نام پژوهشگر: اعظم راودراد

مطالعه نظری و تجربی عوامل فرهنگی ایجاد عدالت جنسیتی در بین زنان متاهل شهر تهران
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1389
  احمد بخارایی   محمود کتابی

نام و نام خانوادگی: احمد بخارایی مقطع تحصیلی: دکترا رشته و گرایش: جامعه شناسی دانشکده: ادبیات و علوم انسانی استادان راهنما: دکتر بهجت یزد خواستی - دکتر محمود کتابی استاد مشاور: دکتر اعظم راود راد مطالعه نظری و تجربی عوامل فرهنگی ایجاد عدالت جنسیتی در بین زنان متأهل شهر تهران تاریخ دفاع : 18 /12 /89 پژوهش حاضر با دو هدف اصلی صورت پذیرفت: الف- نیم نگاهی به تاریخچه شکل گیری نظریه های جنسیتی به منظور شناخت دلایل و علل اصلی بی عدالتی های جنسیتی و تحلیل آنها در بستر فرهنگی جوامع به خصوص در جامعه ی ایران، با توجه به واقعیت های تاریخی و فرهنگی (ایرانی- اسلامی). ب- دست یابی به نتایج عینی و واقعی در موضوع بی عدالتی جنسیتی در شهر تهران که تقریباً توسعه یافته ترین بخش کشور است. رسیدن به مقصد نخستین و کنکاش موضوع با هدف ثانوی می تواند به ارائه تحلیلی جامع از موضوع عدالت جنسیتی به شکل فرهنگی و بومی اش در ایران کمک کند. بنابراین در فصل دوم به پی گیری موضوع بی عدالتی جنسیتی و در فصل های بعدی با متغیرهای مستقل: گرایش به ایدئولوژی مرد سالاری،جامعه پذیری جنسیتی، میزان دین داری (از نوع سنتی) و متغیرهای زمینه ای (سن، تحصیلات، درآمد و ...) به تبیین تغییرات متغیر وابسته؛ نابرابری جنسیتی پرداخته شده است. در این پژوهش، براساس نظریه های چافتز، بوردیو و هریسون، تأثیر متغیرهای مستقل مذکور بر متغیر وابسته نابرابری جنسیتی (نابرابری زن و همسرش در سرمایه های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و نمادین) در بین 455 زن متأهل در 7 منطقه شهر تهران شامل طبقات بالا، متوسط و پایین با استفاده از روش پیمایشی و تکنیک پرسش نامه در سال 1389 مورد سنجش قرار گرفت. نتایج پیمایش نشان می دهد که بین متغیرهای میزان دین داری، سطح تحصیلات زن و درآمد ماهانه خانواده با نابرابری جنسیتی رابطه قوی وجود دارد (اولی با جهت عکس و دو متغیر بعدی هم جهت) و دو متغیر مستقل دیگرشامل گرایش به ایدئولوژی مردسالاری و جامعه پذیری جنسیتی ضمن داشتن همبستگی با نابرابری جنسیتی، کم و بیش جنبه ی واسطه ای دارند. بنابراین با افزایش گرایش به ایدئولوژی مردسالاری، دین مداری و جامعه پذیری جنسیتی، نابرابری جنسیتی هم افزایش می یابد. بالعکس با افزایش سطح تحصیلات زن و درآمد خانواده، نابرابری جنسیتی کاهش می یابد. واژگان کلیدی: عدالت جنسیتی، نابرابری جنسیتی، ایدئولوژی مردسالاری و جامعه پذیری جنسیتی

تحلیل جامعه شناختی مشارکت نقاشان در فعالیت های گروهی، انجمنی و صنفی جامعه هنر نقاشی ایران
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده علوم اجتماعی 1390
  محمد رضا مریدی   حسین ابوالحسن تنهایی

