نام پژوهشگر: lمحمدکاظم کریمی

بررسی انتقادی مکتب تضاد از منظر حکمت صدرایی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی 1398
  lمحمدکاظم کریمی   حمید پارسانیا

این مطالعه، مشتمل بر سه بخش اصلی، تنظیم و ارائه گردیده است. در بخش اول به معرفی مکتب تضاد پرداختیم و طی آن ضمن مفهوم شناسی تضاد، آن را معادل مفاهیم تعارض، تقابل، کشمکش و دگرگونی دانستیم. مفهوم تضاد، گرچه دارای پیشینه ای طولانی در میان اندیشمندان و فیلسوفان از گذشته تاکنون بوده است، ولی شکل گیری آن در قالب یک مکتب، بیش از همه، متأثر از اندیشه های گئورک هگل فیلسوف آلمانی می باشد و آن چه امروز به نام مکتب تضاد متداول است، ریشه در افکار و اندیشه های او دارد. با توجه به گرایش های فکری متعددی که ذیل این مکتب وجود دارد، آنها را به دو دسته مارکسیستی و غیرمارکسیستی تقسیم کردیم. در گرایش غیرمارکسیستی، به اندیشه گئورک هگل، ابن خلدون، جورج زیمل و سی رایت میلز اشاره گردید و در گرایش مارکسیستی به معرفی اندیشه کارل مارکس و وابستگان فکری او نظیر مکتب انتقادی، مارکسیسم هگلی، مارکسیسم ساختاری و مارکسیسم جدید پرداختیم. ویژگی عمده همه این گرایش ها در این است که تغییرات اجتماعی را غیرمنظم و دارای آهنگ سریع می دانند، منطق رسیدن به قدرت در جامعه را از طریق غلبه گروه هایی از جامعه بر دیگر گروه ها توجیه می کنند، و نظم اجتماعی موجود را متأثر از اراده طبقه حاکم تلقی می کنند. روش مورد قبول آنان برای مطالعه پدیده ها و وقایع تاریخی، دیالکتیکی است و بر اساس آن اشیاء و موجودات دارای یک پیوستگی دایمی هستند و برای رسیدن به تکامل، طی یک فرایند مشخص، هر شیئ، پس از ایجاد، حامل ضد خود نیز می باشد و این مراحل تبدیل و جایگزینی تا رسیدن به وضع مطلوب در حال شدن است. بخش دوم، به معرفی حکمت ملاصدرا اختصاص یافته است و در بیان وجه تمایز آن از حکمت متعالیه، عنوان شد که منظور از آن منحصراً آراء و اندیشه های ملاصدرا، بدون توجه به آراء و انظار پیروان و وابستگان فکری این حکمت است که در بسط و گسترش آن نقش داشته اند. اندیشه بنیادین ملاصدرا و وجه تمایز آن از سایر مکاتب فلسفی، «اصالت وجود» است و مطابق آن، «وجود» همان واقعیت و حقیقت اشیاء و موجودات است، و در مقابل آن «ماهیت» است که امری عرضی است و در حکم حکایت و سایه وجود است. از نظر صدرالمتألهین آن چه اصیل است، وجود است و ماهیت، صرفاً به واسطه وجود و به تبع آن، موجود است و لذا هستی آن اعتباری و تابع وجود است. در چارچوب این اندیشه بنیادین، ملاصدرا دست به ابتکاراتی زده است که تا قبل از ایشان، جزء مشکلات فلسفه بوده است. یکی از آنها حرکت در جوهر است. تا پیش از ملاصدرا، اعتقاد بر این بود که حرکت فقط در حالات و أعراض اشیاء و موجودات اتفاق می افتد و حرکت در جوهرِ اشیاء را موجب فساد آنها تلقی می کردند. اما ملاصدرا اثبات کرد که اگر حرکتی هست- که هست- باید در جوهر اشیاء اتفاق بیفتد و حرکتی که در أعراض مشاهده می شود، در واقع نتیجه آن حرکت اساسی است که در جوهر آنها اتفاق افتاده است و اگر حرکت در جوهر اتفاق نیفتد، محال است که حرکت در أعراض رخ دهد. از دیگر نظریه های ویژه ایشان که منجر به حل مشکل دوگانه انگاری نفس و بدن در فلسفه گردید، مسأله جسمانیه الحدوث و روحانیهالبقاء بودن نفس است. او با استناد به آیات متعددی از قرآن کریم، ثابت کرده است که نفس انسانی در مرحله ایجاد و شکل گیری اولیه، در قالب جسم قرار می گیرد و از طریق آن رشد و نمو می یابد تا به مرحله رشد کامل برسد و هر چه بر رشد آن افزوده می شود، به همان نسبت از درجه وابستگی آن به جسم کاسته می شود، تا جایی که به طورکلی از آن بی نیار می شود و در قالب روح از آن