نام پژوهشگر: نعمت فاضلی

واکاوی نمود شهر و تجربه شهری سوژه در ادبیات داستانی معاصر، با تکیه بر سه رمان از دوره پهلوی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده علوم اجتماعی 1388
  نرگس خالصی مقدم قاین   نعمت فاضلی

مسئله ی این رساله، درک سرگشتگی سوژه ی مدرن ایرانی در بطن مدرنیزاسیون آمرانه از رهگذر اکتشاف و توصیف چگونگی رویارویی او با تناقضات ذاتی زندگی مدرن بر بستر منازعات تاریخی ـ اجتماعی و از منظر ادبیات است. به عبارت بهتر، می خواهیم بدانیم چرا سوژه ی بازنمایی شده در ادبیات داستانی ایران سرگشته است و این سرگشتگی او چه نسبتی با تجربه اش از زندگی در شهر مدرن پیدا می کند؛ تجربه ای که در دوره ی مورد نظر بر بستر کشاکش دو گفتمان مدرنیزاسیون آمرانه و بازگشت به اصل شکل می گیرد و حاصل شکل گیری فضا و مناسبات نوین شهری و به دنبال آن، ظهور تناقض های زندگی مدرن است. بدین ترتیب، این مسئله ناظر بر درک مدرنیته ی ایرانی بر زمینه ی زندگی شهری و مختصات تاریخی دوره ی مورد نظر است. مطالعه ی ما تنها بررسی چگونگی بازنمایی تهران و سوژه ی تهران نشین در رمان فارسی را دربرگرفته است. داده های تجربی این رساله نظم و نسق خود را بر زمینه ی مفاهیم نظری و البته در نسبت با داده های تاریخی یافته اند. بدین ترتیب، که نظریات پنج نظریه پرداز؛ مارکس، وبر، بنیامین، زیمل و لوکاچ اغلب در پیوند با یکدیگر در چهار پاره ی معنایی که سعی شده خلاصه ی مفهومی آنها در عناوین شان فشرده شود، به اقتضای مسئله ی تحقیق و دغدغه های نظری ما تشریح شده اند تا نمونه ای آرمانی از چشم انداز نظریه پدید آید. علاوه بر این، در هر قسمت، به تناسب، به خوانش برمن از تجربه ی سوژه ها در آثار مدرنیست ها رجوع شده است. ارائه ی چنین ترکیبی از مفاهیم و نظریات اعتبار خود را از ایده ی والتر بنیامین در باب فراهم آوری منظومه های معنایی گرفته است. اما از آنجایی که سازمان این تحقیق، علاوه بر بنیان های نظری، به تناسب تاریخی بودن مسئله اش بر تاریخ سوژه و تاریخ شهر نیز استوار است؛ مروری داشته ایم بر مهم ترین تحولات فضایی شهر تهران در روند مدرنیزاسیون رضاشاهی که تاریخ نوین روابط و مناسبات شهری را در ایران رقم زده اند. خوانشی مختصر از اصلی ترین گفتمان های فرهنگی حاکم بر تاریخ آن روزهای ایران به منظور درک تجربه ی به دست آمده از متون ادبی در بستر شرایط فرهنگی و اجتماعی و پاسخ به مسئله ی این تحقیق نیز به دست داده ایم. نمونه های مورد تحلیل در این رساله از میان روایت های داستانی در ژانر رمان برگزیده شده اند. این نمونه ها که به صورت هدفمند و به روش خوشه ای انتخاب شده اند، عبارت اند از: سفر شب (1346) از بهمن شعله ور، شب هول (1356) از هرمز شهدادی، و دل کور (1351) از اسماعیل فصیح. داده های مورد نظر با تحلیل منظم و روش مند متونِ رمان ها گردآوری شده اند. در بخش تحلیل، داده های برآمده از تحلیل متنی متون برگزیده و داده های حاصل از تحلیل روایتِ معطوف به سوژه تجزیه و تحلیل شده اند. از آنجایی که در حین تحلیل متون، نه تنها با سطح روایی اثر، بلکه