نام پژوهشگر: انوشیروان شیروانی

ارزیابی توان زیست پالایی دو گونه بید مشک (salix aegyptiaca) و سنجد (elaeagnus angustifolia)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کردستان 1388
  سامان فلاح   نقی شعبانیان

فلزات سنگین، عناصری با وزن اتمی بالا هستند که مقادیر بالای این فلزات می تواند برای موجودات زنده مضر باشد. فلزات سنگین سرب و روی از جمله آلاینده های زیست محیطی مهم هستند و سمیت بالایی داشته، در عین حال می توانند در گیاهان انباشته شوند. به منظور بررسی زیست پالایی سرب و روی توسط دو گونه بید مشک (salix aegyptiaca ) و سنجد (elaeagnus angustifolia l) نهالهای یکساله آنها مورد آزمایش قرار گرفتند. برای انجام این تحقیق در اواخر خرداد ماه سال 1387 محلول غلظتهای مختلف فلزات سرب و روی (شاهد و غلظتهای 500، 1000، 2000 و 4000 ppm ) در طی سه مرحله با فاصله زمانی 7 روز بر روی نهالهای یک ساله سنجد و بید اسپری شدند. در دو مرحله (اواسط مرداد ماه و اواخر آبان ماه) میزان فلزات در اندامهای مختلف نهالهای مورد مطالعه به روش جذب اتمی اندازه گیری شدند. آنالیز داده ها در قالب یک آزمایش فاکتوریل ترتیبی بر پایه طرح کاملاً تصادفی توسط نرم افزار آماری spss انجام گرفت. مقایسه میانگینهای حاصل بوسیله آزمون چند دامنه دانکن صورت گرفت. بر اساس نتایج حاصل از این تحقیق با اینکه گونه های سنجد و بید جذب قابل ملاحظه ای از فلزات سرب و روی را نشان دادند، ولی بر اساس شاخصهای موجود نمی توان آنها را به عنوان گیاهان ابرجاذب به شمار آورد. از نظر میزان جذب سرب و روی توسط دو گونه سنجد و بید اختلاف معنی داری در سطح 5% بین آنها مشاهده شد. به طور کلی میزان جذب روی توسط هر دو گونه بیشتر از میزان جذب سرب بوده است. علی رغم برتری نسبی سنجد بر بید از نظر انباشت آلاینده ها در یک گرم وزن خشک اندامهای آنها، با توجه به بالاتر بودن میزان بیومس گونه بید، میزان انباشت کلی آلایندها در بیومس کل یک نهال بید به طور قابل ملاحظه ای بیشتر از سنجد بوده است. در هر دو گونه مورد مطالعه میزان جذب فلزات توسط برگ با اختلاف معنی داری در سطح 5 % بیشتر از ریشه و ساقه بوده است.

مقایسه روشهای مختلف تولید نهال گونه دغدغک (colutea persica) به منظورکاربرد آن در فضای سبز شهری
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یزد - دانشکده منابع طبیعی 1389
  طیبه طالبی خورآبادی   محمد حسین ایران نژاد پاریزی

