نام پژوهشگر: مهدی حاج عبدی اسکلو

بررسی «آنگاه که ما مردگان سر برداریم» ایبسن در پرتوی خودسازی هرمنوتیکی پل ریکور و نظریه هویت داستانی وی.
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  مهدی حاج عبدی اسکلو   مریم بیاد

استعارات و اشارات درمورد درستی گفته ها و قول ها ی شخصیتها در پرتوی تعریف ریکور از استعاره نقشی ویژه برای «زنده» و واقعی تر کردن نمایشنامه ایفا می کنند. بطور مثال در اوایل پرده نخست، وقتی پروفسور روبک می گوید که دو نفر را شب در حال قدم زدن دیده است، مایا، همسرش، از او می پرسد که نکند پروفسور خواب می دیده است. از سوی دیگر، ایبسن اقداماتی را برای حفظ حس هنری و زیبا شناختی داستان در نظر می گیرد، چرا که نمایشنامه تنها در صورتی می تواند به کاوش و هجوم به درون عالم واقعیت ادامه دهد که روح سمبلیک یا خیالی خود را از دست ندهد. بر این اساس، گفته های غیرعادی «ایرنا» لنگرگاه محکمی را برای جنبه هنری و نمادین نمایشنامه مهیا می کند. مجسمه چند تکه یا همان «روز رستاخیز» نیز نقطه اشتراک خاصی را بین دو جنبه سمبلیک و رئالیستی نمایشنامه پدید می آورد. این مجسمه بواسطه همین ویژگی «اخروی» یا «دگردنیایی» خود، نوعی حس انگیزی چند رگه را به نمایشنامه می افزاید که علاوه بر واقعی تر و زنده کردن داستان، زاویه دید تازه ای را در کنار دو جنبه دیگر این اثر باز می کند. پایان نمایشنامه نیز از این قاعده و زبان دیالکتیک مستثنا نیست. بدین ترتیب، بهمن مرگباری که پروفسور روبک و ایرنا را می بلعد ماهیتی نیمه سمبلیک و نیمه واقعی می یابد. آنچه حس تراژیک را برای بیننده یا خواننده رقم می زند گفتمان دوگانه نمایشنامه است؛ گفتمانی دیالکتیک که دو جنبه سمبلیک و واقع گرای آن در نهایت علت و معلول یک دیگر می شوند.