اثر هنری تنها نتیجه نبوغ هنرمندان نیست؛ یک اثر به عنوان اثر هنری،جایگاهی پیدا نمی کند مگر در پرتو همکاری شبکه پیچیده ای از کنشگران اجتماعی. برخی از این همکاری ها ممکن است گذرا و ناپایدار باشد ولی اغلب کم و بیش به امری عادی و تکراری در می آیند و الگویی از فعالیت جمعی را پدید می آورند که هوارد بکر آن را دنیای هنر، پیر بوردیو آن را میدان هنر، روژه باستید و ریچارد پیترسون آن را نهاد هنر و جورج دیکی آن را دایره هنر می نامند. در رساله حاضر ضمن بررسی دیدگاه های نظری پیشین، با تحلیل فرامکتبی از مفاهیمِ دنیای هنر، میدان هنر، نهاد و دایره هنر، در نهایت با طرح مفهوم «سازمان اجتماعی هنر» به مطالعه اجتماعی هنر ایران با تمرکز بر جامعه هنر نقاشی پرداخته خواهد شد. مطالعه سازمان یافتگی اجتماعی هنر به معنای مطالعه سازمان های دیوان سالارانه هنر نیست بلکه به معنای مطالعه شبکه پیچیده ای از روابط میان عاملان اجتماعی هنر در نهادها، نقش ها و اجتماعات هنری مختلف است. بر این اساس پرسش اصلی تحقیق عبارت است از این که: عناصر ساختاری سازمان اجتماعی چیست و سازمان-یافتگی جامعه هنری چه الزاماتی دارد؟ برای پاسخ به این پرسش بر اساس مدل تحلیلی فرامکتبی، چهار پرسش طرح گردید تا ابعاد مختلف سازمان یافتگی جامعه هنری مورد مطالعه قرار گیرد؛ پرسش اول: قواعد زیباشناختی که در قالب سبک ها، ژانرها و گفتمان های هنری شکل می گیرند در جامعه هنر نقاشی ایران کدام اند؟ پرسش دوم: نظام نقش ها و شبکه تقسیم کار در جامعه هنری ایران چگونه شکل می گیرد؟ به عبارتی دروازه بانان و واسطه های جامعه هنر نقاشی ایران چگونه با کنترل ورود افراد به عرصه هنر، ساختار نقش و سلسله مراتب فعالان عرصه هنر را تعیین می کنند؟ پرسش سوم: اجتماعات و نهادها چگونه اهداف زیباشناختی، حرفه ای و صنفی را در جامعه هنری سازماندهی می کنند؟ به عبارتی انوع مختلف اجتماعات و نهادهای هنر نقاشی در ایران مانند پاتوق ها، گروه ها و انجمن های صنفی ـ هنری چه اهدافی را دنبال می کنند؟ پرسش چهارم: هنجارها و قواعد شکل دهنده روابط میان هنرمندان و دیگر عاملان هنر چیست و الگوهای ذهنی و اسطوره های «هنرمند بودن» چگونه بر مشارکت و عدم مشارکت نقاشان در فعالیت های جمعی هنر تاثیر دارد؟ به لحاظ روش شناختی پژوهش حاضر مبتنی بر تحلیل دیالکتیکی از ایستایی و پویایی جامعه هنر نقاشی ایران است. برای این کار به ترکیب روش های مختلف تحقیق پرداخته شد. به عنوان مثال برای مطالعه نهادها و نظام نقش های جامعه هنر نقاشی به مطالعه اسنادی در روند پیدایش و رشد مراکز آموزشی، مراکز فروش هنر، موزه و نگارخانه های نقاشی نوگرای ایران پرداخته شد؛ همچنین در مطالعه اجتماعات هنری ضمن بررسی گروه ها، پاتوق ها و انجمن های هنری به مصاحبه کیفی با فعالان تشکل های هنری شد و تجربه های کار جمعی در جامعه نقاشان مورد مطالعه قرار گرفت. همچنین برای مطالعه گرایش نقاشان به مشارکت در فعالیت های جمعی به تحقیق پیمایشی در بین نقاشان شد و 135 نفر از آنها مورد مصاحبه قرار گرفتند؛ همچنین برای مطالعه جریان-های اجتماعی که منجر به شکل گیری سبک و موج هنری شده اند به تحلیل گفتمان هنر ایران پرداخته شد. مجموع این تحقیقات ابعاد ایستا و پویای سازمان یافتگی جامعه هنر نقاشی ایران را بیان کرد. در این رساله برای تبیین سازمان یافتگی جامعه هنر نقاشی ایران از یک سو به تاریخ شکل گیری کنش های سازمان یافته در قالب نهادهای جامعه هنری مانند نهادهای فروش (نگارخانه ها)، نهادهای آموزش هنر، نهادهای ارزیابی (موزه و منتقد) و گروه ها، اصناف و تشکل های هنر پرداخته شد و از سوی دیگر به نقش هنرمندان و توانایی آنها در بازسازی و بازنگری و شکل دادن دوباره به این ساختارها پرداخته شد؛ یافته های تحقیق حاکی از عدم پویایی در سازمان یافتگی جامعه هنری ایران (یا به تعبیری عدم ساخت یافتگی جامعه هنر نقاشی ایران) است؛ این عدم پویایی ناشی از عدم مشارکت نقاشان در فعالیت های جمعی جامعه هنری است. اجتماع هنرمندان ایران گسسته و نامنسجم است. فردگرایی غالب در فعالیت های هنر ایران موجب گردیده هنرمندان نتوانند خواسته های صنفی و منافع جمعی خود را دنبال کنند؛ فقدان فعالیت های نهادی نه تنها موجب ناتوانی در بیان خواسته های صنفی و مدنی گردیده بلکه از سوی دیگر مانع از شکل گیری جریان های اجتماعی هنر در قالب سبک و گفتمان هنری شده است.