گونه colutea persica از خانواده papilionaceae بوده که بیشتر در نقاط و ارتفاعات مناطق سرد و خشک دیده می شود. این گونه هم به عنوان گونه پرستار و هم به دلیل مقاومت بسیار زیادی که به شرایط مختلف اکولوژیکی از جمله سرما و خشکی دارد به عنوان گونه ی پیشگام نیز مد نظر قرار می گیرد. با توجه به زیبایی گل های آن و هم چنین دارا بودن ویژگی هایی که خاص گونه های به کار رفته در فضای سبز است، استفاده از آن در فضای سبز شهرهای خشک کشور مورد توجه قرار می گیرد. بنابراین تحقیق اخیر به منظور بررسی روش های مختلف تولید نهال این گونه صورت گرفت. قلمه های تهیه شده از درختان مادری از طریق اجرای طرح آزمایشی طرح کاملا تصادفی در شرایط گلخانه کشت شدند. قلمه های دغدغک با 27 تیمار و 9 تکرار مورد بررسی قرار گرفتند. در آزمایش اول بستر کاشت، قطر قلمه و هورمون هایiba و iaa با غلظت ppm 5000 و همچنین قلمه های شاهد، بعنوان تیمارهای انتخاب شده مورد بررسی قرار گرفتند. در آزمایش دوم، بستر کاشت، قطر قلمه وهورمون iba با غلظت 100، 200 و ppm 400 به عنوان تیمارهای انتخاب شده مورد بررسی قرار گرفتند. مجموع قلمه ها در هر آزمایش 243 قلمه بود. بستر کاشت شامل ماسه خالص، خاک باغچه و مخلوطی از خاک باغچه و ماسه خالص بود. همچنین قلمه ها در سه قطر (قلمه های کمتر از 5 میلی متر، قلمه های 10-5 میلی متر و قلمه های بیشتر از 10 میلی متر) انتخاب شدند. بذرهای تهیه شده از درختان مادری نیز از طریق طرح آماری کاملا تصادفی با 5 تکرار 10 تایی در شرایط آزمایشگاهی انجام شد که در آن تیمارهای مورد نظر به عنوان عامل، مورد بررسی قرار گرفتند. تیمارهای بکار رفته در این پژوهش شامل، قرار گرفتن بذرها در اسید سولفوریک غلیظ (98%) به مدت 30 دقیقه، انجام خراش دهی، سرمادهی به مدت 2 هفته، سرما دهی به مدت 4 هفته، استفاده از اسید جیبرلیک و سرمادهی 2 هفته به صورت همزمان، قرارگرفتن در آب جوش به مدت 5 دقیقه و در نهایت استفاده از آب مقطر به عنوان شاهد بود. نتایج حاصله نشان داد که تکثیر از طریق قلمه در این شرایط ممکن نبود و هیچ گونه ریشه زایی مشاهده نشد. داده های به دست آمده از آزمایشات بذر نیز توسط نرم افزار16 spss به وسیله آزمون دانکن (در سطح احتمال 5%) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که بیشترین درصد جوانه زنی (gp) و سرعت جوانه زنی (gr)در بذوری است که تحت تیمار خراش دهی قرار داشتند.

میزان گیاه پالایی عناصر نیکل و وانادیوم در برگ وسرشاخه های گونه های جنگلکاری شده (salix alba، densa (fraxinus rotundifolia , ulmus (زبان گنجشک، نارون چتری، بید سفید) در حریم پالایشگاه نفت کرمانشاه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه لرستان - دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی 1390
  ثریا عظم پور   انوشیروان شیروانی

آلودگی را می توان به عنوان یک تغییر نامطلوب در خصوصیات فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی هوا، آب یا زمین تعریف کرد که باعث به خطر انداختن سلامت، بقا و فعالیتهای انسان و یا سایر موجودات زنده می شود. آلودگی ناشی از فلزات سنگین به علت پایداری در محیط زیست از اهمیت ویژه ای برخوردار است. هدف از این تحقیق ارزیابی توان گیاه پالائی سه گونه زبان گنجشک(fraxinus rotundifolia)، بید سفید(salix alba) و نارون چتری (ulmus densa) در جذب عنصر سمی نیکل از طریق برگ در حریم پالایشگاه نفت کرمانشاه بود. نمونه برداری از برگ گونه های درختی در دو منطقه در سه نوبت در ابتدای فصل رویش (اواسط اردیبهشت)، میانه فصل رویش (اواسط مرداد ماه) و پایان فصل رویشی ( نیمه دوم مهر ماه قبل از خزان برگها) انجام شد. پارک شاهد به عنوان منطقه آلوده در شرق پالایشگاه و در فاصله ای نزدیک و محوطه بیمارستان فارابی به عنوان منطقه شاهد در فاصله ای دورتر از پالایشگاه انتخاب شد. بعد از عصاره گیری، میزان فلز نیکل با دستگاه icp اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که در مناطق مورد مطالعه فاصله و جهت وزش باد تاثیر معنی داری در پراکنش فلز سنگین نیکل ندارد. همچنین در دو منطقه مورد نمونه برداری (پارک شاهد و بیمارستان فارابی) در اوایل فصل رویش برگ گونه بید سفید به طور معنی داری بیش از دو گونه دیگر نیکل جذب کرده است. در عین حال در منطقه پارک شاهد جذب نیکل در برگ گونه زبان گنجشک و نارون چتری روند افزایشی داشته است.

