نام پژوهشگر: علیرضا داور

ساختارشناسی طرح و نقش در مکتب طراحی فرش کرمان (پهلوی اول و دوم) و ارائه یک اثر مبتنی بر مطالعات
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر اسلامی تبریز - دانشکده هنر 1393
  علیرضا داور   علی وندشعاری

ساختارهای بصری در طرح و نقش فرش کرمان (معاصر) چگونه هستند؛ و طراحان چه تمهیداتی را برای نقش اندازی در نقشه های فرش مکتب کرمان بکار برده اند؟ پاسخ این پرسش در بررسی به صورت استخراجی از پنجاه دو نمونه ی فرش کرمان به دست آمده است. نمونه هایی که هر یک به صورت گزینشی از میان خیل عظیم نقشه ها و فرش های یک بازه ی زمانی 60 الی 70 ساله؛ یعنی از حدود 1290 تا 1359 هجری شمسی جمع آوری شده اند و طبعاً فراوانی هر نوع نقشه و گونه، در ایجاد سهم برای جامعه آماری این پژوهش مؤثر افتاده است. نمونه ها از سه منظر کلی استخراج و بررسی شده اند. چنانکه همه ی سطوح، خطوط و نقاط تجسمی که در طرح وجود داشته است؛ روکش شده اند البته به استثنا موارد تکراری. سطوح مشمول اند به همه ترنج ها، لچک ها، قاب ها و هر آنچه پهنه ای دارد و گستره محسوب می شود. خطوط نیز دربردارنده ی اسلیمی ها و برگ های کشیده به همراه ساقه ها و بندهای ضخیم اند. نقاط، همان نقش مایه هایی هستند که بر خطوط استوارند و یا خطوط از آن ها آغاز می شوند؛ یعنی گل ها، گلدان ها، غنچه ها، برگ ها، بته ها، پرندگان و... . همه موارد با منطق ِتوصیفی و تطبیقی با یکدیگر و نمونه های مشابه سنجیده شدند و از این رهگذر خصوصیت های بارز و مبرهن آن ها مدون شده است و مورد تحلیل قرار گرفته است. نتایج حاصل صحه گذارند بر اینکه: فرش کرمان عرصه ی نقوش گیاهی و گل وبوته ای ست (ختایی)؛ تا آنجا که نقوش اسلیمی نیز ختایی وار ترسیم می شوند و یا امر فضاسازی و تقسیم بندی سطوح به کرّات بر عهده ساقه ها و برگ ها قرارگرفته است. همچنین مبانی بصری و مبادی طراحی سنتی در مکتب طراحی فرش کرمان به گونه ای است که هنرمندان فرم ها را فدای هنجارها نمی کنند؛ به بیان بهتر طراحی فرش کرمان کاملاً فرمالیست است. فراوانی حلزونی های بیضی شکل در کنار تنوع بی مانند نقش مایه ها و اهمیت به طبیعت به عنوان یگانه استاد و منبع الهام در فرش این منطقه آشکار است؛ ساقه ها و شاخه ها بهترین مصداق این مهم اند. عامل بصری بافت پس از دوران صفوی دوباره در فرش های دهه 40 و 50 خورشیدیِ کرمان آشکار است و در حاشیه ها خودنمایی می کند. در مقایسه نیمه اول 60 سال مذکور با نیمه دوم، شاهد هستیم که فرش این خطه در جزییات و نقش مایه ها کمترین تغییرات را داشته است درحالی که تفاوت در مفاهیم کلی بسیار فاحش است. سرانجام ساختارهای منحصربه فرد ازجمله تحکم خوشه ها و عناصر 3 تایی و مثلثی شکل، در کنار اسلیمی های کم تکلف و حضور خطوط محتوایی، فرش های کرمان را صاحب ِ حال و هوای خاص به خودکرده است که برای هر بیننده ی اهل دیدن آشکار است.