جامعه شناسی سیاسی سینمای ایران در دهه 70 شمسی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه امام صادق علیه السلام - دانشکده علوم سیاسی و معارف اسلامی 1383
  مصطفی اسدزاده   اعظم راودراد

«جامعه شناسی سیاسی سینما» با تلفیق دو حوزه «جامعه شناسی سیاسی» و «جامعه شناسی سینما» به دنبال کشف رابطه دولت و مردم در حوزه سینماست. در این پژوهش، بر اساس نظریه سیستمی پارسونز، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران در دهه 70 شمسی و گفتمان سیاسی حاکم بر این دهه بررسی شده، با نظر به الگوی «نهادهای واسطه» جورج هواکو، نقش تحولات سیاسی- اجتماعی و گفتمان سیاسی حاکم بر سینما و تولیدات آن تبیین شده است. در این تحقیق با تشریح سینمای مورد حمایت سیاستگذاران فرهنگی و سینمایی کشور در دهه 70 شمسی از یکسو و شناخت سینمای مورد علاقه و خواست مردم و مخاطبان سینمای ایران از سوی دیگر، تفاوت نظر و خواست دولت و مردم در این دهه بررسی شده، شکاف میان دولت و ملت در حوزه سینمای ایران به عنوان شاخص رابطه دولت و ملت در جامعه در طول دهه 70 شمسی تبیین شده است. سوال اصلی این تحقیق آن است که در طول دهه 70 شمسی (بویژه در دو مقطع قبل و بعد از خرداد 1376)، دولت از چه نوع سینمایی حمایت کرده و در مقابل، مخاطبان سینما و مردم خواهان چه نوع سینمایی بوده اند؟ در این تحقیق، با «تحلیل محتوا»ی سیاستها و گفته های سیاستگذاران فرهنگی و سینمایی کشور و نیز «تحلیل متن» فیلمهای مورد حمایت آنان در جشنواره های فیلم فجر از یکسو و همچنین تحلیل متن فیلمهای مورد اقبال مردم از سوی دیگر، تفاوت خواست و نظر متولیان سینما و مخاطبان آن تبیین شده است. نتایج این تحقیق نشان می دهد که در طول دهه 70 شمسی همواره دو گفتمان «سنتی» و «دموکراتیک» در حوزه فرهنگ و به ویژه سینما در تقابل با یکدیگر قرار گرفته و طرفداران هر دو گفتمان همواره در توجیه سیاستهای خود به «مردم» متوسل شده آنان را شاهدی بر درستی سیاستهای خود گرفته و با این استدلال که سینما با ارزشها و باورهای مردم هماهنگ نشده است، به سیاستهای فرهنگی و سینمایی یکدیگر تاخته اند. اما در عرصه اجتماع آنچه مردم و مخاطبان سینمای ایران بدان اقبال نشان داده اند، ترکیبی از ارزشهای سنتی و ارزشهای دموکراتیک در تولیدات سینمایی بوده است. بررسی انجام شده همچنین نشان می دهد که در دهه 70 شمسی رابطه دولت و مردم در حوزه سینمای ایران از رابطه ای «اقتدارگرا مبتنی بر پاسداری از ارزشهای سنتی» به رابطه ای «دموکراتیک مبتنی بر حمایت از ارزشهای سیاسی- اجتماعی» تغییر پیدا کرده است.