تجمع فلزات سنگین در اندام های مختلف چهار گونه درختی( اقاقیا، توت، کاج تهران و سرو نقره ای) کشت شده در مجتمع فولاد مبارکه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهرکرد - دانشکده منابع طبیعی 1391
  کبری بادفر   هرمز سهرابی

این تحقیق با هدف اندازه گیری و مقایسه سطح انباشت چهار فلز سنگین اصلی پراکنده شده توسط صنایع فولاد مبارکه اصفهان (آهن، مس، روی و کادمیوم) در اندام های مختلف چهار گونه ی مختلف درختی سرونقره ای (cupressusarizonica)؛ توت (morus alba)، اقاقیا (robinia pseudacacia) و کاج تهران (pinus eldarica) کاشته شده اطراف این تاسیسات انجام شد. . پنج درخت که معرف درختان جنگل کاری کرت بودند، قطع و اندام های مختلف هر درخت جدا شدند. از میان این اندام-ها، برگ ها، شاخه های اصلی، تنه و ریشه ها توزین شدند. درصد رطوبت نمونه هایی از آن ها در آزمایشگاه تعیین شد و در نهایت وزن خشک هر اندام به تفکیک گونه به دست آمد. پس از انجام مراحل استخراج مواد از هر یک از اندام ها، غلظت چهار فلز سنگین به تفکیک گونه توسط روش جذب اتمی تعیین شد. تحلیل واریانس و مقایسه ی میانگین نشان دادند که مقدار تجمع چهار عنصر فلز سنگین در تمام اندام های چهار گونه ی درختی بیش تر از غلظت های طبیعی گزارش شده در گیاهان بود و هر چهار گونه درختی کمابیش فلزات سنگین مورد این تحقیق را بدون تبعیض جذب و در اندام های مختلف انباشت نموده اند.بیشترین غلظت فلزات سنگین در تمام گونه ها به اندام برگ اختصاص داشت و به جز تجمع پایین دو فلز مس و آهن در ریشه ی گونه ی کاج تهران، پس از برگ بیشترین غلظت هر چهار عنصر در اندام ریشه این درختان رد یابی شد. نسبت به دو گونه ی پهن برگ، کاج تهران و سرونقره ای نه تنها بیشترین تراکم فلز سمی کادمیوم را در تمام اندام های خود نشان دادند، بلکه با توجه به رشد برترشان می توانند به عنوان پالاینده های برتر این فلز از خاک آلوده در نظر گرفته شوند. بالاترین غلظت های مس در اندام دو گونه ی درختی کاج تهران و توت(90/65، 27/66 میلی گرم بر کیلوگرم وزن خشک)، یافت شدند. بدون در نظر گیری اندام برگ، که در آن سرونقره ای نیز کارآمد بود، بالاترین غلظت های مس اختصاص به اندام های درختان کاج تهران و توت داشت. از میان چهار عنصر مورد آزمایش کم ترین تفاوت بین گونه ای در مورد عنصر روی دیده شد؛ به طوری که هر چند برای هر اندام یک یا چند دو گونه برتر از دیگر گونه ها بودند، ولی میانگین های به دست آمده موید نزدیکی غلظت تجمع این فلز در درختان مختلف بود. نتیجه قابل توجه در غلظت بالای آهن در برگ های درخت توت بود که به حدود 4200 میلی گرم در کیلوگرم ماده خشک می رسید، مقداری که تقریباً دو برابر مقادیر متناظر در سه درخت دیگر بود. در خاتمه، نتیجه ای که از این پایان نامه به دست می آید این است که در شرایط خشک و نیمه خشک و همین طور آلوده موضوع این پایان نامه، اگر بنا باشد که از درختان بیش انبانشت کننده ای همچون صنوبرها و بید استفاده نشود. تفاوت ها به طور قابل توجهی تحت تاثیر رشد بالای اندام های روی زمینی دو گونه ی کاج تهران و سرونقره ای قرار می گیرند و در نهایت در شرایط تیمار های اعمال شده در جنگل کاری فولاد مبارکه، این دو گونه به عنوان برترین عناصر گیاه پالا معرفی می شوند

