نام پژوهشگر: سودابه خان زاده

نمادخاک ورستنی هاازدیدگاه عطارومولوی
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  سودابه خان زاده   طاهره توکلی

چکیده زییائی محض، نهفته در حقیقت مطلق است که به واسطه سمبل ها و نمادها در قالب شعر و ادبیات و عرفان قابل کشف است؛ تضادها و تفاوت هائی در طبیعت وجود دارد که همانند دیگر پدیده های زشت و زیبا، خوب و بد، خوشایند و ناخوشایند به چشم می آید؛ همین تفاوت هاست که جهان خلقت را دلنشین و خواستنی نموده است چرا که حقیقتِ نمادی را متبلورمی سازند که گویای جمال و جلال ذات باری تعالی است به عبارت دیگر طبیعت و مخلوقات خدا، صفات گوناگون حق تعالی را متجلی می سازند. جلوه های طبیعت، رازهای نهفته ای است حاوی مفاهیم معرفتی که باید آن ها را کشف کرد. نوعی بینش و نگرش ماورایی می خواهد که به کنه و ذات اشیاء برسد که حتی از پست ترین و حقیرترین اشیاء و پدیده ها عمیق ترین حکمت ها و معارف را بیرون بکشد؛ این بینش، بینش نمادین است که با زبان بی زبانی عظمت آفرینش را در پس معانی بلند حکمی و عرفانی به تصویر می کشاند. دو تن از عارفان و شاعران بنام فارسی زبان که دارای این بینش می باشند، عطار و مولوی هستند که آثار آن ها از لحاظ تاریخی اوج شعر عرفانی است. آن ها با تکیه بر جهان بینی عرفانی و فرهنگ های پیشین و آموزه های اسلامی و همچنین ذوق و ادب فارسی خود نمادهایی را به تصویر کشیده اند که از پست ترین و حقیرترین اشیاء و پدیده ها، عمیق ترین حکمت ها و معارف را بیرون کشیده اند. البته در این بین مولوی دارای جایگاه و شأن ویژه ای است چون حتی او بر پنهانی ترین لایه های عناصر خاک و رستنی ها تعمق نموده و کنه ذات پدیده ها را به نظاره نشسته است و حکمت و معرفت در لوای تصویرهای عادی و معمولی را نشانه و سمبل برای حقایق معنوی قرار داده است و با ذوق هنری خود دشوارترین تجربه های عرفانی را در سمبل ها و نمادهای برگرفته از زندگی عادی بیان می کند. جنبه رمزی و سمبلیک در آثار عطار و مولوی نسبت به دیگر شاعران پیشین برجسته تر است. زیرا این ویژگی در آثار آن بزرگواران را در زمره آثار عرفانی قرار داده است اما نمادپردازی در آن ها به گونه ای نیست که آثار گذشتگان مشاهده می کنیم که مفاهیم تکراری بر نمادهای طبیعی حتی بر زیباترین تصاویر، آثارشان را ملال آور نموده است بلکه عطار و مولوی با تکیه بر ذوق هنری خود، سمبل های زیبائی را آفریدند که خاص تعابیر خود آنهاست و اگر تکرار و تشابهی هم مشاهده می شود، آن ها آن نماد تکراری را به طرزی زیباتر و هنری تر دوباره بازآفرینی کرده اند. آن ها نمادهای خاک و رستنی ها را برای زیبا جلوه دادن و احساسی نمودن آثارشان به کار نبرده اند، بلکه آن نمادها را صرفاً برای بیان حقیقت درونی خود و همچنین انتقال حکمت و معرفت و معانی بلند عرفانی و مخاطب تشنه خود ارائه کرده اند. عطار و مولوی هر یک دارای تجربه های روحانی خاص خود می باشند که بینش نمادین را در آن ها ایجاد نموده است اما تجربه های روحانی آن ها از نوع تجربه های عادی و مشترک میان افراد نیست؛ بلکه تجربه های روحانی آن ها ناشی از قابلیت های روحی هر یک است که در وحی و الهام و رویا و عوالم روحانی فعلیت می یابد. با این تفاوت که عطار با «درد» این واقعه را تجربه کرده است اما مولوی با «عشق». اما درد و عشق از یک سنخند: کسی که دردمند است عاشق است و کسی که طعم عشق را چشیده است طعم تلخ درد را نیز خواهد چشید. چنین انسانی می تواند جایگاه خود را در عالم و کل کائنات بیابد و به دیگران نیز جایگاه شان را متذکر شود. بنابراین یکی از ابزارهای معرفتی، نماد و نمادپردازی است؛ ابزاری که از حقیقت و هستی شیء سخن می گوید و معنای نهفته در آن را آشکار می سازد، به اشیاء روح می بخشد و آن را متعالی می سازد؛ ذهن و روح انسان را به کمال می رساند و او را به خالق یکتا پیوند می دهد و جهان و طبیعت را همچون ظهور و نشانه خداوند معرفی می کند. چرا که هدف از خلقت شناخته شدن ذات باریتعالی بوده است و خداوند خود این آیات و نشانه ها را برای درک اسرار در انسان به ودیعه گذاشته است و به انسان متذکر می شود که در وادی سرگردانی پرسه نزنند و عمل کنندگان به حکمت و معرفتی باشند که زیبائی گفتارشان شده است تا اینکه رستگار شوند.