نام پژوهشگر: حسن آزموده

حذف گروه فعلی در زبان فارسی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کردستان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1391
  حسن آزموده   یادگار کریمی

در این پژوهش گفته شد که اصطلاح حذف در حوزه زبان شناسی به موقعیتی اطلاق می شود که در آن واژه ها مفقود به نظر می رسند و حذف برای نظریه پردازان زبان از اهمیت کانونی برخوردار است زیرا موقعیتی را به نمایش می گذارد که در آن انطباق معمولی صورت/ معنا، الگوریتم ها، ساخت ها، قواعد و محدودیت هایی که در جملات غیرمحذوف به ما اجازه می دهند تا صداها را بر معنای معادل آن ها منطبق کنیم، شکسته می شود. در حقیقت، در حذف معنای بدون صورت وجود دارد. پدیده های حذفی (حذف گروه فعلی و حذف بند پس از پرسشواژه و ... ) نیازمند مرجع معادلی هستند که خود موضوع همسانی می باشد. تعیین ماهیت این پدیده همسانی هسته یکی از دغدغه های دستوریان زایشی در حوزه حذف را در چهل سال گذشته تشکیل می دهد. این بحث ها بدان دلیل بسیار مهم هستند که اغلب بر ضرورت وجود یک یا نوع دیگری از تجلی زبانی، تأکید می کنند؛ به عبارت دیگر، ساخت های حذفی اغلب نقش مهمی را در بحث های بنیادین و هستی شناسانه در زبان شناسی ایفا می کنند؛ در واقع، به انگیزه و دلیل اصلی ِمطالعه نحو ارتباط می یابد. منطق آن واضح است: اگر همسانی یا شرط همانندی در تحلیل حذف پیدا شود، در آن صورت نیاز به ارجاع به انواع خاصی از وجود است که نظریه های توانش زبانی باید قائل به این وجود ها باشد و آنها را تأیید کند. 5 ـ 1ـ کلیات مباحث مطرح در ادبیات مربوط به حذف کارهای زیادی در ارتباط با پدیده حذف به طورعام و حذف گروه فعلی به طوراخص، در چهارچوب زبان شناسی معاصر بر روی زبان فارسی صورت نگرفته است و تنها دستوریان سنت گرا نظرات خود را گاه به طور اجمال و گاه به طور مفصل نسبت به حذف بیان داشته اند. بدیهی است در أکثر این تحقیقات ساختار های روساختی مطمح نظر بوده و کمتر به کم وکیف حذف در چهارچوب نظریه ای خاص عنایت بوده است همچنین گفته شد که در عرصه تحلیل حذف سه سوال مطرح است: مسأله ساختاری، مسأله همانندی و مسأله بافت نحوی تجویز کننده حذف. درحالت کلی، دو دیدگاه به معماهای مطرح شده در خصوص ساخت های حذفی وجود دارد، ساختاری و غیر ساختاری. در دیدگاه ساختارگرایی بار بر دوش نحو گذارده می شود و با فرض ساختی که تلفظ نمی شود خود را از غیرساختاری متمایز می سازد در حالی که دیدگاه غیرساختاری با تکمیل و تقویت نظریه معنا، و با خلق یا بهره گیری از ابزارهایی که معنا را در غیاب ساخت نحوی تولید می کنند به سوالات پاسخ می دهد. در دیدگاه ساختاری دو رویکرد اصلی را می توان از هم باز شناخت: رویکردی که اساساً ساخت نحوی معمول (متداول) را فرض قرار می دهد که خود موضوع نوعی از فرآیند «حذف» است تا ساخت نحوی را غیرملفوظ قرار دهد. در این رویکرد، نحو یک جایگاه حذف همانند نحو معادل غیرمحذوف آن می باشد با این تفاوت که