نام پژوهشگر: حمدالله اکوانی

انسان شناسی در اندیشه محمد تقی مصباح یزدی و محمد مجتهد شبستری و تاثیر آن بر آرای سیاسی آنها
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یاسوج - دانشکده علوم انسانی 1392
  نسیبه نوری   علی باقری دولت آبادی

یکی از مسائل مورد بررسی در حوزه اندیشه سیاسی، توجه به انسان شناسی و نقش آن در شکل دادن به آراء سیاسی متفکران و فیلسوفان است. در این میان مصباح یزدی و مجتهد شبستری به عنوان دو تن از برجسته ترین متفکرانی که آراء سیاسی شان فضای سیاسی کشور را متاثر از خود کرده است، مورد توجه قرار گرفته اند. بنابراین، سوال اصلی که پژوهش حاضر قصد دارد به آن بپردازد این است که، انسان شناسی این دو شخصیت چه تاثیری بر آراء سیاسی آن ها داشته است؟ فرضیه رساله بر این اساس استوار است که، مصباح یزدی در چارچوب فلسفه اسلامی و مشخصا فلسفه متعالیه به ارائه یک انسان شناسی دینی - فلسفی مبادرت ورزیده و سپس بر اساس نوع نگاه خود درباره انسان و عقل، به ضرورت وحی و نبوت و از دریچه آن به رابطه دین و سیاست پرداخته است. شبستری نیز با پذیرش گفتمان مدرنیته، عقلانیت مورد تاکید در این گفتمان را وجهه همت خود قرار داده و سپس به تبیین رابطه دین و سیاست توجه کرده است. برای بررسی این فرضیه از روش هرمنوتیک فلسفی هانس گئورگ گادامر یعنی توجه به نقش پیش فهم ها و پیش فرض ها در فهم متن استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که تاکید بر وجه کمال طلبی حقیقت وجودی انسان (روح) و عدم کفایت عقل وی برای تامین کمال موردنظر در اندیشه مصباح، راه را برای حکومت ولایی در اندیشه ایشان باز نموده است، این در حالی است که مبنا بودن عنصر آزادی برای تعریف انسان و در نظر گرفتن سطحی از عقلانیت برای وی در اداره امور دنیوی خویش در اندیشه شبستری به گرایش او نسبت به یک نظام سیاسی دموکراتیک انجامیده است.

بررسی و مقایسه مفهوم رأی دهی و مشارکت سیاسی در نظامهای مردم سالاری دینی و دموکراسی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یاسوج - دانشکده علوم انسانی 1393
  فرشاد شکیبا اول   جاسب نیکفر

از زمان شکل گیری اولین اجتماعات سیاسی و آغازین گفت و گوها درباره سیاست، یکی از جدی ترین مباحث این حوزه، نقش مردم در شکل دهی به نظام سیاسی حاکم، وضع قوانین حاکم بر آن و اداره جامعه بوده است. از زمانی که مباحث فلسفه سیاسی به تحریر در آمده است، دموکراسی به عنوان یک بحث مهم در میان آنها مطرح شده است. در قرن بیستم دموکراسی به مهم ترین موضوع فلسفه و تأمّل اندیشمندان سیاسی تبدیل شد. در دوره معاصر دموکراسی وارد ادبیات سیاسی اسلامی نیز شد و بحث های مختلفی پیرامون آن در میان اندیشمندان اسلامی صورت گرفت، به گونه ای که در پرتو نسبت سنجی آن با آموزه های اسلامی، برخی به رد آن و گروهی به پذیرش آن حکم کردند و دیدگاه های گوناگونی در این میان مطرح گردید . با این حال، در ادبیات سیاسی دینی – ایرانی از این واژه معمولاً به مردم سالاری تعبیر می شود که از پیوند آن با دین نیز، واژه مردم سالاری دینی شکل می گیرد. علی رغم وجود برداشت های مختلف از این واژه، می توان تعریف کلی آن را « حکومت به وسیله مردم دانست» حکومت به وسیله مردم؛ یعنی نقش دادن به مردم در حکومت. یعنی مردم در اداره حکومت و تشکیل حکومت و تعیین حاکم و رژیم حکومتی و سیاسی نقش داشته باشند. حکومت در خدمت مردم است. یعنی اعتنا کردن به خواسته های مردم؛ یعنی درک کردن حرف ها وخواسته های مردم و ...در مجموع می توان جوهر و مشخصات اصلی دموکراسی را « مشارکت مردمی در مسائل سیاسی » ، « آزادی » ، « تساوی در برابر قانون » و « مقبولیت نظام سیاسی حاکم » ( رضایت مردم )و ... دانست و بر اساس آن دموکراسی را چنین تعریف کرد: حکومتی که در آن، مشارکت مردم در مسائل سیاسی، آزادی، تساوی همه در برابرقانون و رضایت مردم نسبت به نظام سیاسی حاکم به رسمیت شناخته است. اما از این مفاهیم در مردم سالاری دینی و دموکراسی برداشت های مختلفی می شود. از جمله مفهوم رأیدادن. هدف اصلی در این نوشتار بررسی مقایسه ای مفهوم رأی دهی و مشارکت سیاسی درنظام های مردم سالاری دینی و لیبرال دموکراسی، به عنوان مهمترین الگوهای نظری رقیب برای حکومت در جهان معاصر است. این هدف در سه گام دنبال می شود: بررسی نقش و جایگاه مردم در حکومت لیبرال دموکراسی، بررسی نقش و جایگاه مردم در حکومت مردم سالاری دینی و نهایتاً بررسی مقایسه ای دو نظام، جهت تشخیص نقاط شباهت و تفاوت آنها با یکدیگر.