جدا می شود و به عالم تجرّد صعود می کند. از نظر ملاصدرا، آن چیزی که امروز به عنوان «روح» وارد عالم تجرّد می شود، دقیقاً همان چیزی است که روزی همراه جسم بوده است، یعنی به لحاظ صورت تغییر نکرده است، گرچه به لحاظ ماده متفاوت است. بر اساس اندیشه ملاصدرا، جامعه و اجتماع وجود حقیقی دارد و چون دارای وجود است، واجد خیر و کمال نیز هست و انسان ها برای رسیدن به کمال، باید در اجتماع زندگی کنند، چون به تنهایی امکان رسیدن به کمال برای شان میسور نیست، البته کمال واقعی از نظر ایشان، در مدینه فاضله محقق می گردد. از نظر ملاصدرا گرچه نفس انسانی دارای برترین مرتبه وجودی است و شناخت آن دارای اهمیت اولی و اساسی است، اما چون قوام و دوام آن تنها در قالب بدن امکان پذیر است، از این رو، حفظ و مراقبت از بدن، به ویژه تأمین نیازهای فیزیولوژیک آن، دارای اولویت اصلی بعد از شناخت آن است. در بخش سوم، به نقد و ارزیابی مکتب تضاد از منظر حکمت صدرایی پرداختیم و از دو منظر نقدمبنایی و نقدبنایی این مکتب مورد ارزیابی قرار گرفت. از منظر نقدمبنایی، مبادی معرفتی و پیش فرض های مکتب تضاد مورد نقد قرار گرفت. از این منظر، به لحاظ هستی شناسی، اصل علیّت یگانه اصل هستی آفرین و وحدت بخش عالم هستی است و منطق حاکم بر پدیده های عالم، روابط علت و معلولی است که بر اساس آن تمام موجودات عالم در یک سیر دایمیِ علت و معلولی، به مبدأ أعلی که علت العلل تمام موجودات عالم است، مرتبط می باشند و تمام حرکات و تغییرات عالم به محرک اول ختم می گردد. مطابق این دیدگاه، تمام موجودات جلوه-هایی از فیض منبسط اند که در جریان یک سیر صعودی، به سوی مبدأ نخستین در حرکت و در سیلان دایمی هستند. بر اساس هستی شناسی صدرایی، هیچ گاه از شیئ ضد آن زاده نمی شود و سپس با آن ترکیب نمی شود، بلکه بر اساس حرکت اشتدادی و تئوری صور متراکبه، از هر مقطع حرکت جوهر، یک ماهیت جدید انتزاع می شود. به لحاظ معرفت شناسی، منشأ اختلاف در نوع حیات اجتماعی، آگاهی است و نه موقعیت طبقاتی و بر همین اساس، آن چه مقدم خواهد بود فرهنگ است و نه اقتصاد، و اساساً در فلسفه ملاصدرا دوگانگی هایی مثل زیربنا و روبنا، نفس و بدن، ذهن و عین رخت برمی بندد. از این دیدگاه، اساس وجود انسان به معرفت نفس است و نه شرایط اجتماعی او. به لحاظ انسان شناسی، مطابق دیدگاه ملاصدرا، وجود و هستی انسان، مقدم بر جامعه و تاریخ است. دلیل این امر آن است که این دو ساخته انسان اند و از مجرای وجود او شکل گرفته اند و از این رو، ساخته او همواره در رتبه بعد از او قرار می گیرد. از نظر ملاصدرا، انسان در نتیجه حرکت جوهری از ماده و طبیعت فاصله می‏گیرد و جنبه‏های انسانی او تقویت می‏شود و بر اثر این تکامل، وارستگی او از شرایط مادی و اجتماعی بیش‏تر می‏شود و وابستگی او به ایمان و ایدئولوژی فزونی می‏گیرد، یعنی بر شرایط مادی حاکم می‏شود. به لحاظ روش شناسی، برخلاف مکتب تضاد که بر روابط دیالکتیکی در چارچوب جهان مادی تأکید می ورزد و بر اساس آن، پدیده های طبیعت طی فرآیند تز، آنتی تز و سنتز در یک جدال دایمی به رشد و تکامل می رسند، در تفکر ملاصدرا که مبتنی بر اصالت وجود و حرکت جوهری است، شناخت حقایق موجودات، از طریق شهود حاصل می شود، و با بهره مندی از ذخایر عقل ناب تأیید و آن دو را با محوریت وحی با یکدیگر ارتباط می دهد. از منظر نقد بنایی نیز برخی استدلال های مکتب تضاد در زمینه مفهوم تضاد، رابطه تضاد و حرکت، ماتریالیسم تاریخی، اصول دیالکتیک، اصل علیت، تفسیر واحد برای جوامع، خودآگاهی، ازخودبیگانگی، جبرتاریخی، اصالت اقتصاد، رابطه متافیزیک و دیالکتیک و نیز رابطه حرکت جوهری و دیالکتیک از منظر حکمت صدرایی مورد نقد و بررسی قرارگرفته است.