نام پژوهشگر: سریه عبدوی نسب

تأثیر امام محمّد غزّالی، بهاءولد و محقّق ترمذی بر مولانا
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - تبریز - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  سریه عبدوی نسب   رحمان مشتاق مهر

مولانا از دوران کودکی اش تحت تربیت و ارشاد پدرش بود. مطالعه آثار بهاءولد و مولانا از تأثیر پدر بر پسر حکایت می کند. مولانا بسیاری از موضوعات عارفانه ای مانند: طلب، جذبه حق، لطیف بودن دادو ستد با خداوند، عشق، حج و غیره از پدرش وام گرفته است. علاوه بر مفاهیم و محتوای آثارش، مولانا مجالس سبعه را هم به سبک و روش معارف پدرش تألیف نموده است. و معارف بهاءولد سالهای متمادی کتاب دستی و مرجع مولانا بوده؛ و او مانند پدر بتدریس و موعظه می پرداخت تا اینکه شمسی از تبریز طلوع کرد و مولانا از درس و وعظ دست شست. بعد از وفات بهاءولد، جلال الدّین تحت هدایت و راهنمایی محقّق ترمذی قرار گرفت و بعد ار مدت نه سال مجاهده و تعلیم در محضر پیرش علاوه بر تسلط به علم کلام و عرفان نظری، تصوّف عملی را نیز از استادش فرا گرفت. و راه ناتمامی را که توفیق نشده بود با هدایت و رهبری پدر بپیماید با ارشادات استادش طی کرد و بعد از چندی عبادت و ریاضت به کمال رسید. مولانا در مضامینی چون: لفظ و معنی پوست و مغز، معنی قرآن ز قرآن پرس و بس ، روزه و مواردی از این قبیل. از مرشدش تأثیر پذیرفته است. مولانا از سویدای دل با ابوحامد امام محمّد غزّالی پیوندی محکم و ناگسستنی دارد و بسیاری از مفاهیم ومضامین اخلاقی و عرفانی موجود در آثارش را از غزّالی اخذ کرده و یا با او همگامی کرده است.مانند: تشبیه خدا به شیر، منع موجب حرص در آدمی،رابطه متاقبل حرص و قناعت، عشق شرکت سوز است و مواردی از این قبیل. بسیاری از قصص و تمثیلاتی که مولانا از غزّالی گرفته و در آثارش بالاخص در مثنوی بکار برده یا عین حکایت را گرفته و بدون هیچ تغییری آورده مانند حکایت «گریختن عیسی در غار» و یا اینکه چون مولانا شاعری اهل تأویل و عارفی باطن گراست بمنظور تجلّی شاعرانه و القای آسان مضامین عارفانه؛ یا جای شخصیت های حکایت را تغییر داده مانند قصه «مری کردن چینیان و رومیان در علم نقاشی و صورتگری». و یا اینکه اصل حکایت را گرفته و معنای جدید خلق می کند مانند حکایت «عایشه و ضریر نابینا». با وجود اشتراکات فراوان مضمونی میان مولانا و غزّالی نکته مهمی که باید بدان توجه نمود این است که هر دو عارف اند امّا مولانا عارفیست عاشق و غزّالی عارفیست خائف. سخن مولانا بالاخص در غزلیات شمس سرشار از شور و عشق و وجد و مستی است ولی غزّالی عارفیست که از سراپایِ سخنش خوف و حذر و احتیاط موج می زند با وجود این تفاوت مولانا از تصوّف خوفی غزّالی هم متأثّر شده؛ مثلاً مولانا در مورد خداوند می گوید: تــو مگـــو مـا را بــدان شــه بـار نیست بـا کـــریمان کـــــارها دشــــوار نیست (م1،221) ولی وقتی غزّالی گونه سخن می گوید: ای رفـــــیقان راهـــــها را بـست یــــار آهــــــوی لنگــــیم و او شــیر شکـــار جــز کــه تســلیم و رضـا کــو چــاره ای در کـــف شــیر نـــری خــون خواره ای (م6، 577-576) غزّالی هر که در چنگال شیر افتاد و وی شیر را بشناسد، وی را به هیچ علاج حاجت نبوَد تا بترسد، بلکه عین خوف گردد. و هر که خدای – تعالی – را به کمال و جلال و قدرت و بی نیازی از خلق بشناخت، و خود را به بیچارگی و در ماندگی بشناخت، خویشتن را بحقیقت در چنگال شیر بدید.(کیمیای سعادت،ج2،ص410-409) از میان آثار منثور، فیه ما فیه و آثار منظوم، مثنوی نسبت به دیگر آثار مولانا، تأثیرپذیری او را از این بزرگان بوضوح نمایان می سازد.