با سطح متنی هر داستان نیز درگیر بوده ایم، علاوه بر استفاده از الگویی در تحلیل روایت، روشی نیز برای تحلیل داده های متنی برگزیده ایم. بدین ترتیب، برای تحلیل اجزای متن از روش تحلیل محتوای کیفی استفاده کرده ایم و در سطح روایی نیز دو جنبه ی وابسته به محتوا و وابسته به زمینه، از چهار جنبه ای که کورتازی برای تحلیل روایت ها برمی شمرد، به صورت همزمان به کمک ما آمده اند. بنابراین، در تحلیل نهایی سه متن: خرده روایت (خط داستانی) سوژه، متن حاصل از گفتارهای سوژه (مونولوگ ها، دیالوگ ها و توصیف ها) و متن تاریخی را پیش روی داشته ایم. بنا بر گواهی داستان ها، سلوک سوژه ها سلوک در شب است و سفر در نابینایی. شب نقطه ای کور از زمان است. جایی که نابینایی ترس می آورد و ناشناختگی هول. و بدین ترتیب، با رنج و فقدان قرین است. تجربه ی سوژه در چنین شبی، تجربه ای تراژیک است. تجربه ای که روزنه های گشوده به جهان مدرن را از فضاهای مسدود سنت هزاران ساله تنفس می کند. سوژه چنین شبی را در هر سه روایت در تهران تجربه می کند: در گشت و واگشت تعارضات فضا و زمان. سوژه در میانه ی دو جهان آرمانی سرگشته است. جهان آرمانی تجدد و جهان آرمانی سنت که منادیان بازگشت به اصل نشانی اش را می دهند. آنچه سوژه را به مقاومت وامی دارد و در نهایت سرگشته اش می کند، تجلی عینی این دو جهان است. تناقض بزرگ سوژه های این سه روایت، همین است: ناهمسانی واقعیت اجتماعی با جهان اندیشیده شده. در هیچ یک از روایت های مورد بررسی ما برای تجربه ی سوژه در فضاهای مدرن امکان گشایشی فراهم نبوده است. سوژه ها هرگز نتوانسته اند قهرمان گونگی پرسه زنی در شهر را تجربه کنند. تجربه ی قدم زدن در شهر برای هومر، هدایت اسماعیلی و رسول در بهترین صورت اش همراه با ملال و یکنواختی است. وجوه تراژیک قدم زدن در تهران برای آنها ناظر بر تماس با دیگری، به مثابه بیگانه، و مواجهه با شهر به مثابه ظرف درهم ریختگی فضاها و روابط سنتی است. در این فضاها و روابط برای آنها هیچ تصوری از هیجان و لذت تجربه و تصور امر ناشناخته وجود ندارد. ازدحام هرگز برای چنین سوژه هایی واجد خصلت رهایی بخشی و سیالیت نیست. از وجهی دیگر و در مقایسه ی سلوک سوژه های سفر شب، شب هول و دل کور با سلوک فاوست، می شود گفت هیچ یک از آنها سرشت و سرنوشتی فاوست وار ندارند، اگر فاوست غم غربت گذشته را با اشتیاق توسعه و قدم نهادن در دنیای آباد آینده در هم می آمیزد، سوژه های ما تنها زخمی گذشته اند و ناگزیر سوگوار هم. تقدیر توسعه در تاریخ شان به گونه ای رقم خورده که آنها را از آن بازمی دارد. آنها که از قضا اندیشنده اند و روشنفکر، توسعه را در هاله ی ناتوانی ها، نابرابری ها و ناهمگونی ها درک می کنند. شهری که تجربه ی آنها را به ایده ی توسعه پیوند زده است، به گفته ی سوژه ی شب هول یک شبه بر پا شده است. شهری مدرن شده که مردمان اش روستایی مانده اند. شهری که از زیست جهان آنها بیرون مانده است. بنابراین، سوژه ها در اینجا نه سودای پیش رفتن که میل به پس نشستن دارند. پس نشستن از جهان و دیگری. پس نشستن به جنون و افیون.