زیست پالایی فلزات سنگین توسط گونه های چوبی مورد استفاده در جنگلداری شهری سنندج
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه کردستان - دانشکده منابع طبیعی 1391
  چنور چراغی   نقی شعبانیان

افزایش شهرنشینی و تمرکز جمعیت و به دنبال آن افزایش حمل و نقل در شهرها آثار ناگوار زیادی بر شرایط زیستی محیط شهری دارد. بخشی از آلودگی که از طریق حمل و نقل و راه ها به محیط وارد می شود، مربوط به فلزات سنگین است. فلزات سنگین، عناصری با وزن اتمی بالا هستند که مقادیر بالای این فلزات می تواند برای موجودات زنده مضر باشد و در عین حال می توانند در گیاهان انباشته شوند. بعضی پارامترهای فیزیولوژیکی گیاهان از قبیل اسید آمینه آزاد پرولین، رنگدانه کلروفیل و غیره، تحت تاثیر آلودگی به فلزات سنگین، دچار تغییراتی می شوند. تحقیق حاضر به منظور بررسی توان زیست پالایی درختان، میزان و روند انباشت برخی فلزات سنگین از قبیل سرب، روی، کادمیم و منگنز در تعدادی از گونه های چوبی کاشته شده در شهر سنندج شامل سرو خمره ای (biota orientalis)، کاج سیاه (pinus nigra)، چنار (platanus orientalis)، زبان گنجشک (fraxinus rotundifolia) و اوجا (ulmus carpinifolia) و همچنین بررسی تاثیر این فلزات بر برخی از صفات فیزیولوژیکی آن ها انجام گرفت. برای انجام این تحقیق دو منطقه یکی در مرکز شهر سنندج با ترافیک بالا به عنوان منطقه آلوده و دیگری در محوطه دانشگاه کردستان با ترافیک ناچیز به عنوان منطقه شاهد انتخاب شدند. در هر دو منطقه از همه گونه های مورد مطالعه از تعداد 10 اصله درخت نمونه های برگ و سرشاخه در دو زمان مختلف سال (مرداد و آبان ماه) تهیه شدند. همچنین در پای هر درخت نمونه برداری خاک جهت تعیین غلظت فلزات سنگین در آن ها، انجام گردید. داده های جمع آوری شده در قالب آزمایش فاکتوریل ترتیبی بر پایه طرح کاملا تصادفی با استفاده از نرم افزار spss تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که غلظت اکثر فلزات در منطقه آلوده هم در خاک و هم در برگ اکثر گونه های مورد مطالعه به طور معنی داری بیشتر از منطقه شاهد است و در منطقه آلوده نیز میزان انباشت فلزات مختلف در گونه های مختلف، متفاوت بوده است. میزان کلروفیل برگ در تمامی گونه های مورد مطالعه در منطقه آلوده نسبت به شاهد کاهش یافته ولی میزان پرولین برگ اکثر گونه ها در منطقه آلوده بیشتر از شاهد است. روند انباشت فلزات موردنظر در شاخه و برگ نیز در گونه های مورد مطالعه در منطقه آلوده در دو زمان مختلف، متفاوت است.