مردم سالاری دینی در اندیشه امام خمینی(ره) و ابوالاعلی مودودی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یاسوج - دانشکده علوم انسانی 1393
  زینب شکوه منصورخانی   حمدالله اکوانی

امام خمینی(ره) و ابوالاعلی مودودی در دوره زمانی مشابهی می زیستند، هر دو اندیشمند وجود استعمار خارجی و استبداد داخلی را با تمام وجود خویش درک می کردند، بنابراین طبیعی بود به عنوان دو روشنفکر مذهبی تلاش نمایند تا جهان اسلام را از بحرانی که گرفتار آن شده بود، رها سازند. بنابراین علی رغم تفاوت در مبانی معرفتی و هستی شناختی دو اندیشمند که ریشه در مبانی مذهبی متفاوت، یعنی نوع شیعی و سنی دارد هر دو اندیشمند مبانی یکسانی را برای مردم سالاری دینی در نظر می گرفتند؛ هر دو اندیشمند به نوعی به حاکمیت قوانین الهی در این نوع از حکومت اعتقاد راسخ دارند؛ هر دو تفکیک قوا را می پذیرند؛ هر دو به بنیادهای دموکراسی همچون نقش مردم در قالب مشارکت سیاسی، برابری و آزادی اعتقاد دارند. اما علی رغم همه این مشابهت ها دو اندیشمند در ارتباط به نقش شخص اول و شیوه ی انتخاب او اختلاف نظرهایی دارند به گونه ای که برای مثال در نظر امام خمینی شخص اول مملکت ولی فقیهی است که ابتدا به ساکن بایستی مجتهدی عادل و باتقوا و دارای بینش سیاسی باشد، سپس این شخص به وسیله نمایندگان مردم (مجلس خبرگان رهبری) انتخاب شود، اما از نظر مودودی شخص اول مملکت نقش خلیفه را دارد و با رأی مستقیم مردم انتخاب می شود. به عبارتی به نظر می-رسد در منظومه فکری امام خمینی ابتدا ساختار حکومت یا آن چیزی که امام خمینی از آن تحت عنوان جمهوری اسلامی نام می برد، زیر نظر فقیه عادلی است که ابتدا به ساکن دارای شرایطی است و سپس با رای غیر مستقیم مردم انتخاب می شود، اما در نظر مودودی شخص اول حکومت همان منتخب مردم است که با رای مستقیم آن ها انتخاب شده است و هر زمان که شرایط لازم را نداشته باشد توسط همین مردم از قدرت برکنار می شود. هر دو برای مشروعیت بخشی به این حکومت در درجه اول به مبانی اسلامی متوسل می شوند، اما برای اجرایی کردن چنین شکل حکومتی نقش مردم نیز اهمیت دارد اما در مرتبه دوم بعد از اسلامیت قرار می گیرد ..

تحول گفتمان سیاسی اخوان المسلمین مصر،شکل گیری،هژمونی وفروپاشی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یاسوج - دانشکده علوم انسانی 1394
  عبدالرضا درویشی   حمدالله اکوانی

گفتمان سیاسی اخوان المسلمین در واکنش به تحولات و بی قراری های سیاسی و اجتماعی در جامعه مصر شکل گرفت. این گفتمان اسلام گرا توانست عناصر و پدیده های جامعه مصر را در خود منحل و یا ساماندهی کند، و بدین ترتیب از ظرفیت و نفوذ گسترده ای برخوردار گردد. توفیق این گفتمان در نشانه گذاری و معنا دهی به عناصر و گروه های پراکنده و جدا شده از گفتمان مسلط و مفصل بندی آنان با گفتمان خود باعث شد تا این گفتمان بتواند از رقیبان گفتمانی خود در جامعه مصر پیشی گرفته و به تصور اجتماعی جامعه ارتقاع یابد و هژمون شود. پس از هژمونی بدلیل عدم توایی در بازسازی و بازتولید خود در فضای هژمون از تثبیت منظومه نشانه های گفتمانی خود باز ماند تا شاهد تزلزل در نظم معنای و فروپاشی خود باشد. پرسش اصلی این پژوهش این است که گفتمان سیاسی اخوان المسلمین بدنبال چه نظم معنای در جامعه مصر بوده؟ و چرا پس از هژمون شدن قادر به ادامه نظم معنای خود نشد؟ برای پاسخ به این پرسش این فرضیه به آزمون گذاشته شد که؛ گفتمان سیاسی اخوان المسلمین متأثر از زمینه سیاسی و اجتماعی، ساخت قدرت و نیز منازعات خرده گفتمان های جامعه مصر دچار تحول شد. گفتمان اخوان المسلمین (به دلیل در دسترس بودگی) نسبی و انسجام بیشتر در مقایسه با سایر خرده گفتمان های رقیب هژمون شد. اما به علت ناتوانی در مفصل-بندی گفتمانی فراگیر، دچار فروپاشی گردید.برای درک بهتر موضوع دراین پژوهش از روش تحلیل گفتمان لاکلا وموف استفاده شد.