نام پژوهشگر: عطار فراز

نظریه معنا نزد هوسرل و کواین
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  عطار فراز   علی اکبر احمدی افرمجانی

نظریه ی معنا، نظریه ای است که به بررسی معنا می پردازد، خواه به هویتی به نام معنا قائل باشد و خواه نباشد و در این صورت به طور سلبی با آن سر و کار دارد. هوسرل و کواین هرکدام به طریقی پیرامون ابعاد آن به بحث پرداخته اند؛ هوسرل هنگام بررسی رابطه ی التفاتی و کواین هنگام بررسی سمانتیک، معنا و رابطه ی آن با دیگر مضامین را تحلیل کرده اند. نظریه ی معنا نزد کواین به طور عمده شامل تز عدم تعین ترجمه ی او و دیدگاه او پیرامون گزاره ها می شود. عدم تعین ترجمه بیان می دارد که برای انتخاب بین دو یا چند دستورالعمل ترجمه ی باهم ناسازگار که هرکدام با تمام معیارهای رفتارشناختی افراد بومی تطابق داشته باشد، واقع امری وجود ندارد. این پژوهش با تکیه بر تمایز (یا به طور دقیق تر، عدم تقارن) بین عدم تعین ترجمه و نامتعین بودن نظریه ی ناظر به طبیعت، سعی در بیان این مطلب دارد که محتوای خاص این تز ادعایی وجودشناختی درباره ی معنا است. هم چنین در زمینه ی دیدگاه کواین پیرامون گزاره ها به عنوان معنای جملات، می توان بیان کرد که از آن جا که برای گزاره ها معیاری برای این همانی وجود ندارد، او فرض وجود چنین موجودات مفهومی را نمی پذیرد. نظریه ی معنا نزد هوسرل حول محور نوئما شکل می-گیرد که جزء لاینفک معرفت شناسی و نظریه ی هوسرل پیرامون رابطه ی التفاتی است. از نوئما، که بیش-ترین ارتباط را با معنا دارد، قرائت های گوناگونی شده است که این پژوهش با برگزیدن یک قرائت معتبر به بررسی آن پرداخته است. مطابق با این قرائت هر کنش التفاتی از طریق نوئما معطوف به عین مورد التفات خود خواهد شد. از جمله مباحث محوری در زمینه ی نوئما می توان به نامتعین بودن نوئماها اشاره کرد که به این واقعیت اشاره دارد که متناظر با یک عین شمار نامحدودی نوئما وجود دارد. این پژوهش با بررسی تطبیقی عدم تعین ترجمه نزد کواین و نامتعین بودن نوئماها نزد هوسرل، نظریات معنای این دو را در تقابل با هم بازمی نماید. مطابق با این بررسی، اگرچه هر دو تز مبین نوعی از عدم کفایت معنا( یا به عبارت دیگر، ادراک یا معنای ادراکی) نسبت به عین هستند و نیز به این واقعیت اشاره می کنند که ما در روند ادراک یا معنادهی فعال هستیم و به نوعی ساختاری را بر جهان تحمیل می کنیم، باز تز هوسرل تنها حاوی وجه ای معرفت شناختی است، درحالی که عدم تعین ترجمه علاوه بر وجه معرفت شناختی، وجهی وجودشناختی را نیز داراست. در خلال این بررسی، این نکته هم تشخیص داده می شود که هوسرل و کواین، درحالی که یکی استعلاءگرا و دیگری طبیعت گراست، رویکردشان در تحلیل نظریه ی معنا، رویکردی تکوینی است که در نهایت به نوعی از کل گرایی معنایی ختم می شود.