نام پژوهشگر: فاطمه وحدتی راد

مطالعه برهم کنش کمپلکس فلزی بیس(2- آمینو-4- متیل پیریدینیوم)ترانس دی آکوا(پیرازین-2و3- دی کربوکسیلاتو) مس(ii) شش آبه با dna
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه فردوسی مشهد - دانشکده علوم پایه 1391
  فاطمه وحدتی راد   راضیه جلال

برهم کنش بین ترکیب سنتزی بیس (2- آمینو-4- متیل پیریدینیوم) ترانس دی آکوا (پیرازین-2و3- دی کربوکسیلاتو) مس(ii) شش آبه(1) با dna تیموس گوساله (ct-dna) در بافر tris-hcl (mm 10 با 4/7=ph) با استفاده از روش های سنجش زیست پذیری سلولی، طیف سنجی uv-vis، فلورسانس، غیرطبیعی شدن دمایی، ولتامتری چرخه ای، ژل الکتروفورز و ویسکومتری بررسی گردید. سنجش زیست پذیری سلولی بر روی دودمان سلولی سرطان پروستات du145، تأیید کننده اثر سمیّت سلولی کمپلکس فلزی(1) می باشد. تجزیه و تحلیل نتایج طیف سنجی uv-vis و فلورسانس مربوط به برهم کنش کمپلکس فلزی(1) با ct-dna نحوه اتصال را میان جاگیر جزئی معرفی می کند. ثابت اتصال برآورد شده به روش uv-vis براساس معادله نیمه- معکوس برای طول موج های nm 202، 224و293 به ترتیب برابر با m-1 105× 33/4، 105× 99/3 و 105× 93/2 می باشد و در روش فلورسانس براساس معادله لینویور- برک در طول موج تهییجی nm 293 برابر با m-1 105× 95/1 گزارش می شود. همچنین رفتار غیرطبیعی شدن دمایی ct-dna در حضور کمپلکس فلزی(1) نشان دهنده نحوه اتصال میان جاگیر کمپلکس فلزی(1) به ct-dna و همراه با پایدارسازی دو رشته می باشد. کاهش جریان و جابه جایی مثبت در ولتاموگرام چرخه ای کمپلکس فلزی(1) در حضور ct-dna نحوه اتصال میان جاگیر جزئی کمپلکس فلزی(1) به ct-dna را تأیید می-کند. ویسکوزیته نسبی ct-dna در حضور کمپلکس فلزی(1) کاهش یافت که این مشابه رفتار ترکیبات میان جاگیر جزئی می باشد. در روش الکتروفورز افزایش مقدار کمپلکس فلزی(1) موجب کندتر شدن حرکت dna می گردد که این کاهش حرکت به دلیل اتصال کمپلکس فلزی(1) به dna می باشد. نتایج به دست آمده نشان دهنده این مطلب است که حالت برهم کنش dna با کمپلکس فلزی(1) میان جاگیر جزئی می باشد.