نام پژوهشگر: فرزاد نادری زرنه

چالشهای مشروعیت در سه الگوی اسلام سیاسی حاکم : محافظه کار انقلابی و رادیکال
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی 1389
  فرزاد نادری زرنه   شجاع احمدوند

مقدمه 1. طرح مسئله انحطاط و عقب ماندگی داخلی و هجوم گسترده و همه جانبه استعمار غربی به جهان اسلام در قرون اخیر دو مسأله اساسی با ابعاد و آثار و عوارض فکری- فرهنگی، سیاسی- نظامی و اقتصادی- اجتماعی بود که مسلمانان بلاد و اقشار گوناگون جوامع مسلمان اعم از سیاستمداران و روشنفکرانف علما و متفکران را به واکنش واداشت. در پی تحولات داخلی در جهان اسلام، مسلمانان از یک طرف گرفتار فقر و فلاکت فساد و تباهی، و در نهایت عجز و عقب ماندگی دست و پا می زدند و از طرف دیگر آنها در معرض تهاجم غرب و تمدن غربی قرار گرفتند که در برخورد با این مسائل و در رفع نابسامانی های داخلی و هجوم های خارجی، برخی از سیاستمداران، روشنفکران، علما و متفکران و رجال دینی و سیاسی از نظر فکری یا سیاسی و یا هر دو موضع گیری هایی داشتند که عمدتاً دفاعی و در ابعاد مختلف و فراوان بود، هر چند که متن حوادث و تحولات سیاسی- نظامی و اقتصادی- اجتماعی داخلی و در ارتباط با غرب نیز در گسترش و پیشرفت این واکنش ها تأثیر داشت. در یک تقسیم بندی کلی و اولیه می توان سه دسته از واکنش ها و نهضت ها را از هم تفکیک کرد: 1- واکنش ها و نهضت های سیاسی- نظامی و اجتماعی 2- واکنش ها و نهضت های فکری- فرهنگی و اعتقادی 3- واکنش ها و نهضت های جامع و کامل، البته این واکنش ها تأثیر متقابل بر هم داشتند، بخصوص که نهضتهای فکری- فرهنگی به دلیل نقش بنیادی فکر و فرهنگ و ذهنیت ها در مواردی به سایر ابعاد سرایت کرده، تبدیل به نهضتی جامع و کامل می شدند. خود جریانها از نظر محتوا و در تفکر و مواضع عملی به چند دسته تقسیم بندی می شوند. واکنش های مسلمانان در 2 قرن اخیر را می توان به دو دسته تقسیم کرد: 1- جریان پیروی از تمدن غرب، از غربگرایی تا غربزدگی 2- جریان احیا و بازسازی تفکر دینی از بنیادگرایی تا رادیکالیسم اسلامی (موثقی، 1382: 22) در زیر مجموعه دسته اول، گروهی دل در گرو لیبرالیسم داشتند و راه حل مشکلات جهان اسلام را در لیبرال دموکراسی دیدند و گروهی رو به سوسیالیسم آوردند و جمعی به ناسیونالیسم با شقوق مختلف آن روی آوردند. هر دسته و گروهی، نسخه ی حل مشکل جهان اسلام را از همان منظر می پیچیدند اما رفته رفته با اثبات ناکارآمدی رویکردهای یاد شده، جریان های فکری متکی بر دین و علائق دینی رو به گسترش نهادند و از دین به عنوان ایدئولوژی و منبع انرژی سیاسی- اجتماعی استفاده نمودند. پس از عقیم ماندن رویکردهای بیرونی تنها آلترناتیو باقی مانده، اسلام بود، «اسلام هوالحل». جریان پیروی از تمدن غرب با یک تقدم تاریخی نسبت به جریان دوم از سوی روشنفکران شکل گرفت. سیاستمداران و رجال سیاسی، اداری، نظامی، صاحبان مشاغل و دانشجویان ترکیب اجتماعی این گروه را تشکیل می دادند. اینان از لحاظ روانشناختی انگیزه ها و اهداف گوناگونی داشتند و از نظر نحوه نگرش، شیوه تفکر و نوع جهان بینی تحت تأثیر نحله های فکری و فلسفی اروپا با آراء و نظریات گوناگون و نامتجانس بودند. آنها به لحاظ همین جنبه ها وسیعترین و متنوع ترین جریان را به وجود آوردند و به نام های گوناگونی چون غربگرا، لیبرال، مارکسیست و سوسیالیست خوانده می شدند که این رنگارنگی خود از وسعت اختلافات حکایت می کند، این جریان در دو قرن اخیر در برخورد روزافزون مسلمانان با اروپاییان و رویکرد عملی آنها به غرب شکل گرفت، در واقع تقلید همه جانبه از نهادها ارزش ها و الگوهای غربی، فرهنگ و تمدن غرب، خودباختگی و بی