نام پژوهشگر: میشل آقامالیان

ارتباط فلسفه و الهیات در دوران اصلاحات دینی قرن شانزدهم با عطف نظر به آرای مارتین لوتر
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  میشل آقامالیان   محمد اکوان

موضوع این پایان نامه که شامل پنج فصل است، عبارتست از رابطه فلسفه و الاهیات در دوران نهضت اصلاح دینی قرن شانزده با عطف نظر به آرای مارتین لوتر. پایان نامه با نگاهی پدیدارشناختی به آرای مارتین لوتر در باب فلسفه به نگارش درآمده و کوشش شده است تا پرداختی زمینه مند به موضوع صورت گیرد. لذا آرای لوتر در بطن تاریخچه نهضت اصلاح دینی مورد توجه قرار گرفته و جریانات موثر بر نهضت اصلاح دینی و در رأس آن لوتر، و البته دیگر بنیان گذار برجسته نهضت اصلاح دینی، ژان کالوَن، بررسی شده اند. از میان این جریانات فلسفی و کلامی می توان به آرای کلامی آگوستین در باب انسان، گناه جبلی، هبوط، رستگاری و نقش لطف اشاره کرد. لوتر متأثر از همین آرا، بر آن بود که دو قلمرو وجود دارد با اقتضائات معرفتی مخصوص به خود. یکی را ملکوت خدا، در آلمانی رایش گوتِس، و دیگری را مُلک یا ملکوت زمینی، در آلمان رایش در ولت، می نامید. لوتر بر آنست که در قلمرو ملکوت، عقل داور نهاییِ امور مربوط به ایمان و کلام وحیانی خداوند نیست، بلکه عقل صرفاً باید موضعِ تسلیم و قبول در پیش گیرد، زیرا عقل انسان بر اثر هبوط، قابلیّت های معرفتی خود را از دست داده و بنابراین نیازمند به کلام وحیانی خداست تا به شناخت صائبی از حقایق الاهی نایل شود. لیکن عقل در قلمرو زمینی، خودفرمان و چیره است، و بنابراین می تواند امور جاریه زندگی انسان را نظم و سامان بخشد، باعث اختراعات و کشفیات شود و زندگی فردی و اجتماعی آدمی را بهتر سازد. لوتر بر آنست که عقل آدمی حتی در حالت هبوط کرده نیز تا حدی قادر به شناخت خدا و کمالات اخلاقی اوست. لوتر معتقد است که عقل آنگاه که به نور الاهی منور می شود، به ابزار و وسیله ای برای درک حقایق الاهی تبدیل می گردد که تا قبل از این تنویر، از چنین خصوصیتی بی بهره بود. پس لوتر در این خصوص معتقد به سه مرتبه برای عقل است، ?- عقل پیش از هبوط با توانمندی های کامل معرفتی، ?- عقل هبوط کرده با توانمندی های محدود در زمینه شناخت حقایق الاهی، و ?- عقلِ منور شده به نور الاهی با قابلیّت های ارتقاء یافته برای شناخت حقایق الاهی. مواضع لوتر همچنین متأثر بوده اند از جریانات نومینالیستی (اصالت تسمیّه)، نئوآگوستینی مکتب گریگوری اهل ریمینی و اومانیسم یا انسان گرایی. اندیشه لوتر از جهات گوناگون متأثر از جریانات مختلف فلسفی بوده است. برای مثال، از سویی دیدگاه های خود را در قوالبی که از ارغنون ارسطو به عاریه گرفته، و البته با جرح و تعدیل هایی که خود در آنها وارد می کند، و با استفاده از مقولات ارسطویی بخصوص حرکت، بیان می نماید. و در همان حال، متأثر از نومینالیسمِ ویلیام اُکام است که در دانشکده محل تحصیل لوتر، ارفورت، رواج گسترده داشته است. لوتر به تأسی از معلمان نومینالیست خود، معتقد به نقد دیدگاه های قُدما، برتری ادراک تجربی و حسی، و ناچیزبودنِ شناخت انسان از حقایق الاهی بود، و به تأسی از اومانیست ها قائل بود به اینکه باید به سرچشمه ها، جایی که آب زلال بودنِ خود را حفظ کرده است، بازگشت کرد و لذا به ترجمه عهدجدید از یونانی به آلمانی همت گماشت تا عهدجدید به دور از زنگارهایی که بر آن نشسته بود، مورد توجه مجدد قرار گیرد. همین زبان و ترجمه، تأثیری نازدودنی بر زبان آلمانی و ظرفیت های این زبان برای بیان اندیشه های فلسفی نهاد. بعدها کریستین وولف آثار لایبنیتس را به همین زبانِ ملهم از لوتر برگرداند. اندیشه های مُصلحان دینی قرن شانزده و در رأس آنها لوتر، تأثیرات بسیار مهم و گسترده ای بر فلسفه های مدرن داشته اند و بسیاری از فیلسوفان بزرگ غربی، از جمله کانت و نیچه و هگل در بستر و زمینه فرهنگی بار آمده اند که بشدت متأثر از آرای لوتر بوده است. برخی از این فلاسفه بزرگ، آرای خود را در تعامل یا در تقابل با اندیشه های نهضت اصلاح دینی شکل داده اند و گاه قرار داشتن در این بستر، افکاری به آنها بخشیده که در غیر اینصورت نمی داشتند.