نام پژوهشگر: کاوه خورابه

نسبت میان آگاهی و آزادی در فلسفه هگل
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1390
  کاوه خورابه   محمود عبادیان

مسئله شناخت و به تبع آن نظریه ی شناخت ، هماره مسئله ای مهم برای اذهان فلسفیِ فیسلوفانی بوده است که بر آن بوده اند تا با مواجهه با جهان واقعیت بیرون فرایند شناسایی و تعامل آن را با ذهن یا سوژه ی اندیشنده دریابند. لذا در فرایند شناخت همواره با دو سوی «واقعیت» موجود و ذهن کنشگرِ آماده برای شناسایی روبه روییم. از این لحاظ ، شناخت واقعیت، نحوه و نوع شناخت آن درنهایت بستگی به درک صریح واقعیت دارد . بنابراین به نظر می رسد در فرایند شناخت آنچه مقدم بر شناخت می گردد همانا مسئله هستی شناختی واقعیت موجود است.به عبارت دیگر تاریخ فلسفه همانا تعامل سوژه ی اندیشنده با جهان بیرون بوده است. به نظر هگل فیلسوفان همواره میان شناخت و واقعیت فاصله انداخته اند و از این رو شناخت را چونان ابزار و رسانه ای به منظور دستیابی به حقیقت و واقعیت در نظر گرفته اند.هگل با نقد این نگرش ها بر آن است تا با در نظر داشتِ شناخت به مثابه علم به تعریفی نوین از آن دست یابد.او با رد دو پاره ساختن واقعیت موجود از سوی کانت به دو حوزه ی پدیداری و ناپدیداری،گذار شناخت از مرحله آگاهی طبیعی تا دستیابی به شناخت مطلق را که از ابتدابا امر مطلق سرو کار دارد ،ممکن می سازد. در این میان آزادی خود را به مثابه مقوله ای بنیادین در فرایند مسیر آگاهی تثبیت می کند.اینکه هگل را فیلسوف آزادی لقب داده اند به این معنا است که آزادی در ذات و کنه تفکر او قرار گرفته است و حذف این مقوله از تفکر او به معنای طرد و نفی فلسفه ی او خواهد بود.هگل آزادی را عالی ترین و والاترین محتوا و مضمونی می داند که هر سوژه یا کنشگری می تواند آن را در خود به وجود آورد؛ به عبارت دیگر هگل منزل گاه و سرنوشت نهایی روح را آزادی می داند، بنابراین آنگاه که روح در مراحل گذار آگاهی ره می پوید، منزل به منزل با آزادی مواجه می گردد و هرآینه در می یابد که در رویارویی با اشکال مختلف آگاهی میان او و آزادی هیچ امر بیگانه ای وجود نخواهد داشت. لذا آزادی همانا خودآگاهی است به این معنا که دستیابی به آزادی واقعی برای انسان میسر نمی شود مگر با وقوف به این امر که جهان همانا خود اوست. هدف اصلی هگل نشان دادن این است که آزادی عبارت است از گذر آگاهی به خودآگاهی و سپس نایل شدن به دانش مطلق که در آن به جهان به مثابه خود نگریسته می شود. پرسش بنیادین در این پژوهش همانا چگونگی نمود این مفهوم آزادی در خلال گذر ازمنزلگاهای متعدد آگاهی تا شناخت مطلق است.