نام پژوهشگر: ستاره هزارخانی

هنرحقیقی راهی به سوی ادراک زمان انفسی مطالعه تطبیقی زمان در آرای آگوستین قدیس، خیام، مارتین هیدگر و ادراک آن در نگاره "فرار یوسف از زلیخا" اثر کمال الدین بهزاد
پایان نامه دانشگاه الزهراء علیها السلام - دانشکده هنر 1393
  ستاره هزارخانی   اشرف موسوی لر

این پژوهش بر محور پاسخ به چیستی «زمان» تنظیم گردیده است. «زمان انفسی» استعاره از زمانی است برای شناخت «نفس». خودشناسی از هستی شناسی و خداشناسی جدا نیست. «زمان» پدیداری است که شناسایی آن ما را به شناخت هستی نزدیک می کند. هنر از آن دسته مقولاتی است که آوردن تعریفی ثابت و جامع برای آن متصور نیست. هر اثر هنری که به وجود می آید، جهانی تازه خلق می کند؛ جهانی که می تواند همانند هستی که در آن زندگی می کنیم زیبا، پیچیده و رازآلود باشد. هنر همچون هستی سرچشمه و آفریننده است. ادراک و رسیدن به حقیقت هستی با ادراک و دستیابی به حقیقیت هنر یکسان است؛ زیرا حقیقت ثابت است. هر پدیداری در این جهان که از طریق شناخت آن بتوان به ادراکی از هستی رسید، آنگاه که در هنر نمود یابد راهی به سوی شناخت هنر نیز می تواند باشد. در برخی نگاره های ایرانی با زمانی مواجه هستیم که در آن مکانها در هم شکسته شده اند و یا دو فصل سبز و خشک یکجا دیده می شوند؛ این تعلیق در زمان و مکان به خصوص در نگاره «فرار یوسف از زلیخا» اثر کمال الدین بهزاد، نگارگر شهیر قرن 9 ، نمایان است. در جستجوی مفهوم پدیدۀ زمان به دنبال رسیدن به ادراک این زمانی هستیم که زمان معمولی نیست. در این پژوهش که اطلاعات آن به طریق اسنادی گردآوری شده، ابتدا پدیده «زمان» را ابتدا مورد شناسایی قرار میدهیم. مفهوم زمان به عنوان «مورد تطبیق » در نظریات اگوستین قدیس، خیام و مارتین هیدگر بررسی و سپس نتیجه نظری حاصل از تطبیق را به هنرنگاری و به طور ویژه به نگاره «فرار یوسف از زلیخا» تعمیم می دهیم. در پاسخگویی به چیستی «زمان» در می یابیم که زمان گذشته تنها یک خاطره و زمان آینده فقط یک انتظار است، اما هر دوی اینها در «زمان حال» واقعیت می یابند؛ زیرا در «اکنون» انسان در این هستی واقعی است. درک «زمان حال»، درک «لحظه» است. حضور در «لحظه» یعنی بودن در تنها زمان واقعی. «لحظه»، «دم»، «وقت»، «آن» از منظر عرفان، زمانی است برای رسیدن به شناخت؛ این شناسایی با ادراکات شهودی و در نهایت، رسیدن به «بینش» همراه است. «بینش» داشتن یعنی از ابتدا تا انتهای یک رویداد را دیدن، که در آن گذشته و حال و آینده همزمان دیده می شود و در این زمان است که «بهزاد» هفت طبقه ساختمانش را به یکباره برای بیننده آشکار می کند و گذشته و حال و آینده را در هم می شکند و این ادراک تنها در «بودن در زمان حال» ممکن می گردد؛ این همان زمان نگاره بهزاد است. به راستی چنین هنری به واسطه ادراکی که از زمان «حال» می دهد، همواره در تمامی دوران در زمان حال زنده می ماند و این هنر می تواند، هنری حقیقی باشد.