)، شبکه ارتباطات محله ای، مکان دوستی (تعلق عاطفی به محله)، ادراک فردی (میزان شناخت ساکنان از نوسازی) و متغیرهای زمینه ای (ویژگی های عمومی جامعه آماری) با میزان گرایش ساکنان بافت های فرسوده به نوسازی رابطه معناداری وجود داشته باشد. بدین ترتیب فرضیه های تحقیق آغازگر مطالعات منسجم این پژوهش شدند که به روش پیمایشی، با استفاده از ابزار پرسشنامه و به صورت موردی در بافت فرسوده بخش جنوبی محله خزانه بخارایی در منطقه 16 تهران انجام شد. کلیه خانوارهای ساکن و مالک در این بخش، به عنوان جامعه آماری مدنظر قرار گرفته و تعداد 308 مورد آن ها نیز به عنوان نمونه، مخاطبان اصلی تحقیق را تشکیل دادند. بر اساس یافته ها 59.1 درصد جامعه نمونه، زن، 40.9 درصد مرد، 85.9 درصد متاهل، 55 درصد خانه دار، 30.3 درصد شاغل و 14.7 درصد بازنشسته بودند. بررسی ویژگی های عمومی جامعه مورد مطالعه نشان داد که اکثر پاسخگویان (74.3 درصد) متولدین خارج از تهران و عمدتا از شهرستان ها و روستاها می باشند که در طی دهه های گذشته به تهران مهاجرت کرده و حداقل 10 سال گذشته را در این محل سکنی گزیده اند (67.9 درصد خانوارها بیش از 10 سال است که در این محله ساکن هستند). این امر در کنار ویژگی هایی همچون سطح تحصیلات پایین (80.1 درصد در سطح راهنکایی و کمتر هستند)، میانگین درآمدی 330.74 هزار تومان در ماه برای هر خانوار و همچنین اشتغال به فعالیت های خدماتی ساده، موید بخشی از تئوری عرضه و تقاضا است که در آن بیان شده بود بخش های قدیمی شهرها به تدریج مرکز تجمع گروه های مهاجری با پایگاه اقتصادی- اجتماعی پایین می گردند. اما در ادامه و اگرچه طبق باور این تئوری، پایین بودن توان پرداخت خانوارهای کم درآمد که از عهده مخارج نگهداری و تعمیرات مسکن برنمی آیند، یکی از دلایل کاهش کیفیت بنا در این بافت ها است، در پژوهش حاضر رابطه معناداری میان سطح درآمد و میزان گرایش به نوسازی حاصل نشد. بررسی شرایط سکونتی خانوارها نشان داد 93.4 درصد واحدهای مسکونی در اختیار آن ها، خانه و با میانگین زیربنای 80.86 متر مربع هستند. این در حالی است که میانگین تعداد خانوارها و نفرات ساکن در واحد مسکونی، 1.87 خانوار و 6.73 نفر حاصل شده است که نمایانگر تحت فشار بودن خانواده ها به دلیل تراکم نفر در قطعات ریزدانه می باشد. با این وجود میان تعداد خانوارها و نفرات ساکن در واحد مسکونی با میزان گرایش به نوسازی نیز رابطه معناداری مشاهده نگردید. در ادامه برررسی وضعیت ارتباطی پاسخ گویان با سایر ساکنان محله در قالب متغیر شبکه ارتباطات محله ای بیانگر ضعف نسبی این شبکه بود (میانگین معادل 30.98). میانگین تعداد اعضا شبکه ارتباطات محله ای پاسخگویان، 12.97 خانوار متشکل از اقوام، دوستان و همسایگان بدست آمد که در این بین اگرچه میانگین تعداد همسایگانی که فرد با آن ها رفت و آمد دارد، بیش از تعداد اقوام و دوستان گزارش شده بود(4خانوار از اقوام، 4.15 خانوار از دوستان و 9.47 خانوار از همسایگان)، اما نتایج نشان می داد میزان رفت و آمد با اقوام بطور متوسط بیش از دوستان و با دوستان نیز بیش از همسایگان است. مجموع این شرایط، فراوانی تماس با اعضا شبکه محله ای را بطور