نام پژوهشگر: سحر هاشمی

بررسی اثر بخشی آموزش خودتنظیمی بر خودکارآمدی و پیشرفت تحصیلی دانشجویان رشته فیزیک دانشگاه یزد در درس ریاضی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یزد 1390
  سحر هاشمی   مرتضی امیدیان

همه پیشرفت های شگفت انگیز انسان در دنیای امروز زاییده یادگیری است. انسان بیشتر توانایی های خود را از طریق یادگیری به دست می آورد، از طریق یادگیری رشد فکری پیدا می-کند و توانایی های ذهنیش فعلیت می یابد. یادگیری اساس رفتار انسان را تشکیل می دهد، از طریق یادگیری فرد با محیط خود آشنا می شود. گاهی محیط را تحت تسلط و فرمان خود دارد و زمانی خویشتن را با آن سازگار می کند (سیف، 1385). تفکر به معنی سازماندهی مجدد ذهنی، اساس هر نوع یادگیری است و رشد و گسترش هر مهارت یا دانشی بر آن استوار است. بدون تردید، باید یادگیری مهارت های فکری، جانشین حفظ جزییات شود. به عبارت دیگر، هدف یادگیری باید آموزش تفکر و استدلال درست باشد (کدیور، 1383). پیشرفت تحصیلی به عنوان یکی از محصولات عینی یادگیری مورد توجه پژوهشگران است. این موضوع طی سه دهه اخیر بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. امروزه، تمرکز آموزش به جای ارایه ی برنامه های آموزشی یا مدیریت رفتار کلاسی، به پرورش فراگیران با انگیزه و راهبردی تغییر کرده است (پاریس و وینوگراد ، 2001). یافته های تحقیقاتی متعددی نشان داده است که پیشرفت تحصیلی هم از ساختارهای دانش و فرایند های پردازش اطلاعات تاثیر می پذیرد، و هم از عوامل محیطی از جمله عوامل خانوادگی و خودتنظیمی (باتلر و وین ، 1995). پیشرفت تحصیلی از این جهت اهمیت دارد که پیشرفت آموزشگاهی در یادگیری اثر داشته و یادگیری آموزشگاهی پیشرفت تحصیلی را تحت تاثیر قرار می دهد (بلوم ، 1982، به نقل از سیف، 1385). یکی از عوامل موثر در بهبود عملکرد تحصیلی موضوع خودکارآمدی است که توسط رابرت بندورا مطرح شده است. او در سال 1997، با انتشار کتاب خودکارآمدی : اعمال کنترل ، گام مهمی در نظریه یادگیری اجتماعی برداشت. نظریه شناختی- اجتماعی بندورا، چهارچوب مناسبی را برای رشد نظریه خودتنظیمی فراهم آورد. طبق این نظریه عوامل بافتی و فرهنگی و عوامل رفتاری، یادگیری فراگیران را تحت تاثیر قرار می دهد (موسولیدز و فیلیپو ، 2005). به گفته بندورا، خودکارآمدی عبارت است از "اعتقاد یک فرد به توانایی خود جهت موفق شدن در یک وضعیت خاص". به اعتقاد بندورا این اعتقاد، عامل تعیین کننده چگونگی تفکر، رفتار و احساس افراد است (بندورا، 1994). از آن زمان تا به حال، خودکارآمدی به عنوان یک متغیر مهم مورد توجه روانشناسان و محققان قرار گرفته است. خودکارآمدی می تواند بر روی همه چیز، از حالات روانی گرفته تا رفتارها و انگیزه ها تاثیر داشته باشد. فهمیدن اینکه چگونه می توان خودکارآمدی را پروش داد، یک هدف مهم برای روانشناسی مثبت گرا است، زیرا به وسیله آن می توان یک زندگی شاد و موفق داشت (بندورا، 2001). تا قبل از نظریه یادگیری اجتماعی بندورا، روانشناسان تنها به یکی از حوزه های رفتار یا شناخت توجه نشان می دادند. مثلاً روانشناسان رفتارگرا تنها از طریق اعمال قابل مشاهده و تقویت و تنبیه درصدد تغییر رفتار بودند. روانشناسان شناختی نیز تنها با تغییر باورها و افکار (مانند تغییر اسناد ) درصدد تغییر رفتار بودند. در حالی که نظریه یادگیری اجتماعی، هم از طریق رفتار و هم از طریق شناخت سعی در تغییر رفتار دارد. از این رو خودکارآمدی یک نظریه مهم در یادگیری به حساب می آید (لفرانسوا ، 281:1387). اصطلاح پیشرفت تحصیلی عبارت است از میزان دستیابی یادگیرندگان به اهداف آموزشی که از پیش تعیین شده است؛ و از یادگیرندگان انتظار می رود که به کمک کوشش و یادگیری به آن دست یابند (زمینی و همکاران، 1386). در شرایط کنونی در جامعه ی ما پیشرفت و موفقیت تحصیلی هم برای خانواده و یادگیرندگان و هم برای جامعه از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین شناخت عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی ضروری به نظر می رسد. در این میان یکی از روش هایی که بر پیشرفت تحصیلی تاثیر می گذارد، خودتنظیمی فراگیران می باشد. الگوهای متعددی برای مفهوم خودتنظیمی ارائه شده است. علی رغم تعدد و تنوع این الگوها، صاحب نظران در این حیطه اتفاق نظر دارند که یادگیری فرایندی فعال و سازنده است و فراگیران، قادر به مهار و تنظیم فرایند یادگیری هستند (ولترز و همکاران، 2003). آنان می توانند بر جنبه های مختلف شناخت، انگیزش و رفتار و نیز محیط پیرامون خود، نظارت داشته باشند (ولترز، 1998). تاکید الگوهای خودتنظیمی بدان معنی نیست که اشخاص همواره در هر بافت و موقعیتی، شناخت، انگیزش یا رفتار خود را مورد نظارت قرار می دهند بلکه تاکید بر امکان چنین نظارتی است. تمامی الگوهای خودتنظیمی، تفاوت های زیست شناختی، رشدی، بافتی و فردی را مورد توجه قرار می دهند و تاکید می ورزند که هر یک از این عوامل می تواند فرایند خودنظم دهی را تسریع و تسهیل نماید یا آن را با مانع مواجه سازد (ولترز و همکاران، 2003). در این میان با توجه به تفاوت های فردی، متخصصان به بررسی تاثیر خودتنظیمی بر یادگیری و پیشرفت تحصیلی پرداخته اند، به عنوان مثال زیمرمن و مارتین پونز (1986)، نشان داده اند که فراگیران سرآمد، نه تنها در موقعیت های یادگیری خاص از راهبردهای خودتنظیمی بیشتری استفاده می کنند بلکه آن را با همسانی بیشتر به کار می برند. بندورا (1997)، معتقد است که یادگیری خودتنظیمی با انگیزش و پیشرفت تحصیلی، رابطه مثبت دارد. تحقیق حاضر به بررسی تاثیر آموزش خودتنظیمی بر خودکارآمدی و پیشرفت تحصیلی می پردازد. امید است در اثر این آموزش، عملکرد دانشجویان در تحصیل بهبود یابد و از طرف دیگر از شکست و عواقب بد آن جلوگیری به عمل آید.