مقایسه اثرگونه های جنگل شهری بر کاهش آلودگی هوا در شهر اصفهان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده منابع طبیعی و علوم دریایی 1391
  علی جمشیدی   سید محسن حسینی

هدف از این پژوهش بررسی قدرت گیاه پالایی و ترسیب فلزات سنگین سرب (pb)، کادمیوم (cd)، روی (zn)، مس (cu) و منیزیم (mg) جوی و همچنین توانایی بیومونیتورینگ (نشانگر زیستی) این عناصر توسط سه گونه بید (salix alba l.) ، چنار (.platanus orientalis l.) و سرو نقره ای (cupressus arizonica g.) در شهر اصفهان به عنوان یک کلانشهر با آلودگی هوای قابل توجه، بود. لذا سه منطقه در شهر اصفهان، یکی در حاشیه غربی شهر اصفهان و بدون ترافیک و ترددخودرو و در میان زمین های کشاورزی و بیشه زاینده رو (سایت ناژوان)، یکی با سطح ترافیک زیاد، در مرکز شهر و در منطقه ای تجاری (میدان انقلاب اسلامی) و دیگری نزدیک به حاشیه شرقی شهر با ترافیک متوسط و نزدیک به مناطق صنعتی (سایت پل شهرستان) انتخاب شدند. در این سه منطقه، از سه گونه یاد شده ، به صورت تصادفی سه پایه انتخاب و از پوست، برگ و خاک اطراف ریشه آنها نمونه هایی برداشت شد. سپس غلظت عناصر مذکور در نمونه های برداشت شده توسط دستگاه جذب اتمی اندازه گیری شد. نتایج نشان از تجاوز میزان کادمیوم(cd)، در برگ همه گونه ها از میزان معمول در بافت های گیاهی داشت. این نتایج برای میزان مس(cu) در پوست همه گونهای مورد بررسی بجز چنار و بید منطقه بدون ترافیک تکرار شد. از سویی گونه بید نیز توانست نسبت به دیگر گونه ها میزان روی (zn) بیشتری را در پوست خود در دو سایت با ترافیک بالا و با ترافیک متوسط ترسیب نماید. لذا با توجه به کلیت نتایج حاصل، مشخص شد که عناصر کادمیوم(cd)، مس (cu) و روی(zn) حداقل در سال نمونه برداری به میزان بالاتری از حد مجاز در بافت های گیاهی وجود دارند که این خود نشانی از آلودگی قابل تامل هوای اصفهان به این عناصر دارد. همچنین با مد نظر قرار دادن اینکه برگ سرو و پوست بید در سایت پر ترافیک میزان روی(zn) و مس(cu) بیشتری را نسبت به دیگر مناطق نشان داد، برگ و پوست این گونه ها هم ضمن تایید آلودگی این دو سایت پر ترافیک، برای بیومونیتورینگ آلودگی این دو عنصرموثر به نظر می رسد.

بررسی همزیستی قارچ های میکوریزی آربسکولار در گونه شمشاد (buxus hyrcana pojark.) و نقش آنها و آنزیم های اسید فسفاتاز و آلکالین فسفاتاز در چرخه فسفر خاک و گیاه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه پیام نور - دانشگاه پیام نور استان تهران - دانشکده کشاورزی 1392
  امین شریفی   انوشیروان شیروانی

