نام پژوهشگر: سید مسعود آریادوست

بررسی جایگاه فضیلت در اخلاق کانت
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه زنجان - دانشکده علوم انسانی 1392
  سید مسعود آریادوست   حسین اترک

وظیفه گرایی، فضیلت گرایی و نتیجه گرایی از جمله شاخه های فلسفه اخلاق هستند. این سه قسم از فلسفه اخلاق به جهت نوع نگرش و مدخلی که در فلسفه اخلاق دارند از همدیگر جدا می شوند؛ و گویا آنها را باید به عنوان رقیب محسوب کرد. اصولا گفته می شود نحله های سه گانه فلسفه اخلاق، به جهت تمایز در منشهای منتخب، یارای این را ندارند که با هم جمع شوند. اگر وظیفه گرا با این پرسش شروع می کند که عمل درست چیست و در پاسخ به اعمالی اشاره دارد که فی حد نفسه معتبرند، نتیجه گرا هم همین سوال را با اشاره به سنجش نتایج اعمال پیگری می کند. در مقابل، فضیلت گرایان با طرح سوالی مبنی بر چگونه زیستن، و دعوت کردن به سوی مجموعه ای از فضایل، فلسفه اخلاق را به سرانجام می رساند. با چنین نگاهی باید گفت که این سه تفکر نه تنها با یکدیگر قابل جمع نیستند بلکه در تقابلی همیشگی در ترد رقیبانشان به سر می برند. حتما به یاد داریم که این گفتمان اخیر را پذیرا نشدیم و با ارائه تاریخچه ای مستند، در راستای شناخت ماهیت حرکت تاریخی فضیلت گرایی، دیدیم که چنین ایده ای – یعنی در تقابل به سر بردن شاخه های فلسفه اخلاق – حداقل در مورد فضیلت گرایی و وظیفه گرایی محلی از اعراب ندارد. روشنگریهای جیمز ریچلز در این مورد را شاهد بودیم. با توجه به تفکرات این فیلسوف آنچنانکه دیدیم بر خلاف تفکر فضیلت گرایان رادیکال، می توان با تدبیر اندیشی خاصی، و با نگرشی به دور از غرض ورزی، حداقل برای وظیفه گرایی و فضیلت گرایی، میدانی را حاضر نمود که در آن دوشادوش هم، در جهت هدایت کنشگر اخلاقی برای فتح قله های اخلاق، در تحرکی شایسته و سامان مند، در تعامل – و نه تقابل – به سر ببرند. قصه فضیلت گرایی در نوع رادیکالش به این مساله ختم نمی شود. هجمه به کانت و گلایه از اصول وظیفه-گرایی او، از اصول جدا ناپذیرِ این تفکر بنیادگرای انحرافی است. الیزابت آنسکوم بذر این جریان انحرافی را پاشید. به خاطر داریم که این جریان رادیکال عامل اساسی از یادبرده شدن فضیلت گرایی را تفکر اخلاقی کانتی می دانست. تفلسف اخلاقی کانت به دو سبب ویران کننده اخلاق فضیلت گرا دانسته شده است: یکی اعتبار فی حد نفسه وظایف اخلاقی در مقابل فضایل اخلاقی، و دیگری عدم گرایش به غایات. این تفسیر از اخلاق کانت، کذب محض است. هر چند که در وظیفه گرایی اش برای قواعد اخلاقی فی حد نفسه اعتبار قائل است، اما این تمام فلسفه اخلاق کانت نیست. چنین تفکری فقط از خواندن کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق ناشی می شود. باید توجه داشته باشیم که این کتاب تنها کتاب کانت در زمینه اخلاق نیست. علاوه بر بنیاد، نوشته دیگری تحت عنوان مابعدالطبیعه اخلاق باب فلسفه فضیلت، وجود دارد که به شدت گرایشهای نتیجه گرایانه دارد. در مابعدالطبیعه است که کانت از غایات سخن به میان می آورد و غایات مورد طلب را فضیلت می نامد. از دیدگاه کانت محال است که اَعمال فاقد غایت باشند. غایات مد نظر کانت بر آمده از همان امر مطلقی هستند که اصول و قواعد اخلاقی را تشکیل می دهند. بنابراین نزد کانت صحبت از غایاتی نیست که ذیل انگیزه حسی و عاطفی هستند؛ بلکه سخن از تمایلات تکلیف مآبی است که انسان، با اراده ی خود آنها را انتخاب می کند. در همین مابعدالطبیعه است که بزرگ ترین وظیفه آدمی کسب فضیلت ذکر شده. آری؛ درست است که کانت با وظیفه گرایی سخت و خشن خود آغاز می-کند، اما در ادامه بحث که در دو کتاب نقد عقل عملی و مابعدالطبیعه اخلاق، به آن پرداخته شده، این سوال را می پرسد که هدف از انجام عملِ مبتنی بر امر مطلق چیست؟ پاسخ هم این است: غایت عالی و نامشروطی که همواره تکلیف است فضیلت می باشد. حقیقتا کانت نظریه اخلاقی خود را با مبحث فضیلت به پایان می برد. او غایت نظریه اخلاق اش را در همین فضیلت ذکر کرده است. نگریستن بدون اغماض به تفکر اخلاقی کانت حاکی از این خواهد بود که کانت اصول اخلاقی را با غایات اخلاقی که همان فضایل باشند، به نحوی کاملا انحصاری ترکیب کرده است؛ آنچنانکه می توان کانت را یک فیلسوف فضیلت گرای کثرت گرا، در مقابل فضیلتگرای رادیکال دانست. تفاوت اصلی کانت با دیگر فضیلت گرایان و نتیجه گرایان در این است که او از غایات و از فضایل شروع نمی کند. بلکه از ساخت و ساز وظیفه گرایی مبتنی بر امر مطلق آغاز کرده و در نهایت به فضیلت ختم می-کند. منکر این نیستم که کانت وظیفه گراست، به یک معنا کانت وظیفه گرا هست؛ آنهم زمانیکه خواهان نگارش قواعد اخلاقی مبتنی بر امر مطلق است. در این قسم از ایده اخلاقی اش، هر چند که در پی دسترسی به قواعد و اصول اخلاقی است، اما در اوایل کتاب مابعدالطبیعه اخلاق، آب پاکی را دست خواننده می ریزد که هدفش از درج مباحث وظیفه گرایی، ادراک فضیلت است و نه چیز دیگر. حال در اینجا باید گفت که او یک فضیلت گرا می شود. آنچنانکه جان استوارت میل بنابه گفته های موثق او، در اصول اخلاقی به سودگرایی نظر دارد؛ و در نهایت سودهایی را که آنها را هم نوع با فضیلت می داند، برای غایت اخلاق، فرا می خواند؛ یا ارسطو که در قواعد اخلاقی به حدوسط می پردازد، اما در مبحث غایات، فضایل را هدف رسیدن به اصول اخلاقی قید می کند. کانت هم مانند عموم فلاسفه اخلاق؛ یک بخش نظریه اخلاقی اش به بررسی قواعدی اختصاص دارد که آدمی را در موقعیتهای اخلاقی راهنما باشد. در این بخش به مساله چه باید انجام دهم پرداخته شده، بخش دیگر چرا باید انجام دهم مد نظر است؛ و کانت می گوید چونکه باید فضیلتمند شویم. این پایان کار تفلسف اخلاقی ایمانوئل کانت فیلسوف نخبه آلمانی قرن هیجده است