متوسط، در سطح پایینی نشان می داد (میانگین معادل 31.93). اما این ضعف محدود به میزان تماس ها نبوده و در میزان حمایت های اجتماعی دریافتی از شبکه نیز نمایان بود. میانگین 40.06 نشان می داد که بطور متوسط، میزان دریافت حمایت های اجتماعی پاسخگویان نسبتا کم است. ضمن آنکه نتایج بیانگر این بود که این حداقل حمایت ها نیز، بیشتر در سطح خدمات بوده و کمتر به سطوح بالاتری همچون سطوح عاطفی(رفتن به گردش و تفریح) یا سطوح اعتمادی(ضمانت مالی یا حقوقی) ارتقا یافته است. در کنار تمام شرایط حاکم یاد شده بر روابط افراد در سطح محله، پاسخ ها همچنین حاکی از سطح نسبتا کم مشارکت در فعالیت های داوطلبانه در محله است. بررسی رابطه میان شبکه ارتباطات محله ای پاسخگویان با میزان گرایش آن ها به نوسازی نشان داد که بین این دو متغیر رابطه معنادار مستقیمی وجود دارد که این نتیجه موید بیانات رویکرد محله گرایی در توسعه شهری است. در این رویکرد اشاره شده بود که روابط غیر رسمی در محله ها، مهمترین منبع اجتماعی و تضمین کننده موفقیت های بسیاری از برنامه ها در این نوع اجتماعات شهری است و اصولا از نظر ویلسون، محله ای که از نظر اجتماعی توسعه نیافته باشد، فاقد ظرفیت های لازم برای هرنوع توسعه درونی است. همچنین در نظریه های میلز و همیلتون اشاره شده بود که مردم بدلیل اینکه ارزش زیادی برای آشنایی ها و دلبستگی های خود به محله قائل هستند، آماده اند تا زیان های سرمایه ای زیادی را تحمل کرده و از محله نقل مکان نکنند. بر این اساس از آنجا که نوسازی، می تواند بواسطه ارتقا شرایط محیطی، سبب ماندگاری بیشتر فرد و حفظ شبکه روابط وی گردد، لذا منطقی است افرادی که از شبکه روابط قوی تری برخوردارند، گرایش بیشتری به نوسازی نیز نشان دهند. با توجه به نتایج فوق بنظر می رسد یکی از راه های بسترسازی مشارکت های مردمی در طرح های نوسازی نیز، می تواند تقویت شبکه ارتباطات در سطح محله های فرسوده باشد. بطور مثال در همین پژوهش، بررسی رابطه شبکه روابط محله ای با تمایل به تجمیع، به عنوان یک طرح مشارکتی، در قالب یک بررسی حاشیه ای که نتایج آن در پیوست آمده است، نشان داد که بین تمایل به تجمیع و متغیر شبکه ارتباطات محله ای رابطه مستقیم معناداری در سطح 99 درصد وجود دارد. در ادامه بررسی ها، رابطه میان مطلوبیت مکانی محله، مکان دوستی افراد و ادراک آنان از نوسازی با میزان گرایش به نوسازی نیز مورد توجه قرار گرفت. نتایج بیانگر این بود که مطلوبیت کلی محله از نظر پاسخگویان بطور میانگین در سطح متوسطی است(میانگین معادل 43.90)، اما تنها بعد کالبدی آن که نشان دهنده سطح تامین نیازهای ساکنان از سوی محله می باشد، با میزان گرایش به نوسازی رابطه معناداری دارد. این نتیجه با مدل مکان گزینی سکونتی هربرت همخوانی دارد. در این مدل، هربرت نشان داده بود که هرگاه مطلوبیت محل سکونت فعلی از نیازهای بلافصلش جدا شود، افراد مکان جدیدی را مدنظر قرار خواهند داد که چنانچه پیشتر نیز بدان اشاره شده بود این امر با مفهوم نوسازی( ماندگاری در محل و ارتقا شرایط سکونتی) در تناقض است. بنابراین هرچقدر مطلوبیت محله به لحاظ تامین نیازها، افزایش یابد، تمایل فرد به ماندگاری و لذا