تاثیر بازاریابی داخلی بر تفکر انتقادی ( مطالعه موردی: کارکنان شرکت سیمان سپاهان اصفهان)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شیخ بهایی - دانشکده مدیریت 1393
  سحر هاشمی   علی نصر اصفهانی

. در بازاریابی داخلی تمرکز و توجه بر روی کارکنان سازمان که همان مشتریان داخلی سازمان ها هستند، می باشد. از طرف دیگر ایجاد و تقویت تفکر انتقادی از اهداف مهمی است که هر انسانی در محیط زندگی و کاردر جستجوی آن است. از این رو این پژوهش به بررسی تاثیر بازاریابی داخلی بر تفکر انتقادی کارکنان می پردازد. بنابراین پژوهش حاضر، از نظر روش مطالعه، توصیفی-پیمایشی و از نظر هدف، پژوهشی-کاربردی است. این پژوهش، در شرکت سیمان سپاهان اصفهان انجام گرفته است. جامعه آماری تحقیق حاضر 1000 نفر از کارکنان این شرکت بودند. برای گردآوری اطلاعات مورد نیاز این پژوهش از روش میدانی و ابزار پرسشنامه استفاده شده است. برای بررسی ابعاد بازاریابی داخلی از پرسشنامه استاندارد احمد و رفیق و برای بررسی تفکر انتقادی از پرسشنامه استاندارد ویتلی استفاده شده است. در این مطالعه 275 پرسشنامه به صورت نمونه گیری طبقه ای بین کارکنان شرکت توزیع شد، که در نهایت از این تعداد 255 پرسشنامه برگردانده شد.در پژوهش حاضر برای تحلیل توصیفی داده ها از آمار توصیفی و برای بررسی قابل قبول بودن مدل و آزمون فرضیه ها از مدل سازی معادلات ساختاری با کمک نرم افزار spss 20 و amos 20 استفاده شده است. سنجش روایی پرسشنامه از روش روایی صوری با استفاده از نظرات برخی از اساتید مدیریت صورت پذیرفت. برای تعیین پایایی پرسشنامه از ضریب آلفای کرونباخ استفاده شد که آلفای محاسبه شده برای پرسشنامه بازاریابی داخلی برابر با 928/0 و برای پرسشنامه تفکر انتقادی 895/0 محاسبه گردید و نشانه دهنده پایایی مناسب پرسشنامه می¬باشد. برای تایید نرمال بودن داده¬های پژوهش از آزمون کولموگروف- اسمیرنوف استفاده گردید که نتیجه این آزمون نشان دهنده نرمال بودن داده¬ها می¬باشد.بررسی فرضیات پژوهش از روش معادلات ساختاری به کمک نرم افزار amos صورت پذیرفت. نتایج حاصل از فرضیات پژوهش نشان داد که تاثیر بازاریابی داخلی و ابعاد آن(پرداختی ها، محصولات داخلی، مکان کاری و ارتباطات) بر تفکر انتقادی مستقیم و در جهت مثبت می باشد. نتایج حاصل از آزمون تحلیل واریانس بر اساس متغیرهای جمعیت شناختی نشان داد که تفاوتی در بین افراد در مورد متغیرهای پژوهش وجود ندارد.