موضوع فرآیند یا محدودیتی که موجبات عدم تلفظ آن را فراهم می سازد، است. رویکرد دیگر آن هایی که یک عنصر واژگانی تهی را که در مرحله ای ـ غیر از مرحله تلفظ (نمود آوایی) ـ یعنی در صورت منطقی (lf) یا یک بخش معنایی/کاربردی جایگزین، پر و یا شناخته می شود، فرض قرار می دهند. مسیر اولی را رویکرد حذف و دومی را رویکرد مرجعدار تهی نام گذارده اند. در تحلیل های جدید حذفی مانند اصل مختصه حذف (e) که ادامه صورت بندی کلاسیک گشتار حذف است، تفاوت میان یک گروه فعلی محذوف و یک گروه فعلی غیرمحذوف تنها در حضور یا عدم حضور مختصه ای در ساختار است که به دستگاه واجی پیام می دهد ارزش واجی گروه فعلی تهی می باشد. این مختصه بایست مخزن تمامی اطلاعات درباره حذف باشد؛ یعنی اینکه بایستی حاوی یک نحو، یک معنا شناسی و یک واج شناسی باشد. نحو این مختصه مشخص می کند که چه هسته هایی می توانند در آن قرار بگیرند؛ معناشناسی برای تعیین شرط همانندی و واج شناسی نیز به عنوان آغازگری برای یک قاعده یا محدودیتی که ارزش واجی گروه را تهی می کند، می باشد. راه های متفاوتی برای به کارگیری این مختصه پیشنهاد گردیده است. مطرح ترین پیشنهاد این است که مختصه e می تواند به مختصه های هسته تجویزکننده اضافه شود؛ برای مثال، به بعضی از متمم نماها (c) برای حذف بند پس از پرسشواژه و بعضی از هسته زمان ها (t) برای حذف گروه فعلی(پوسته ای). اما در رویکرد ساختاری مرجعدار تهی یک گره تهی در ساختار درج می شود که همچون مرجعدار تهی عمل می کند و بایستی در صورت منطقی با ساختار کامل جایگزین شود (گرته برداریlf )، یا اینکه پُر و یا تعبیر شود. مهم ترین استدلال در طرح این دیدگاه برگرفته از رفتار دو مجموعه ابهام های معین و نامعین و ابهام های دو سوری است. اگرچه این استدلال مبتنی بر این پیش فرض است که پدیده همسانی ویژگی خاص حذف است اما نشان داده شد که این ویژگی دامنه های نسبی سورها در هر دو ساخت حذفی و غیرحذفی یکسان است (یعنی در جملات حاوی حذف خوانش جایگاه حذفی/ غیرحذفی بند دوم در هر گونه از ابهام های ذکر شده، همانند همان گونه از ابهام درخوانش مرجع است؛ به عبارت دیگر، خوانش متقاطع وجود ندارد). بنابراین حضور یکسانی دامنه ها در تعبیر این دسته از جملات چیزی درباره ساخت حذفی به ما نمی گوید. نقطه قوت این رویکرد این است که شرایط تجویز موضعی بر گروه های فعلی (vp)، جملات (tp) و گروه های اسمی (np) تهی را که در ساختار های حذفی ظاهر می شوند به شرایط تجویز عام تر بر عناصر تهی شبیه می کند اما همان طور که استدلال شد این امتیاز چندان مورد توجه قرار نگرفته زیرا رویکرد حذف با استفاده از یک مختصه می تواند تمامی این محدودیت ها را با همان اندازه از مهارت تبیین کند. در مقابل، دیدگاه غیرساختاری با تقویت نظریه معنا و با خلق و بهره گیری از ابزارهایی که معنا را در غیاب ساخت نحوی تولید می کند، به سوالات پاسخ می دهد. به طبع، پاره جمله ها حاوی عناصر غیر قابل رویت نیز نخواهند بود و پاره