نام پژوهشگر: علی فلاحی سیف الدین

علل شکل گیری انقلاب اسلامی و چالش های پیش روی آن از دیدگاه واقع گرایی انتقادی
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده علوم سیاسی 1390
  علی فلاحی سیف الدین   اکبر اشرفی

انقلاب پدیده نادری است که کل زندگی انسان را تحت الشعاع قرار می دهد. عمر نظریه پردازی درباره این پدیده به درازای تاریخ اندیشه مدون بشر می رسد؛ به گونه ای که مقوله توالی انقلاب ها در مدن ضاله از دغدغه های اصلی اندیشمندان و فلاسفه باستان از جمله افلاطون بود. سایر اندیشمندان کلاسیک همچون ابن خلدون و ماکیاوللی نیز به انحاء مختلف فروپاشی نظام های سیاسی در اثر انقلاب را مطمح نظر قرار دادند. با این حال تنها پس از وقوع انقلا بهای مدرن از جمله انقلاب فرانسه و آمریکا نظریه پرداری در این باره به طور مستقیم در کانون مطالعات عالمان علوم اجتماعی قرار گرفت. انقلاب اسلامی، اما، در زمانی روی داد که اندیشه پایان انقلاب ها به دیدگاه غالب در علوم اجتماعی تبدیل شده بود. از همین روی این انقلاب، در ابتدای امر، به شگفتی، سردرگمی و تردیدهای بسیاری دامن زد. با این حال این پدیده به زودی به آزمایشگاه تئوری های مختلف تبدیل شد و صاحبنظران این حوزه با استفاده از تئوری های مبتنی بر اصل تضاد و تعادل ( رهیافت کل گرایانه یا ساختارگرایانه) و نظریه های روان شناسانه و خرد ( رهیافت فرد گرا) به تبیین انقلاب اسلامی پرداختند. زمانی که انقلاب اسلامی روی داد نظریه های پست مدرنیستی همچون روش تحلیل گفتمان، و نیز نظریه های موج سوم فلسفه علوم اجتماعی دوران طفولیت خود را سپری می کردند. البته بعدها روش تحلیل گفتمان وارد ادبیات تحلیلی انقلاب شد ولی هنوز خلاء نظریات مربوط به موج سوم احساس می شود. این نظریه ها که به عنوان تلاشی برای ایجاد آشتی میان نظریه های مدرن و پست مدرن قلمداد می شوند از قابلیت بالایی برای تبیین پدیده هایی مثل انقلاب اسلامی برخوردارند؛ از این رو، در این رساله، یکی از مکاتب فرارشته ای و در حال گسترش این موج یعنی واقع گرایی انتقادی به عنوان دستمایه تحلیلی این پدیده انتخاب شد. چهارچوب تئوریک واقع گرایی انتقادی به طور عام و هستی شناسی اجتماعی این مکتب به طور خاص قابلیت بالایی برای تبیین ریشه ها و گمانه زنی درباره چشم انداز انقلاب اسلامی دارد. در واقع هستی شناسی عمقی واقع گرایی انتقادی که واقعیت را به سه لایه تقسیم می کند و منشأ ظهور پدیده ها را در فعل و انفعلات لایه زیرین(مکانیسم ها و نیروهای علّی) جستجو می کند ابزار علمی مهمی را برای مطالعه علل غیر ملموس و ماورایی انقلاب اسلامی به دست می دهد. باسکار معتقد است در لایه زیرینِ واقعیت، مکانیسم هایی وجود دارند که دیده نمی شوند اما تاثیر مستقیمی در شکل گیری و ظهور و بروز پدیده ها دارند؛ البته این زاویه دید مبنای واکاوی علل وقوع انقلاب اسلامی در این نوشتار نیست. هستی شناسی عمقیِ واقع گرایی انتقادی در حوزه اجتماعی و انسانی همچنین، می کوشد توأمان نقش کارگزاران و ساختارهای اجتماعی را در شکل گیری پدیده های اجتماعی مطمح نظر قرار دهد. این نگرش