نام پژوهشگر: محمدعلی خاتمی

سنجش سطح حوزه های دانش در فرایند مدیریت دانش مورد مطالعه: گروه کارخانجات فنی و مهندسی الکتریک
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده مدیریت و معارف اسلامی 1391
  مهدی اجتهادی   رضا سلامی

همانطور که در فصل مرور ادبیات بیان شد به این نتیجه رسیدیم که به منظور ارزیابی سطوح دانشی شرکت به جای مدل های ارزیابی از مدل های تدوین استراتژی استفاده نماییم تا بتوانیم رابطه ای بین استراتژی دانش و ارزیابی سطوح حوزه های دانش ایجاد نماییم. میان مدل های تدوین استراتژی مدیریت دانش، مدل زیمنس بر اساس شاخص های درنظر گرفته شده و دلایل ذکر شده به عنوان مدل تدوین استراتژی مدیریت دانش در این تحقیق انتخاب شد. علاوه بر مقایسه تطبیقی صورت گرفته میان مدل های تدوین استراتژی مدیریت دانش با بررسی مدل زیمنس مشخص می شود که این مدل، گام به گام بوده و دارای یک دستورالعمل مشخص به منظور استفاده از آن می باشد و با گذراندن گام هایی شفاف و تعریف شده در مدل، می توان سطوح دانش کلیدی را شناسایی و ارزیابی نمود . بنابراین این مدل زیمنس به عنوان مدل تدوین استراتژی دانش و مدیریت دانش در گروه کارخانجات فنی و مهندسی الکتریک انتخاب گردید. با بررسی دو گام ابتدایی مدل زیمنس و با درنظر گرفتن "شفاف نبودن استراتژی ها و اهداف سازمانی در سطوح مختلف شرکت" دو شاخص زیر به منظور انتخاب حوزه های کلیدی دانش شرکت کالا، در این تحقیق تعریف شده-است که در زیر ارائه شده اند: ? میزان اثرگذاری کوتاه مدت و بلند مدت حوزه دانشی، در خط مشی شرکت ? حوزه های دانشی که در ارتباط با فرآیندهای مدیریت دانش دارای مشکل هستند در ارتباط با شاخص اول با در نظرگرفتن خط مشی شرکت، آن دسته از حوزه های دانشی که در کوتاه مدت و بلند مدت، در خط مشی شرکت تاثیر خواهند داشت (با نظر خبرگان) با استفاده از این شاخص انتخاب می شوند. همچنین با استفاده از شاخص دوم، تعیین می شود که کدامیک از حوزه های دانشی در ارتباط با فرآیندهای مدیریت دانش دارای مشکل هستند و این دسته از حوزه های دانشی نیز انتخاب می شوند. بدین منظور برای تعیین حوزه های کلیدی هریک از حوزه های دانش که شامل دو شاخص ذکر شده باشند، به عنوان حوزه دانش کلیدی در نظر گرفته می شوند. به منظور استفاده از شاخص اول، خط مشی شرکت مشخص است ولی برای استفاده از شاخص دوم می بایست مدلی از میان مدل های مدیریت دانش انتخاب شده تا با استفاده از آن مدل، فرآیندهای مدیریت دانش ارزیابی شود. همانطور که در بخش ادبیات موضوع ارائه شد، مدل فرآیندی داونپورت، به عنوان جامع ترین مدل مدیریت دانش به عنوان مبنای ارزیابی فرآیندهای مدیریت دانش گروه کارخانجات فنی و مهندسی الکتریک انتخاب شده-است. بنابراین برای تعیین وضع موجود فرایندهای مدیریت دانش این شرکت با توجه به مرور ادبیات و مشورت با نخبگان این حوزه در شرکت ، شاخص هایی بر اساس فرایندهای هفت گانه تعیین می شود و سپس با طراحی پرسشنامه ، سطح هریک از هفت فرآیند "ارزیابی و شناسایی"، "خلق"، "کسب"، "ذخیره سازی"، "انتشار"، "به کارگیری" و "فراموشی فعال" در حوزه های دانشی اندازه گیری می شود و نقاط قوت و ضعف فرآیندهای مدیریت دانش به تفکیک هریک از حوزه های دانشی تعیین شده و آن دسته از حوزه های دانشی که در فرایندهای هفت گانه مدیریت دانش دچار مشکل باشند، انتخاب می شوند. جدول زیر شاخص های مربوط به فرایند های هفت گانه را تشریح می نماید. در مرحله قبل به تفکیک هر یک از حوزه های دانشی، فرایندهای هفت گانه مدیریت دانش ارزیابی شد. حال در این فاز وضعیت خود "دانش" به تفکیک هریک از حوزه های دانشی سنجیده خواهد شد. در حقیقت در مرحله قبل وضعیت چارچوب های مورد نیاز به منظور حرکت دانش در شرکت سنجیده شد تا مشخص شود در کدام قسمت از این چارچوب ها (فرآیندهای هفت گانه) مشکل وجود دارد و در این فاز وضعیت خود دانش سنجیده خواهد شد. بدین ترتیب، در این فاز نیز به منظور ارزیابی وضع موجود و مطلوب شاخص ها، شاخص های مدل زیمنس (کدشدگی، کیفیت، توزیع شدگی) که در بخش ادبیات موضوع به طور مفصل توضیح داده شد، استفاده می شود. باتوجه به ویژگی های بیان شده مرتبط با هر شاخص، سوالاتی به منظور ارزیابی هریک از شاخص های بیان شده، طراحی شده و در قالب پرسشنامه در اختیار خبرگان هر حوزه دانشی قرار میگیرد. با استفاده از این شاخص ها ، وضع موجود و مطلوب هریک از حوزه های دانشی شناسایی شده ، اندازه گیری می شود و سپس مسیر رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب در هریک از شاخص ها تعیین می شود. مسیر رسیدن از وضع موجود به وضع مطلوب، راهبرد دانشی نامیده می شود. و در پایان پیشنهادات و روش های طراحی برنامه عملیاتی به منظور تحقق راهبردهای دانشی ارائه می گردد.