نام پژوهشگر: محمد رنجبرحسینی

مفهوم شناسی مقایسه ای حکمت الهی در اندیشه ی متکلمان امامیه (تا پایان قرن 8) و متون دینی
پایان نامه سایر - دانشکده علوم حدیث 1390
  محمد رنجبرحسینی   سید محمود موسوی

واژه ی حکمت به لحاظ صرفی مصدر نوعی است که از مادّه ی حکم اشتقاق یافته، و حکم را لغویان به معنای منع، علم، فقه، عدل، دانسته اند. لذا با توجّه به ریشه ی حکمت، اصحاب لغت حکمت را نوع خاصی از حُکم می دانند که مانع از اخلاق ناپسند، جهل و فساد می شود. لفظ حکمت 20 بار و واژه ی حکیم هم 97 بار در آیات قرآن تکرار شده است. حکمت الهی در قرآن با توجّه به ریشه ی لغوی آن، تفسیر آیات به آیات، اقوال مفسّران برجسته شیعه و اهل سنّت، روایات تفسیری، به معنای گوهر دانش و معرفت متقنی است که خداوند در درجه ی اوّل آن را همراه با کتاب، نبوّت به پیامبران خود عطا فرموده تا جان های تشنه ی مردم را با زلال حکمت سیراب نمایند، و نیز خداوند به غیر انبیاء به هر کس که بخواهد بر اساس لیاقت وجودی، این خیر کثیر را نیز عطاء می کند، که سمت و سوی اکثر روایات غیر تفسیری ناظر به همین حکمت انسانی همانند لقمان حکیم می باشد. صاحب چنین معرفت و علم متقنی از منظر آیات و روایات فاعل حکیمی است که فعلش و گفتارش بهترین و متقن ترین فعل هاست و از هر گونه نقص ، سفاهت، قباحت، فساد، خطا و لغزشی به دور است. در اندیشه ی متکلمان امامیه (تا پایان قرن 8) حکمت الهی به عنوان صفتی از اوصاف افعال الهی قلمداد شده، در حالی که در متون دینی حکمت الهی و حکیم بودن به صفت علم و اوصاف ذاتی حق تعالی برمی گشت. مفهوم غالبی که متکلمان امامیه مذکور از حکمت الهی و حکیم بودن خداوند ارائه داده اند؛ همانا «اجتناب فاعل حکیم از هر گونه فعل قبیح» است که این معنا یکی از مهم ترین لایه های معنایی حکمت الهی است، چنین رهیافت معرفتی در اکثر استدلالات متکلمان مدّ نظر در مباحث گوناگون کلامی مشاهده می شود. این بن مایه ی معرفتی، مبنای نظری جاری دانستن مفاد قاعده ی حسن و قبح عقلی در باب افعال الهی است. همانگونه که پشتوانه ی نظری قاعده ی لطف نیز می باشد و در بحث آلام و شرور و نیز حکمت الهی با عنوان شاه کلید حلّ شبهات مطرح می باشد. این مفهوم از حکمت الهی «اجتناب از هر نوع فعل قبیح» بر واجب الوجود بودن حق تعالی ، کمال ذاتی وتنزیه خداوند از هر نوع نقص و پلیدی، استوار است که این مطلب هم با براهین پیشینی اثبات شده است. در نگاه متکلمان امامیه این دوره با عنایت به این لایه ی معنایی حکمت الهی، عبث بودن فعل، ظالم بودن، و نقض غرض از سوی خدای حکیم نفی شده است. ردّ پای این مفهوم از حکمت الهی تنها به علم کلام بسنده نمی شود بلکه حوزه های دیگر علوم اسلامی را همچون فلسفه، اصول فقه و حقوق را در نور دیده است. جان کلام این که متکلمان امامیه این دوره با الهام از آیات و روایات و با امعان نظر به ریشه ی لغوی واژه حکمت، حکمت الهی را به معنای اتقان در نظام تکوین و تشریع می دانند. مسلماً امری و فعلی متقن است که از مولفه ی زیر برخوردار باشد. الف: آگاهانه و با علم تدبّر کامل انجام پذیرد. ب: به دور از هر گونه نقص، زشتی و سفاهت باشد.

آرا و اندیشه های کلامی ابن میثم بحرانی
پایان نامه سایر - دانشکده علوم حدیث 1392
  سید حامد هاشمی   سید محمود موسوی