می تواند انحصار تئوری های یک بعدی اعم از ساختارگرا و کارگزارمحور را در تبیین پدیده های اجتماعی از جمله انقلاب اسلامی بشکند. از این حیث، انقلاب اسلامی را می توان به منزله پدیده ای مربوط به لایه و سطح تجربیِ واقعیت قلمداد کرد که زاییده ساختارها و کنش کارگزارانی است که در لایه زیرین واقعیت جای دارند. بنابراین، برای تحلیل انقلاب اسلامی باید لایه تجربه و مشاهدات را برش زد تا به لایه زیرین، که در برگیرنده مولفه های کارگزاری و ساختاری است، رسید. البته، احصاء و شناسایی صرف این مولفه ها کفایت نمی کند، بلکه لازم است براساس «مدل گشتاری کردار اجتماعی » تعامل دوجانبه مولفه های مزبور که باعث شکل گیری انقلاب اسلامی شدند نیز مورد بررسی قرار گیرد؛ یعنی تلاقی و تقارن تاریخی وجه فرصت سازی ساختارها با وجه بازاندیشی و دگرگون سازی بر اندازانه کنش کارگزاران انسانی در دهه منتهی به انقلاب اسلامی. مبانی انتزاعی و مباحث انضمامی واقع گرایی انتقادی ابزار تئوریک لازم برای گمانه زنی درباره چالش های پیش روی انقلاب اسلامی نیز قرار می دهد. مراد از چالش های پیش روی انقلاب شیوه گذار احتمالی از انقلاب اسلامی و مقصد این گذار است. بر این اساس، با بهره گیری از معادله فرصت سازی و دگرگون سازیِ رفورمیستی مدل گشتاری کردار اجتماعی می توان دست به گمانه زنی و سناریوپردازی درباره چشم انداز انقلاب اسلامی زد. بنابراین در بررسی چالش های پیش روی انقلاب اسلامی ذکر چند نکته اساسی است: اول- زمانی که در این پژوهش سخن از چالش به میان می آوریم نباید فراموش کرد که در چارچوب تئوریک مشخصی بحث می کنیم و مفهوم چالش را باید در همین محدوده تعبیر و تفسیر کرد. از این منظر مهمترین چالش قابل بحث، گذار احتمالی از صورتبندی سیاسی انقلاب اسلامی است و نه تمام مشکلاتی که پیش روی آن قرار دارد؛ که این خود حوزه بحث جداگانه ای است و در این مقال نمی گنجد. درعین حال، در بحث چالش ها، تعبیر موسعی از انقلاب اسلامی مد نظر است که آن را به منزله پدیده ای ساری و جاری به شمار می برد نه رویدادی که به پایان رسیده است؛ به تعبیر دیگر انقلاب اسلامی معادل جمهوری اسلامی قلمداد شده است. دوم-روش گمانه زنی درباره چشم انداز جمهوری اسلامی نیز محدود و منحصر به چارچوب تئوریک رساله است و نه متودلوژی هایی که که به آینده پژوهشی موسومند و از ابزار تحلیلی ویژه خود بهره می گیرند. در واقع، گمانه زنی درباره چالش گذار احتمالی از جمهوری اسلامی با همان منطقی صورت خواهد گرفت که علل گذار ایران از نظام سیاسی سابق مورد بررسی قرار گرفت. به نظر می رسد مکتب واقع گرایی انتقادی از چنان قوت تحلیلی برخوردار است که تحولات مختلفی چون انقلاب، رفورم، اصلاحات از بالا و شورش های اجتماعی را تببین کند. سوم- ارتکاز اصلی رساله حاضر بر تبیین علت وقوع انقلاب اسلامی است و گمانه زنی درباره چشم انداز جمهوری اسلامی مبحثی جانبی است که می توان به دیده طرح بحثی برای پژوهش های آینده بدان نگریست. بنابراین هم به لحاظ حجم بحث و هم میزان تمرکز ذهنی، توان اصلی رساله مصروف تبیین ریشه های انقلاب اسلامی شده است.