جمله تنها دختر (زیر بخش) گره جمله (s) خواهد بود. برای نمونه، قواعد سازه ای زبان فارسی در ساخت های حاوی گروه فعلی محذوف یک s تولید می کند که این گره شامل فاعل و فاقد گروه فعلی است. همچنین گره s از یک ساز و کار مختصه ای برخوردار است که برای تبیین تعبیر مشاهده شده، طراحی شده است که این خود منجر به پیچیده شدن و افزایش قواعد سازه ای در زبان می گردد. به هر حال، اشاره شد اینکه چه توجیهی را ارائه دهیم چندان حائز اهمیت نیست بلکه آنچه غیر ممکن است اینکه توجیه و تبیینی را تصور کنیم که وجود معلول های جزیره ای و ابقاء حرف اضافه را در جایگاه های حذف چیزی غیر از ما به ازاء آن در ساخت های غیرمحذوف بداند. چشمداشت عرصه تحلیل حذفی به ساخت نظریه ای است که اساساً ملزم به تصریح محدودیت های خاص برای ساخت غیرمحذوف نباشد. 5 ـ2ـ دستاورد های بحث ساختاری در ارتباط با بحث ساختاری نشان داده شد که با فرض ساختار در جایگاه حذف، نظریه های دستوری که هسته و گروه های غیرملفوظ را تولید می کنند، بایست تأیید شود. در صورت فرض عدم حضور ساختار، امکان آن می باشد که نحو ویزیویگ باشد؛ یعنی، جایگاه حذفی در هیچ سطحی از اشتقاق، حاوی ساخت نیست و تعبیر بندی پاره گفتار توسط فرآیند های معنایی بسیار انتزاعی حاصل می شود. با استناد به پدیده های نحوی همچون مرجع های حاوی حذف، مرجع مفقود، مطابقه، قیود گروه فعلی، حالت، و رفتار نحوی افعال وجهی استدلال شد که در جایگاه حذفی ساخت نحوی حضور دارد. همچنین باید توجه داشت که به لحاظ نظری نیز، اعتقاد به وجود عدم ساخت در جایگاه حذف ـ در نظر نگرفتن ساخت نحوی معمولی ـ نیازمند توجه به روش های موقتی و پیچیده ای برای تولید جملات هست که به تبع ِآن منجر به پیچیدگی قواعد سازه ای و تولید معنا در زبان (فارسی) می شود؛ و البته این موضوع با زبان آموزی سریع کودک سازگار نیست. 5 ـ3ـ دستاوردهای بحث همانندی واضح است که حذف یک پدیده ارجاعی منوط بر بافت خود برای دست یابی به معنایش می باشد. جایگاه حذف به هیچ وجه محتوای واژگانی مجزاء ندارد. فرض می شود که حذف نیازمند یک مرجع است تا بر اساس آن معنایش مشتق شود. همان طورکه در ادبیات بررسی حذف انتظار می رود دو نوع پاسخ به این پرسش که حذف چگونه مرجعی را نیاز دارد ـ رابطه بین حذف و مرجع ـ مطرح شده است. یکی رابطه بین حذف و مرجع آن را شامل یک همانندی معنایی فرض می کند و دیگری همانندی ساختاری را فرض قرار می دهد. عناصر حذف شده (xpe) بایستی همانند یک گروه مرجع (ypa) باشد جایی که همانندی می تواند نحوی یا معنایی باشد یا ترکیبی از هر دو. باید در نظر داشت که همانندی روساخت آشکار و ظاهری مرجع در حذف (گروه فعلی) فعال نیست بلکه ویژگی های انتزاعی تری که مستقیماً در روساخت صورت زبان آشکار نیست، بایست مورد کاوش قرار بگیرد. گاهی طرفداران رویکردهای معنایی استدلال خود را در توانایی این رویکردها در پرداختن به طور مستقیم به تعامل های حوزه ای در حذف و توزیع خوانش های نسبی و مطلق پایه