مطالعه جامعه شناسانه مخاطبان نقاشی مدرن و مردم پسند در ایران سال 1391
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علم و فرهنگ - دانشکده هنر و معماری 1391
  خشایار شایگان گهر   اعظم راودراد

پژوهش حاضر تلاش دارد مخاطبانِ نقاشیِ جامعه معاصر ایران را مورد مطالعه قرار دهد. افرادی که هر یک برای مشاهده یا خرید نقاشی مورد علاقه خود، به گالری مورد نظرشان مراجعه می کنند. هدف از این طرح بدست آوردن شناختی از رفتارها، انگیزه ها و نیازهای مخاطبان، از نظر خصوصیات فردی، ویژگی های اجتماعی و فرهنگی آن ها می باشد. فرضیه اصلی این است که میان ویژگی های مخاطبان با نوع نقاشی مورد علاقه شان، رابطه معنی دار و تاثیرگذاری وجود دارد. در این پژوهش از نظریه میدان های پی یر بوردیو استفاده شده، که در آن میدان تولید فرهنگی و هنری به دو قطب مستقل و وابسته تقسیم می شود. قطب مستقل و خود آیین، با تولید محدود و حداکثر سرمایه های میدان ، در مرکز میدان تولید نقاشی قرار می گیرد و بدون در نظر گرفتن بازخوردهای بازار، قواعد میدان را تغییر می دهد و ساختارهای ناب را بدعت می گذارد. قطب وابسته با تولید انبوه و سرمایه های نسبی، شرط احتیاط را پیشه کرده و در حاشیه میدان، به پسند معمول مخاطبان خود بسنده، و آن را بازتولید می کند. بدین ترتیب آثار مذکور به لحاظ محل برگزاری نمایشگاه و بازار فروش، تفاوت های بارزی با هم دارند که باعث می شود مخاطب هر یک قابل شناسایی و متمایز باشند. برای آزمون این فرضیه از روش جامعه شناسی پیمایشی از نوع توصیفی- تبیینی استفاده شده است. به کمک متخصصان پرسش نامه ای طراحی شد که در تیرماه سال 1391 در چندین گالری آثار مدرن و مغازه گالری آثار مردم پسند شهر تهران تکمیل شد. جامعه آماری مورد نظر مراجعین بالای 15 سال را شامل می شود. نتیجه نهایی این که فرضیه اصلی ثابت شد و در ایران میان ویژگی های مخاطبان با آثار نقاشی مورد علاقه آن ها رابطه معناداری با درجه شدت متوسط برقرار است. آثار مدرن مرکز میدان نقاشی را به خود اختصاص می دهند و عموم مخاطبان آن در درجه اول هنرمندان، هنرجویان، منتقدین و افرادی از درون دایره میدان نقاشی و البته دوستان و بستگان آنان هستند. در درجه بعد افرادی از طبقه بالا یا لایه بالایی طبقه متوسط با سرمایه اقتصادی به نسبت خوب که در پی کسب سرمایه های فرهنگی و نمادین هستند. نقاشی مردم پسند با تولید انبوه در بازارِ توده، نقاشی عام گرایانه یا مردم گرایانه محسوب می شود. و پاسخ گوی توده مردم با سرمایه اقتصادی متوسط رو به بالا است. هر دو گروهِ مخاطبان، ویژگی ها و راه های ارتباطی خاص خود را می یابند.

