نام پژوهشگر: محمدرضا حصارکی

بازتاب تضاد و تقابل در مثنوی مولوی
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده زبان و ادبیات فارسی 1390
  محمدرضا حصارکی   محمد علی گذشتی

مقوله شناخت واقعی و ابزار شناخت که انسان را به حقیقت رهنمون می سازد از دیرباز برای فیلسوفان و اندیشمندان علوم مختلف ارزشی زیاد داشته است. تعدادی از اندیشمندان را اعتقاد بر این است که از طریق حواس ظاهری می توان به شناخت رسید. اما عده ای دیگر این حواس را فاقد اعتبار دانسته و اعتقاد دارند که چون حقیقت، واحد است و ابزار حواس متعدد، لذا حواس ظاهری برای رسیدن به شناخت واقعی اعتبار ندارند. تا زمانی که انسان در بند تن و حواس ظاهری است نمی تواند به شناخت واقعی برسد. بنابراین رهایی ازقید تن، پیش زمینه رسیدن به شناخت و در نهایت حقیقت است. مولانا به عنوان یکی از بزرگترین عارفان ایران و جهان با مطرح کردن مثالهای متعدد از جمله: "فیل هندوان در تاریکی" ضمن اثبات ناتوانی حواس ظاهری در شناخت حقیقت ، روشی متفاوت را برای رسیدن به شناخت واقعی و حقیقت اتخاذ نموده، ضمن اعتقاد بر تصفیه درون و اشراق، تضاد و تقابل را یکی از راه های وصول به آن می داند. براین اساس مولانا در تبیین مفاهیم بلند عرفانی و فلسفی از تضاد و تقابل به عنوان موضوعی که امروزه اندیشمندان آن را در مباحثی متفاوت، نظیر تز و آنتی تزدر دیالکتیک هگل مطرح می نمایند؛ برای رسیدن به شناخت بهره می جوید و شناخت از طریق اضداد را آسانترین راه در این مسیر می داند. به عبارت دیگر مقصود مولانا از اینکه اشیا با اضداد خود شناخته می شوند این است که اشیا در دو دسته مقابل هم قرار می گیرند که برای فهم هریک مراجعه به دسته مقابل آن لازم است. چنانکه شب تاریک با نور و روشنایی معنا پیدا می کند. پس تمامی امور هستی نیز به نوعی با ضد در ارتباط می باشند و این کنش و واکنش های متضاد، واقعیات را بهتر منعکس می کند. او معتقد است که جمال و جلال دستگاه هستی بهترین و اساسی ترین ملاک های استدلال برای شناخت اجمالی خداوند است که ضد و ندی ندارد و مولانا در جای جای مثنوی به این مقوله اشاره می کند.