می گذارند؛ اما همان طور که ذکر آن رفت بنا بر اعتقاد بسیاری دیگر از زبانشناسان این رویکردها بر خلاف ظاهرش دلیلی مستقیم بر رابطه همانندی معنایی نیست. توزیع ناهمگن جهت در حذف های بزرگ و حذف های کوچک و همچنین بعضی از واقعیت های صرفی خاص دو دسته از داده ها هستند که نیاز به همانندی نحوی را در حذف موجب می شوند. برای نمونه شاهد های (92) و (93) در فصل چهاوم از زبان فارسی بیانگر آن هستند که لزوم همانندی جهت در حذف گروه فعلی امری اجتناب ناپذیر باشد. چیزی که به لحاظ شمّی ـ حداقل با شمّ زبانی نگارنده ـ در جایگاه گروه فعلی محذوف درک می شود یک ترکیب معنایی حاصل از ساخت نحوی است نه یک ضمیر تهی؛ چرا که ضمایر ماهیتاً به چیزی منفرد یا یک مجموعه ارجاع می دهند و دائماً در ذات خود یک هسته معنایی ثابت دارند مانند او (he) که همیشه سوم شخص مفرد مذکر است؛ اما معنای ترکیبی حاصل از ساخت گروه فعلی محذوف در جملات متفاوت، هسته معنایی ثابت ندارد. 5 ـ4ـ هسته تجویزکننده حذف گروه فعلی و محدودیت حذف گزاره در زبان انگلیسی عدم وجود گروه فعلی آشکار را گروه فعلی محذوف می نامند و در پاسخ به سوال بافت تجویزکننده که چه هسته ها، جایگاه ها و یا ساخت هایی حذف را جایز می شمارند و شرایط موضعی بر رابطه بین این ساخت ها و حذف چیست، بیان می شود که معمولاً گروه فعلی در مجاورت فعل کمکی حذف می شود. داده های (99- 100) در فصل چهارم بیانگر آنند که برای تبیین بافت تجویز کننده حذف گروه فعلی در فارسی بایست هسته های دیگر را جستجو کرد. در تعیین بافت تجویز کننده گروه فعلی ـ گزاره ـ در زبان فارسی و برای پی گیری پاسخ به شکلی آسان و منظم، ابتدا داده هایی را که در آن ها گزاره مفقود است، در سه دسته متفاوت مقوله بندی کرده، سپس هرکدام را مورد تحلیل و واکاوی قرار دادیم. در این پژوهش، مسأله تجویز با بهره گیری از اصل مختصه e به آسانی تبیین می شود. طبق این اصل: سازه ? می تواند حذف شود اگر به ?، مختصه e اعطا شود. به همین ترتیب، اولین دسته از داده ها شامل جملاتی است که در آن اولین گره نقشی حاکم ـ هسته زمان (t) ـ بر گروه فعلی پوسته ای (vp) در بند دوم در صورت وجود همانندی ساختاری با vp بند قبلی (مرجع)، توانایی حذف کردن گروه فعلی تحت اشراف سازه ای خود را در فرآیند بازبینی مختصه e دارد. در دسته دوم داده ها که جایگاه حذفی در مجاوت فعل وجهی است با در نظرگرفتن توضیحات بخش 4ـ 6 ـ 1 ـ 2 ـ این نتیجه حاصل شد که چون بعد از افعال وجهی (غیر از باید و شاید) سازه گروه متمم نما (cp) حضور دارد، داده هایی همچون جملات (12) و (127ـ 129) در فصل چهارم از حوزه پژوهش این نوشتار که به حذف گروه فعلی می پردازد، خارج می شود. در واقع، این ها مواردی از حذف سازه گروه متمم نما می باشند. گروه فعلی محذوف در داده های دسته سوم نیز در مجاورت عنصر نفی قرار دارد. نشان داده شد که هرگاه عنصر نفی تمامی بند را در برگرفت (تعبیر گسترده)، این عنصر بر tp اشراف سازه ای دارد اما اگر تنها