نوسازی نیز بیشتر می گردد. براین اساس میتوان گفت، یکی دیگر از روش های بسترسازی نوسازی در محلات، ارتقا سطح خدمات محله ای در راستای تشویق ساکنان به ماندگاری بیشتر و پذیرش نوسازی است. همچنین میانگین سطح مکان دوستی پاسخگویان معادل 54.41، نمایانگر این بود که میزان علاقه ساکنان به محله، بطور میانگین در حد متوسطی می باشد. این در حالیست که بررسی رابطه متغیر مذکور با گرایش به نوسازی، ارتباطی معنادار و مستقیم را به نمایش می گذارد(r=0.246). سطح شناخت پاسخگویان نسبت به نوسازی با عنوان ادراک فردی نیز، نشان داد که بطور میانگین شناخت پاسخگویان از نوسازی در سطح کمی می باشد(میانگین معادل 31.32) و از آنجا که این متغیر نیز دارای رابطه ای معنادار و مستقیم با گرایش به نوسازی است(r=0.142)، بنابراین می توان یکی از گزینه های افزایش گرایش به نوسازی را اطلاع رسانی در خصوص ضرورت نوسازی، شرایط آن و تسهیلات موجود دانست. تا بدین جا اشاره کوتاهی به متغیرهای مستقل اصلی و رابطه آن ها با متغیر وابسته شد، اما بطور اخص در زمینه متغیر وابسته، یافته ها بیانگر این بودند که بطور میانگین، گرایش به نوسازی در میان ساکنان در سطح متوسطی است(میانگین معادل 59.09) و در این میان، میانگین گرایش به نوسازی در مردان بیش از زنان می باشد که می توان علت آن را گسترده تر بودن شبکه ارتباطات محله ای مردان نسبت به زنان دانست. در راستای اثبات این تحلیل، محقق، شبکه روابط محله ای و همچنین میزان مکان دوستی را به تفکیک جنس مورد مطالعه قرار داد که نتایج آن در جداول پیوست آمده است. این مطالعه نشان داد که با فرض همگن بودن واریانس ها، بین میانگین مکان دوستی و شبکه روابط محله ای به تفکیک جنس، تفاوت معناداری وجود دارد. به نحوی که میانگین مکان دوستی و همچنین وابستگی فرد به شبکه روابط محله، در مردان بیش از زنان است در نهایت، معادله رگرسیون و تحلیل مسیر، نتایج روشن تری از وضعیت ارتباط متغیرها با یکدیگر نشان داد. معادله رگرسیونی با در نظر گرفتن اثر متغیرهای زمینه ای در کنار متغیر مستقل نشان داد که حدود 40 درصد تغییرات متغیر گرایش به نوسازی را شبکه روابط محله ای تبیین می کند. با حذف اثر متغیرهای زمینه ای از معادله، اگرچه ضریب تبیین کاهش یافت، اما معادله حاصل شده بیانگر این بود که دو متغیر مکان دوستی و شبکه ارتباطات محله ای، 16 درصد تغییرات متغیر وابسته را تبیین می کنند و تحلیل مسیر این معادله باز هم نشان داد که در این بین، سهم متغیر شبکه روابط محله ای به مراتب بیش از متغیر مکان دوستی است. همچنین معادله رگرسیونی متغیرهای زمینه ای با حذف اثر متغیرهای مستقل، بیانگر این بود که سه متغیر جنس، مدت سکونت و محل کار در تبیین تغییرات گرایش به نوسازی نقش دارند و در این بین سهم متغیر مدت سکونت در محله، بیشتر است. به بیان دیگر، مردان، افرادی که محل کار آنان در محل و یا نزدیک به آن می باشد و افرادی که از طول مدت سکونت بیشتری در محله برخوردارند، به نوسازی نیز گرایش بیشتری دارند. مجموع مطالب فوق حاکی از اهمیت شبکه روابط محله ای در نوسازی بافت های فرسوده است و لذا تقویت آن یکی از شروط بسترسازی مشارکت در طرح های نوسازی نیز می باشد.