میکوریزها از رایج ترین همزیستی بین گیاهان عالی و میکروارگانسم ها هستند. در این همزیستی، قارچ های میکوریزی با افزایش قابلیت جذب عناصر غذایی و همچنین با افزایش توانایی جذب آب، ترشح هورمون های گیاهی(مانند سیتوکین) و محافظت گیاه میزبان در برابر پاتوژن ها نقش مهمی در چرخه زندگی گیاهان ایفا می کنند. با شناخت قارچ های میکوریزی می توان از آنها برای تلقیح گیاهان در خاک هایی که از نظر عناصر غذایی جذی شدنی برای گیاه ضعیف هستند، استفاده کرد. در این پژوهش، پنج پایه گیاه شمشاد خزری در رویشگاه اصلی آن واقع در جنگل خیرود کنار انتخاب شدند. در یک سال در دو فصل بهار و پاییز، از ریشه های شمشاد و خاک اطراف آن نمونه برداری شد. در ضمن برای بررسی چرخه فسفر در گیاه از برگ ها و شاخه های این گیاه نیز نمونه برداری گردید. پس از رنگ آمیزی نمونه های تهیه شده از ریشه های شمشاد، اندام های میکوریزی مانند هیف، وزیکول و آربسکول در ریشه ها مشاهده شدند. شناسایی قارچ ها، با استفاده از اسپورهای جداسازی شده از خاک و بر مبنای کلیدهای مورتون و ترپ و همچنین اطلاعات سایت invam انجام گردید. در نتیجه، دو جنس و acaulospora sp. و glomus sp. شناسایی شدند. در کلیه نمونه های برداشت شده در دو فصل چهار گونه glomus sp. و تنها یگ گونه acaulospora sp. شناسایی گردید. در هر دو فصل فراوانی glomus sp به مراتب بیشتر از گونه دیگر گزارش شود و همچنین برای تعیین درصد کلونیزاسیون ریشه با استفاده از محلول رنگی آنیلین بلو1 درصد، قطعات از ریشه رنگ آمیزی شدند. بین فراوانی اسپور و درصد کلونیزاسیون ریشه در بهار و پاییز اختلاف معنی داری مشاهده شد.درصد فسفر قابل جذب در فصل بهار همبستگی مثبتی با درصد کلونیزاسیون ریشه نشان داد که ممکن است به دلیل فعالیت های میکروارگانیسم های خاک از جمله قارچ های میکوریزی باشد.در فصل پاییز نیز همبستگی بین درصد کلونیزاسیون هیف و میزان فسفر قابل جذب نیز معنی دار مشاهده شد ولی برای ویزیکول معنی دار نبود. نتایج حاصل می تواند به دلیل تنش های فیزیولوژیک در این فصل باشد. همبستگی میان میزان فسفر موجود در شاخه و برگ گیاهان در دو فصل بهار و پاییز ودرصد کلونیزاسیون در هر دو فصل به صورت معنی داری گزارش گردید. بر هم کنش کلیه نتایج حاصل از تحقیق صورت گرفته همزیستی قارچ های میکوریزی با گیاه شمشاد خزری و تأثیر آن را بر چرخه فسفر گیاه شمشاد خزری به اثبات می رسید.

گیاه پالایی خاک های آلوده به سرب توسط صنوبرهای بومی ایران (populus alba و populus nigra) همزیست شده با قارچ های آربوسکولار میکوریزا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده منابع طبیعی و علوم دریایی 1393
  آزاده صالحی   ابراهیم محمدی گل تپه

