نام پژوهشگر: محمد اسماعیل فصیحی

بررسی الگوی احیاء نمادهای دینی در آستانه ی پیروزی انقلاب اسلامی ایران مطالعه ی موردی : دکتر علی شریعتی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده حقوق و علوم سیاسی 1391
  محمد اسماعیل فصیحی   محمد جواد غلامرضا کاشی

دکترعلی شریعتی با تداوم پروژه اصلاح دینی که دست آوردپیشینیانش در حوزه مصلحان دین بود با برخورداری از آموزه های مکاتب غربی وتغییر ارزشمدارانه مفاهیم ونمادهای مذهبی ، جریانی را بنیان نهاد که الگوی گفتمان دینی و مذهبی در ایران را به شیوه ای انقلابی و نوین متحول ساخت به گونه ای که بازگشت به معانی ومفاهیم گذشته را برای مخاطبش دشوار می ساخت. این پژوهش در صدد آن بود که بفهمد؛ چگونه شریعتی توانست با رویکرد به مذهب و سنت روایتی معطوف به بسیج انقلابی بیافریند و نیز ساختار تأویلی وی دارای چه ویژگی ها و مشخصاتی است و در مقایسه با روایت های غالب واجد چه بداعت های مفهومی و واژگانی است؟ با تعریف مفاهیمی همچون نماد ، اسطوره و ایدئولوژی ، برای پاسخ به این پرسش ، رجوع به آثار شریعتی در اولویت کار قرار گرفت و با بررسی مجموعه آثار شریعتی انبوهی از مطالب متعدد و متفاوت که در کلیت خودش دارای انسجام معنایی واحدی بود در برابر مان قرار گرفت. از میان خیل عظیم تعاریف، مفاهیم ، نمادها و الگوهایی که شریعتی آنها را بازتعریف و باز پردازش نموده بود و نیز به دلیل پرهیز از اطاله کلام ، دو محور شخصیت ها و رخدادها در اندیشه شریعتی انتخاب شد . که در محور شخصیت ها سه شخصیت ِ: ابوذر ، حسین (ع) و فاطمه(س) به عنوان سه نماد مشخص مذهبی که شریعتی به ترتیب دست به خلق معنایی ، بازخوانی و احیاء مجدد آنها زده بود و نیز در محور رخدادها ، دو رخداد عاشورا و غیبت به عنوان محور کار این پژوهش در بررسی احیاء نمادهای دینی قرار گرفت . با طرح مفاهیم غالب از 5 مورد بالا و مقایسه ی آن با بازتعریف همان مفاهیم توسط شریعتی وجوه معنایی جدید را بررسی کردیم . پرداختن به سیر تکوینی اندیشه شریعتی در 5 دوره زندگی وی یعنی جوانی ، پاریس ، مشهد ، ارشاد وآخر با تکیه بر دوره ارشاد برای شناخت شریعتی و روند شکل گیری اندیشه او امری ضروری می نمود . در روند مطالعه آثار شریعتی نکته ای که به شدت جلب توجه می کرد پارادوکس ( ناسازه ای ) بود که در اندیشه شریعتی به چشم می خورد و آن رویکرد شریعتی به دو مکتبی که بر سر « انسان » تضاد داشتند یعنی پروتستانتیسم و اومانیسم بود . شریعتی از طرفی ،به پروژه پروتستانتیسم اسلامی که آن را از مصلحان دینی گذشته به ارث برده بودمی پردازد و در جایگاه نفی واسطه ها قرار می گیرد و از طرف دیگر با طرح اومانیسم اسلامی ظاهراً همه عناصرواسطگی را با اتکای به نمادهای شیعه فعال می سازد.و این خود تناقضی آشکار را در سیر اندیشه ی وی بازتاب می دهد. برای پاسخ به این ناسازه ابتدا تعاریف کوتاهی از اومانیسم و پروتستانتیسم را ارائه کرده و سپس بار معنایی این دو اصطلاح را در آثار شریعتی جستجو کردیم و سپس به تعریف اومانیسم اسلامی و پروتستانتیسم اسلامی از منظر شریعتی و به ترکیب این دو در اندیشه ی شریعتی پرداختیم و و در حد مقدورات بدان پاسخ گفتیم.