نام پژوهشگر: احمدرضا یزدانی مقدم

فلسفه سیاسی علامه طباطبایی و ایران معاصر
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام - دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی 1390
  احمدرضا یزدانی مقدم   منصور میراحمدی

مجموعه ای از عوامل داخلی و خارجی به رویارویی ایران با تجدد انجامید. این عوامل، که با ورود برخی مفاهیم جدید همراه بود، در اندیشه عالمان شیعه ذیل دو موضوع قانون و حکومت صورتبندی شد و دانشمندان دینی، در مشروطه، کوشیدند تا به پرسش های ناشی از این دو، پاسخ گویند. دستاورد این کوشش نظری، به رسمیت شناختن حوزه متغیرات و سپردن آن به شورای نمایندگان مردم بود. علامه طباطبایی(1281 - 1360) در تبریز، مهم ترین مرکز سیاسی نظامی انقلاب مشروطه، به دنیا آمد و برای ادامه تحصیلات به نجف، مرکز علمی و دینی انقلاب مشروطه، منتقل شد. وی به جهت مشکلات مالی پس از یازده سال به تبریز برگشت و در 1325 برای کار علمی و فکری به حوزه علمیه قم، خاستگاه انقلاب اسلامی، منتقل شد. برنامه وی برای این حوزه، برطرف کردن کاستی های عقلی فلسفی، قرآنی و اخلاقی بود. وی در این راه از سرمایه علمی روحی اخلاقی و اخلاق حسنه برخوردار بود و ظرفیت مخاطبان را رعایت می کرد. وی گذشته از درس و بحث، در پرورش استعدادهای علمی و نویسندگی و... شاگردان کوشید و با مراکز علمی در تهران و جهان ارتباط برقرار کرده و استعدادها و امکانات علمی را پرورش داده و مدیریت می کرد. علامه طباطبایی، از دخالت در سیاست کناره می گرفت امّا در مراحل و برنامه های مهمی از تاریخ سیاسی ایران چون مقدمات انقلاب اسلامی و فعالیت های اجتماعی فرهنگی علمیِ برون حوزوی و جمع آوری کمک مالی برای مردم فلسطین و برپایی مدارس خصوصی دینی و مدارس دینی جدید حضور داشت. غالب رهبران سیاسی و فکری انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی از شاگردان و علاقه مندان وی بوده و جریان های فکری سیاسی ایران، به شخصیت و آثار علمی دینی او توجه داشته و از آن متأثر گردیده اند. فلسفه ورزی سیاسی علامه طباطبایی از زندگی فردی خانوادگی اجتماعی و تجربیات سیاسی وی و حوادث سیاسی دوران او متأثر است. این عوامل در ایده هایی چون تفکر اجتماعی، مُلک اجتماعی، تدبّر اجتماعی، اجتهاد اجتماعی، حکومت اجتماعی، در فلسفه سیاسی علامه طباطبایی، خود می نمایاند. فلسفه سیاسی علامه طباطبایی، به مباحث و آثار اندیشه سیاسی دوران مشروطه و زمینه های عینی و ذهنی ایران معاصر توجه داشته و در سنت فلسفه سیاسی اسلامی و با استفاده از امکانات و مفاهیم آن انجام می گیرد. این فلسفه سیاسی براساس معرفت شناسی خاصی، انسان و اجتماع و حکومت و دین و قانون را تبیین می کند: انسان برای حرکت استکمالی از ادراکات حقیقی و اعتباری بهره می برد. از جمله ادراکات اعتباری حکم به استخدام دیگران است که در مورد انسان ها، به تعدیل استخدام و استخدام متقابل و حکم به عدالت اجتماعی، یا همان قرارداد عملی عام که بنیان زندگی اجتماعی است، منجر می شود. با زندگی اجتماعی، مُلک پدید می آید که از آنِ آفرینندگان آن یعنی اجتماع است. بدین ترتیب اعتبار مُلک اجتماعی پیدا می شود. در مقابلِ مُلک اجتماعی، استبداد قرار دارد. حکومت در اسلام یک حکومت اجتماعی دینی است که احکام اسلام را اجرا می کند و در غیر احکام با شورا و با لحاظ مصلحت مردم تصمیم می گیرد و عمل می کند. اسلام دارای سنت اجتماعی است و با مجموعه ویژگی ها و عقاید و اخلاق و احکام، اجتماع اسلامی را پدید می آورد. این اجتماع، اجتماعی عقلی و در جستجوی سعادت حقیقی است؛ اصل اعتقادات در آن ثابت امّا فهم و عمق آن متغیر است.