تحولات بازنمایی زنان در برنامه «خانه فیروزه ای » صدا و سیما
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه الزهراء - دانشکده علوم اجتماعی و اقتصادی 1392
  مهدیه حیدری   اعظم راودراد

موضوع پژوهش کیفی حاضر، تحلیل انتقادی گفتمان مسلط بر بازنمایی رسانه ای زنان است. هدف اصلی «تحلیل بازنمایی های ارائه شده در چارچوب گفتمان هویتی تلفیقی (شرایط سنتی و جدید) از مجلات تصویری خانوادگی تلویزیون جمهوری اسلامی ایران» است تا دریابیم زنان با چه جایگاهی در آن ها بازنمایی می شوند. بدین منظور پس از گونه شناسی گفتمان های هویتی رایج در برنامه های فوق و شناخت گفتمان غالب و سیر تطور آن در هردوره تا به امروز، بر مبنای مطالعات و پژوهش های انجام شده در این زمینه، با استفاده از مبانی نظری ومنتقدانه فمینیستی در مورد بازنمایی زنان در متون رسانه ای، نظریات گفتمانی و بازنمایی به تحلیل انتقادی گفتمان مجله تصویری «خانه فیروزه ای» از منظر رهیافت فرکلاف پرداختیم. با توجه به یافته های اسنادی در حوزه بازنمایی هویتی و جایگاه زنان از سوی تلویزیون ایران، شاهد نوعی همولوژی و تسلط بلامنازع گفتمان سنتی، ایدئولوژیک و مردسالارانه از گذشته تا کنون هستیم. برنامه مورد نظر نیز علی رغم آن که به نظر می رسید مدعی گفتمانی تلفیقی در بازنمایی جایگاه هویتی زنان باشد، اما درنهایت جایگاه زنان در چارچوب گفتمان سنتی، ولی با شیوه ای جدید، بازنمایی و بازتولید می-گردد. شیوه ای که در آن ابتدا با به چالش کشیدن ذهن زن درمورد واقعیت اجتماعی اش در عصر جدید، او را گرفتار در تنش های ناشی از شرایط جدید بازنمایی نموده و سپس با شیوه تلفیقی و تقابلی، راه برون رفت از شرایط فعلی را بازگشت به جایگاه زن در چارچوب گفتمان سنتی و مردسالارانه معرفی می کند. با پذیرش بحران در شرایط متحول امروز و عدم امکان اجتناب از نفوذ تحولات در حوزه زنان، لذا بازبینی و مدیریت هدفمند مناسبات و الگوهای بازنمایی شده در حوزه زنان با رویکردی واقع بینانه و غیر ایدئولوژیک از سوی رسانه ضروری به نظر می رسد.

بررسی رابطه ی میزان توان مندی با نوع مناسبات جنسیتی شخصیت های اصلی زن در سینمای بهرام بیضایی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه الزهراء - دانشکده علوم اجتماعی و اقتصادی 1386
  لیلا نوحی طهرانی   زهرا رهنورد

چکیده ندارد.