گروه فعلی را در دامنه خود قرار دهد (تعبیر محدود)، در آن صورت عنصر نفی برvp اشراف سازه ای دارد؛ یعنی، ساخت های متفاوت نحوی تعبیرهای متفاوت معنایی دارد و برعکس. در نتیجه در تعبیر گسترده عنصر t هسته تجویز کننده جایگاه حذف است و در تعبیر محدود عنصر neg هسته تجویز کننده گروه فعلی است. در تبیین ساخت های منفی با تعبیر محدود طرح دیگری نیز پیشنهاد گردید که در آن فرآیند بازبینی مختصه e توسط اصل پیامد حاکمیت شفاف تعمیم یافته (gtc) از هسته اولین گره نقشی حاکم برvp ـ هسته نفی ـ به هسته زمان (t) محول می شود که البته این فرضیه از تعمیم بیشتری نسبت به فرضیه قبلی برخوردار است زیرا این طرح، هسته زمان را به طور عام هسته تجویزکننده گروه فعلی محذوف در زبان فارسی معرفی می کند و همچنین نقض فرضیه محدودیت حذف گزاره (pdc) را رفع و آن را تأیید می کند. به طور خلاصه، طبق تحلیل های به دست آمده، تنها داده های دسته اول و سوم نمونه های از حذف گروه فعلی هستند که در صورت وجود همانندی ساختاری گروه فعلی(پوسته ای) هدف با گروه فعلی(پوسته ای) بند قبلی، اولین گره نقشی حاکم بر گروه فعلی هدف با به همراه داشتن مختصه e توانایی حذف گروه فعلی را در صورت آوایی دارد. باید توجه داشت که اگرچه بازبینی این مختصه، گروه فعلی را در بخش آوایی حذف می نماید اما گروه فعلی محذوف به لحاظ نحوی و معنایی در فرآیند اشتقاق ساختار و تعبیر فعال می باشد. در نتیجه، می توان گفت که ساخت های نحوی نیز می توانند شامل سازه های تهی (مقوله های تهی) باشند؛ سازه هایی که دارای مختصه های دستوری و معنایی هستند اما فاقد مختصه های شنیداری هستند. 5 ـ 5 ـ سوال هایی برای پژوهش آینده همانطور که در فصل دوم اشاره شد ساخت ها و پدیده های نحوی متفاوتی در حوزه تحلیل حذفی قرار دارند که حذف گروه فعلی نمونه ای از آن ها است. اینکه آیا در دیگر پدیده های حذفی نیز معنا از ساخت نحوی مشتق می شود و یا از ساخت مفهومی؛ و همچنین همانندی ساختاری در رویداد فرآیند حذف و اشتقاق تعبیر از این ساخت ها دخیل است و یا همانندی معنایی از مسائلی هستند که در زبان فارسی به آن ها پاسخی داده نشده است. از طرف دیگر، با توجه به داده ها و تحلیل های ارائه شده در این پژوهش محدودیت نحویی در فصل چهارم استخراج شد. بر طبق این فرضیه: جایگاه مشخص گر هسته نقشی حذف کننده ِگروه فعلی (گزاره) نباید تهی باشد. همچنین با در نظر گرفتن داده های زبان فارسی و زبان انگلیسی نشان داده شد که این اصل یک پارامتر دو ارزشی است که زبان ها در راستای ارزش تجلی آوایی آن متغیر هستند. اینکه آیا این فرضیه در دیگر زبان ها نیز صادق است؟ در دیگر پدیده های حذفی مانند حذف بند پس از پرسشواژه، حذف فعل و .. همین محدودیت حاکم است؟ و به تبع ِآن می توان آیا پیش بینی کرد که محدودیت حذف گزاره در فارسی و انگلیسی برخاسته یا یکی از اصول همگانی رفتار زبانی نوع بشر باشد؟ نیز مسائلی هستند که نیازمند پژوهش های گسترده و ژرف تر در این زمینه می باشد.