نام پژوهشگر: احمدرضا اعلایی

بررسی آرمانشهر در تئاتر معاصر با نگاهی به آثار: هاینر مولر، تادئوش کانتور و پیتر شومان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده سینما و تئاتر 1390
  احمدرضا اعلایی   حمید رضا افشار

در طول تاریخ، انسان در پی تأمین جامعه ای مطلوب بوده که خبری از ظلم و تبعیض و جنگ و ستیز و جهل و فقر و مرض در آن نباشد؛ در این راستا برخی به طراحی و ارائه ی نظراتی درباره ی چنین جامعه ی آرمانی کوشیده اند. برخی چون افلاطون، مور و کامپانلا تنها طرحی ذهنی ارائه دادند و برخی چون مارکس و فوکویاما این مقوله را تئوریزه کردند و حکومت هایی بر این اساس شکل گرفت. افلاطون شرط رسیدن به آرمانشهر را حکومت فیلسوف می داند. مور برای شکل گیری آرمانشهر زندگی اشتراکی و کمونی را پیشنهاد می کند و کامپانلا اصلاح نژاد را اصل می داند. مارکس نیز جمعی از آراء گذشتگان خود از جمله زندگی کمونیستی، جامعه ی بی طبقه و... است. فوکویاما پس از شکست تمام این نظریه ها لیبرال دموکراسی را پایان تاریخ می داند. البته عده ای نیز نه تنها آینده ای آرمانی را تصویر نمی کنند، بلکه نگاه بدبینانه ای به آینده ی بشر دارند. آینده ای که بحران هویت، ماشینیسم و جنگ در آن دیده می شود. این حکومت ها تئاتر را در زمان خود تحت تاثیر قرار داد. برشت از جمله ی کسانی بود که تحت تاثیر اصول مارکس، در تئاتر تحولاتی ایجاد کرد تا به تئاتر آرمانی که در جهت اهداف حکومت کمونیستی است کمک کند. از طرف دیگر، پس از جنگ، عده ای چون آرتو کاملا مسیر عکس تئاتر کمونیستی را پیمودند و نگاه ابزاری به تئاتر را کنار گذاشته برای آن خاصیتی آیینی قائل شدند تا بتواند بشر الینه شده را متوجه خود کند. هاینر مولر و تادئوش کانتور از جمله ی کسانی هستند که تحت تاثیر نظریات برشت هستند، پادآرمانشهری از حکومت های توتالیتر زمان خود را ترسیم می کنند. شومان نیز با بهره گیری از آراء آرتو، آرمانشهری برای رهایی از دنیای امروز تصویر می کند.