توانایی گیاه پالایی خاک¬های آلوده به سرب کلن¬ 154/62 تبریزی (p. nigra) و کلن 9/44 سپیدار(p. alba) همزیست شده با قارچ¬های میکوریز آربوسکولار بررسی شد. آزمایش به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک¬های کاملا" تصادفی با دو فاکتور 1) قارچ میکوریزی در 5 سطح (شاهد، glomus mosseae،g. intraradices، g. mosseae + g. intraradices و جمعیت قارچی خاک آلوده به سرب) و 2) سرب در 4 سطح (شاهد، 100، 500 و 1000 mg/kg) طی یک دوره رویشی 6 ماهه در گلخانه انجام شد. در کلن p. nigra، غلظت mg/kg 1000 سرب منجر به کاهش معنی¬دار طول ساقه، زی¬توده ساقه، برگ و کل نهال و غلظت نیتروژن و فسفر ریشه شد. در هر سطح تیمار قارچ، بیشترین غلظت و مقدار سرب در ریشه و غلظت mg/kg 1000 سرب مشاهده شد. در هر سطح تیمار سرب، تلقیح با جمعیت قارچی خاک آلوده، زی¬توده و مقدار سرب (ساقه و کل نهال) و غلظت فسفر برگ و تلقیح با هر سطح تیمار قارچ، کلنیزاسیون میکوریزی و غلظت نیتروژن و فسفر ریشه را افزایش داد. در کلن p. alba، در غلظت mg/kg 1000سرب، کاهش معنی¬دار زنده¬مانی، رشد، زی¬توده و غلظت نیتروژن و فسفر ریشه در تمام سطوح تیمار قارچ و کاهش فتوسنتز، هدایت روزنه¬ای و تعرق در نهال¬های غیر میکوریزی مشاهده شد. در هر سطح قارچ، بیشترین غلظت و مقدار سرب در ریشه و غلظت mg/kg 1000 سرب بود.زنده-مانی، کلنیزاسیون میکوریزی، طول ساقه، زی¬توده، فتوسنتز، هدایت روزنه¬ای، تعرق، غلظت و مقدار سرب (ساقه و کل نهال)، غلظت نیتروژن و فسفر ریشه و برگ، شاخص مقاومت ریشه و کارایی جذب و استخراج گیاهی در نهال¬های میکوریزی بیشتر بود. در برخی پارامترها بیشترین تاثیر تلقیح میکوریزی متعلق به جمعیت قارچی خاک آلوده بود. در غلظت mg/kg 1000 سرب، تلقیح با قارچ¬های میکوریزی مانع کاهش فتوسنتز، هدایت روزنه¬ای و تعرق و تلقیح با جمعیت قارچی خاک آلوده مانع کاهش کلنیزاسیون میکوریزی ریشه شد. با توجه به زنده¬مانی، رشد و زی¬توده بیشتر و تاثیرات کاهشی کمتر تیمار سرب بر پارامترهای گیاهی، کلن p. nigra در مقایسه با p. alba از مقاومت بیشتری نسبت به تنش سرب برخوردار بود. در مقابل، از لحاظ فاکتور تجمع زیستی و کارایی جذب و استخراج گیاهی، p. alba نسبت به p. nigra توانایی بیشتری برای جذب سرب از بستر رشد نشان داد. اگرچه نتایج تحقیق حاضر نشان داد که توانایی گیاه پالایی خاک آلوده به سرب کلن p. nigra بیشتر از کلن p. alba بود، اما نظر به زنده¬مانی قابل قبول، ویژگی¬های مورفولوژیک و فیزیولوژیک مطلوب، شاخص مقاومت به نسبت خوب همراه با تجمع سرب در اندام¬های گیاهی، می¬توان اظهار داشت که هر دو کلن توانایی پالایش خاک¬های آلوده به سرب تا غلظت mg/kg 1000 سرب را دارند. از این رو، این کلن¬ها می¬توانند در تحقیقات آتی گیاه پالایی به ویژه در عرصه و در غلظت¬های بالاتر سرب مورد توجه قرار گیرند. علاوه بر این، با توجه به تاثیر مثبت تلقیح با قارچ¬های میکوریزی (به ویژه جمعیت قارچی خاک آلوده) در کاهش تاثیر فلز سنگین سرب بر پارامترهای گیاهی و افزایش کارایی گیاه پالایی، توصیه می¬شود نسبت به تلقیح میکوریزی مبادرت شود.