ابن میثم بحرانی یکی از بزرگترین دانشمندان قرن هفتم هجری می باشد که آثار ارزشمندی در زمینه ی علوم عقلی و نقلی از خود به جا گذاشته است. آثار و روش کلامی او در بین تألیفاتش, چنان درخششی دارد که وجهه ی کلامی وی را قوت می بخشد. محقق بحرانی در نوشته های کلامی خویش، از روش عقلی و نقلی استفاده کرده است؛ لیکن تکیه و بهره جویی وی از عقل, بسی بیشتر از نقل به چشم می خورد. در این نوشته, آرای ابن میثم در مورد خداشناسی, راهنماشناسی و فرجام شناسی, بررسی می شود. ابن میثم، معتقد به معرفت فطری به خداوند است، لیکن او این نوع معرفت را به طور کامل، از برهان عقلی، مستغنی نمی داند. او معتقد است که ماهیت خداوند و ممکنات, متفاوت است. محقق بحرانی, درد و لذت را از صفاتی می داند که باید از خداوند, سلب کرد. او برخلاف فلاسفه, معتقد است که خداوند, عالم به جزئیات است. او قائل است که صفات خداوند, عین ذات او هستند و زیادت صفات بر ذات, فقط به حسب اعتبار عقلی صحیح است. ابن میثم، اراده ی خداوند را به علم خاص او به مصالح، ارجاع می دهد. وی در کتاب قواعد المرام, ذکر می کند که افعال الهی, دارای غرض هستند؛ لیکن در شرح نهج البلاغه, خلاف این مطلب را قائل شده است. طبق عقیده ی او, حضرت محمد9 قبل از بعثت, پیرو هیچ شریعتی از انبیای گذشته نبوده است. ابن میثم صفات لازم برای امام را, عصمت, داشتن اصول کمالات, افضلیت, بری بودن از عیوب, منصوص بودن, اختصاص به کرامت و علم به کل دین می داند. ابن میثم بیان علت غیبت امام دوازدهم را واجب نمی داند؛ لیکن علت این غیبت را از طرف امت می داند. ابن میثم از قائلین به معاد جسمانی است؛ لیکن بعد از نقل قول حکما در مورد توأم بودن معاد جسمانی و روحانی, هیچ اشکالی بر سخن آنان وارد نمی کند. او معتقد است که انسان دارای اجزای اصلیه ای است که از اول تا آخر عمر, باقی می مانند. او در کتاب قواعد المرام تجرّد نفس را قبول نمی کند و به خاطر همین, معاد روحانی را رد می کند، لیکن در کتاب شرح المائه کلمه لأمیرالمومنین، اعتراف به مجرّد بودن نفس می کند.

علم پیشین الهی در حکمت متعالیه و بررسی آن در روایات
پایان نامه سایر - دانشکده علوم حدیث 1392
  علی زارعی   محمود موسوی

مساله علم پیشین حق تعالی، از جمله مسائل مهم در حوزه معرفت دینی است. پیش فرض عقاید دیگر و اساس تشریع و ارسال رسل می باشد، حل شبهات قضا و قدر، جبر و اختیار وابسته به تبیین صحیح علم پیشین خداوند می باشد. سوال اصلی در این باب این است که چون علم از صفات حقیقی ذات الاضافه است پس برای تحقق نیا زمند وجود معلوم است بنابراین چگونه می توان گفت خداوند قبل از خلقت موجودات در مقام ذات به انها عالم است.در متون دین یعنی قران و روایات معصومین : اصل ان مورد تا کید قرار گرفته است و ان اینکه خداوند در مقام ذات، به نحو تفصیل به موجودات قبل از پیدایش انها عالم است.اما به نظر می رسد تبیین و تفسیر روشنی ازان ارائه نشده است که می توان گفت این عدم تبیین ان به خاطر غموض و دشواری ان است زیرا نیازمند مقدماتی است که هنوز برای اصحاب ائمه :در ان دوران واضح ومبرهن نبوده است، اما سخنان و معارف ناب ائمه هدی : راهگشای اندیشمندان مسلمان در طول تاریخ بوده است، و چه بسا هر دوره وزمانی گوشه ای از ان توسط متکلم یا حکیمی مبرهن وتبیین شده ا ست . متکلمین امامیه بر خلاف همتایان اشعری خود که قائل به زیادت ذات و صفات هستند با دریافت هایی که از سخنان بلند اهل بیت : گرفتند وان را سرمایه دریافت عقلی خود قرار دادند، قائل به عینیت ذات و صفات شدند و در محذورات متعدد قول اشاعره گرفتار نشدند، و سپس از راه ایات افاقی و انفسی صفت علم را برای خداوند اثبات کردند.حکمای بزرگی مانند شیخ الرئیس قدمهای دیگری برای اثبات علم پیشین خداوند به همه موجودات برداشتند اما شیخ الرئیس نتوانست این علم را در مقام ذات خداوند چنانکه که مطلوب روایات است اثبات نماید. همچنین شیخ اشراق علم حضوری خداوند به تمام موجودات را تبیین نمود، اما تفسیر وتصویری که ارائه کرده تنها برای علم فعلی حضرت حق قابل دفاع است و تبیین برای علم پیشین حق تعالی از کلمات او استفاده نمی شود. سر انجام صدرالمتالهین توانست با استفاده از قاعده بسیط الحقیقه به انچه مقصود اموزه های دین در باب علم پیشین است دست یابد.مضمون این قاعده در روایات مورد تاکید قرار گرفته است، روایاتی که خداوند را با اسماء احد، واحد، صمد معرفی می کند دلالت برصرافت و بسیط الحقیقه بودن حضرت حق دارند. بعلاوه روایات متعددی نیز بر عدم ترکیب وجزءپذیری خداوند صراحت دارند که نشان میدهد قاعده بسیط الحقیقه نقطه محوری برای نشان دادن هماهنگی کلام صدرا با روایات معصومین : در باب علم پیشین حق تعالی است.