هویتی و جهت گیری های مبتنی بر لیبرالیسم، ساینتیسم و ناسیونالیسم از مشخصه های اصلی این جریان بود و از طرف دیگر این جریان به عنوان یک جریان اسلامی مایل به کنار نهادن دین نبود. به گفته هشام شرابی «هدف دنیاگرایان مسلمان از باز نگه داشتن در به روی تأثیرات نوگرایانه و در عین حال حمایت از میراث سنتی، ایجاد هم نهادی در این قطب های مخالف بود که این نقش به جوانان مسلمان کاملاً برازنده بود.» هدف اصلی آنها دقیقاً سازگار شدن با نیازهای کارکردی تجدید بود (شرابی، 1384: 36). نخبگان این جریان به دلیل عدم استحکام و تمرکز نظری دقیق و روشن، شناخت عمیق و جامعی نسبت به غرب و اصول ارزشی و ملاحظات روش شناختی دانش و تمدن آن نداشتند «آنان در افکار خود به پیروی از جریانی متمایل شدند که کمترین مقاومت را داشت و به طور روزافزون به منافع عملی روی آوردند». همین عمل باعث شکست آنها و رهیافت آنها شد نخبگان این گروه بودند که با پذیرش تقلیدی و سطحی برخی از مظاهر غرب بدون تبیین دقیق و عمیق مسئله غرب و با عدم شناخت و تحلیل دقیق و عمیق واقعیات زندگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جوامع خود و بی اعتنا به مسأله فقر، رنج و بی عدالتی گریبانگیر مردم به گرایش های غربگرا و غربزده و محافظه کار روی آوردند و این جهت گیری آنها به جهان بینی مسلط بورژوایی ملی و وابسته حاکم مبدل شدند با این اوصاف عملکرد رویکردهای برونزاد و ناتوانی رهیافت آنها برای ما روشن شد حال به رهیافت های درونزاد می پردازیم. ناسیونالیسم در جهان اسلام به رغم پاره ای از موضع گیری های سیاسی مقطعی علیه غرب، در روند تکاملی خود بدون پشتوانه فکری و عملی مستقل، ماهیتاً نمی توانست به حل و رفع پایدار و عمیق نارسایی های داخلی و مبارزه جویی با تمدن غرب برخیزد، چرا که خود ریشه در تفکر جدید غرب داشت و آمیخته با انواع آرای نامتنجانس و متأثر از الگوهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی غربی بود. در اینجا بود که نیاز به تکینه ای بی همتا احساس می شد که تراث مسلمانان را با دستاوردهای غرب پیوند زند اسلام، دال بر متنی که 400 سال، عمل به فرامینش باعث سیادت مسلمانان بر دنیا شده بود اکنون به حاشیه رانده شده بود این دال می بایست به متن باز گردانده می شد و آلترناتیوی مطمئن برای رویکردهای مذکور می شد، اسلام دال مرکزی و واژه نهایی بود که مسلمانان از آن استفاده کردند و دست به ایجاد حکومت و به وجود آوردن سبک عمل سیاسی زدند اسلام رسوب کرد با توجه به حالت اسطوره ای داشتن، پاسخگوی تمامی نیازهای مسلمانان بود هژمونیش گسترش یافت و دست به غیریت سازی زد، آلترناتیوهای از جا کنده مقهور آن شدند و عرصه را به جریان فکری اسلام، این رقیب قدرتمند دادند که امروزه نیز به اشکال مختلف سیطره اش گسترده است. گسترش جریان خیزش اسلام از اواخر دوره دهه ی 1970 و بویژه انقلاب اسلامی در ایران، بی گمان یکی از مهم ترین پدیده های سیاسی در خاورمیانه است قبل از آن، تنها جریاناتی نظیر اخوان المسلمین و گروههای انشعابی در رادیکال آن در جهان عرب و بویژه در مصر به فعالیت مشغول بودند اما پس از انقلاب اسلامی ایران ما شاهد ظهور تدریجی گروههای اسلام گرای جدید در کشورهای مسلمان هستیم با این همه جریان اسلام گرایی در خاورمیانه، بویژه در جهان عرب حرکتی یکپارچه و یکدست نبوده است. ما شاهد ظهور طیف های گوناگون از جنبش های اسلامی در کشورهای مختلف بوده ایم ولی در کل می توان دو موج اساسی را عنوان کرد: موج اول در زمان سیدجمال جریان داشت که حامیان این موج سنتی ها بودند و هدف آنها اصلاح در چارچوب حکومت زمانه خود بود. موج دوم که بعد از انقلاب اسلامی به وجود آمد