نام پژوهشگر: ساناز احمدی نژاد

بررسی آراء حکمای فرانسیسی و تأثیر آنها بر نقاشی گوتیک متأخر
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1391
  ساناز احمدی نژاد   امیر نصری

ایتالیا در قرن سیزدهم میلادی مرکز تقابلات دو حوزه ی اندیشه و به تبع آن دو حوزه هنر بود. این تقابل در حوزه ی فلسفه میان فلاسفه ای پدید آمده بود که در میان آنها گروهی فلسفه ی بازمانده از سنت مسیحی که هنوز اصول و آراء آباء کلیسا را مد نظر داشتند و گرفتار دگماتیسم مذهبی بودند و گروهی دیگر که تحولات علمی پدید آمده در عصر خویش را دیده و در پی ساختن فلسفه ای همراه با اصول دین مسیح اما بر پایه ای علمی بودندکه جوابگوی نیازها و سوالاتی باشد که در آن اعصار پدید آمده بود و همچنین اصول آن قابل دفاع عقلی و منطقی باشد، فرانسیسی ها به خصوص بوناونتورا در این تلفیق موفق تر از بقیه ی فرانسیسی ها بودند. هنرمندان این عصر نیز بدین نحو گرفتار شک و تردید ها بودند، گروهی به سنت غالب هنر مسیحی یعنی سنت بیزانسی پایبندبودند و گروه دیگر در پی نوآوری و کنار گذاشتن سنت بیزانسی و استفاده از دستاورد علوم در اسلوب نقاشی بودند. بوناونتورا به عنوان یک مسیحی معتقد به آراء آباء خصوصاً آگوستین دچار دوگانگی در انتخاب شیوه ی عملکرد بود. از سویی تلاش داشت که سنت گذشتگان را حفظ نماید و از سویی دیگر می دید که پدید آمدن جرقه های اولیه اومانیسم که در فضای فکری ایتالیا قصد روشن کردن آتشی مهیب را داشت مانع از پابرجا ماندن این سنت خواهد شد. نفوذ رو به گسترش ارسطو گرایی بنیان فلسفه ی صدر مسیحیت را می لرزاند، بنابراین بوناونتورا چاره ی باقی ماندن این اندیشه ها را جرح و تعدیل آنها می بیند. وی الهیات مسیحی را با شیوه ی منطقی ارسطویی پیوند می زند تا الهیاتی بر پایه ی علم و یقین پدید آورد. اگر با تعاریف امروزین فلسفه به نظریات بوناونتورا نگاه کنیم بوناونتورا فیلسوف نیست، بلکه عارفی عاشق خداوند است که بر پایه ی عشق عمیقش به مسیح به تشریح متافیزیکی امور پرداخته است. در این راه نیز برای تبیین اندیشه های خود از وجود قدیسی به نام سن فرانسیس فراوان بهره جسته است. دستاورد بوناونتورا حداقل در دوره ی زمانی خودش مطلوب طبع مردم ایتالیا که به سبب موقعیت جغرافیایی کشورشان روز به روز ثروتمندتر می شدند بود. با ثروتمند شدن مردم و کلیساها در ایتالیا، هنر نیز رشد کرده واستخدام هنرمندان و سفارش کار به آنها در برابر دستمزد رونق می گیرد. در این دوره هنرمندانی نوگرا چون، چیمابوئه، جوتو، دوچو و مارتینی پدیدار شدند، که با زندگی نامه هایی مختصر که از آنها باقی مانده می شود با اطمینان گفت که هیچ کدام از آنها وارد فرقه ی فرانسیسی نشده بودند، بلکه هنرمندانی بودند که به استخدام کلیساها خصوصاً کلیساهای ثروتمند فرانسیسی در آمده و بر اساس داستان های کتب مقدس و زندگی قدیسین که بر اساس تفاسیر فرانسیسی نوشته می شد به نقاشی می پرداختند. بنابراین ثروت فرانسیسی ها یکی از دلایل غلبه ی نفوذشان در جامعه ی ایتالیا بود. در تقابل میان مادی گرایی پدید آمده در نقاشی گوتیک متأخر و نقاشی بیزانسی معنوی گرا در ایتالیا پیروز میدان نقاشی گوتیک متأخر بود و با غلبه بر این معنویت، شیوه های ارائه و مضامین نقاشی دچار تغییرات شد و شیوه ای نوین در اسلوب و موضوع پدید آمد. مکتوبات بوناونتورا به سبب استفاده از تماثیل و نوع تفسیرش مناسب طبع این هنرمندان بود. با زمینی تر شدن شیوه ی بیان و ارائه ی مادی مضامینی که تا پیش از آن به عنوان اموری ماورایی که صرفاً جهت آموزش مسیحیان به تصویر کشیده می شد، قید و بند از دست و پای هنرمندان برداشته شد و نقاشی ها از قالب کلیشه بیرون آمدند. فرانسیسی ها با استفاده از رسانه ای تصویری یعنی نقاشی به تزئین کلیساهای خود پرداختند و اندیشه های مسیح محور خود را با مسیحی زمینی تر و مادی شده در معرض دید عموم قرار دادند.