پاسخ هاس فیزیولوژیک و مورفولوژیک نهال های بلند مازو به رژیم های مختلف نوری
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده منابع طبیعی 1393
  فریبا بابایی سوستانی   غلامعلی جلالی

نور به عنوان یکی از بهترین عوامل بوم¬شناختی قابل کنترل در جنگل، تأثیر قابل توجهی در رشد و زنده¬مانی نهال¬ها دارد. بنابراین هدف اولیه عملیات پرورشی جنگل، بهینه¬سازی این منبع برای نهال¬های کف جنگل است. در این تحقیق پاسخ¬های مورفولوژیک و فیزیولوژیک نهال¬های یک¬ساله بلند مازو نسبت به یک رژیم نوری مورد بررسی قرار گرفت. هدف از این تحقیق علاوه بر شناخت پاسخ¬های مورفولوژیک و فیزیولوژیک، آگاهی از تأثیر مبدأ بذر بر این پاسخ¬ها و تعیین دامنه شدت نور مناسب برای رشد نهال¬های یک¬ساله بلندمازو، هم¬چنین معرفی بهترین صفات برای بررسی جمعیت¬های مختلف بلندمازو در رژیم¬های مختلف نوری بوده¬است. بذرها از پنج رویشگاه (پیلمبرا، کلاردشت، لاجیم، کردکوی و لوه) از غرب تا شرق جنگل¬های هیرکانی در ارتفاع میان¬بند جمع¬آوری شد و در شرایط کنترل شده در گلخانه تحت تأثیر رژیم نوری از 10 تا 100درصد قرار گرفت. نتایج حاصل از این تحقیق، نور را عاملی تأثیرگذار بر صفات مورفولوژیک و فیریولوژیک نهال¬های بلند مازو نشان داد. بهترین پاسخ نهال¬ها نسبت به رژیم نوری در شدت نور متوسط مشاهده شد. صفات مربوط به اندازه نهال، تحت تأثیر رویشگاه بود؛ در صورتی¬که صفات رمورفولوژیک و فیریولوژیک به شدت تحت تأثیر نور بود. با این حال ذخیره زی¬توده در نهال¬ها از غرب به شرق رابطه منفی با گرادیان بارشی نشان داد، به¬طوری¬که افزایش میزان زی¬توده در رویشگاه¬های مرطوب¬تر نسبت به رویشگاه¬های خشک¬تر، در شدت نور کمتری اتفاق افتاد. نتایج این تحقیق نشان داد که استراتژی نهال در مقابله با تنش نوری به صورت تغییر در تخصیص زی¬توده اتفاق می¬افتد. بررسی آنزیم پراکسیداز نیز شدت نور کم و زیاد را برای نهال¬های یک¬ساله تنش¬زا نشان داد. با توجه به پاسخ متفاوت رویشگاه¬ها نسبت به رژیم نوری، می¬توان این رویشگاه¬ها را جمعیت¬های متفاوت بلند مازو دانست که نسبت به شرایط محیطی خود سازگاری حاصل کرده¬اند و این سازگاری به صورت تغییرات ژنتیک نمایان شده¬است.

طبقه بندی ژنوتیپهای ملج (ulmus glabra hudsan) در رویشگاههای شمال کشور
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1377
  انوشیروان شیروانی   سودابه علی احمدکروری

در این پژوهش به منظور بررسی تنوع ژنتیکی درون گونه ای در گونه ملج (ulmus glabra) در سه رویشگاه ارسباران، نوشهر و گرگان الگوهای ایزوآنزیمی درختان سالم، نیمه بیمار و بیمار با یکدیگر مقایسه شدند. نتایج حاکی از این بود که کمترین تنوع ژنتیکی در این گونه در رویشگاه ارسباران، حد متوسط آن در نوشهر و بیشترین میزان این تغییرات در گرگان وجود دارد. در ضمن الگوهای ایزوآنزیمی درختان رویشگاه ارسباران با دو رویشگاه دیگر تفاوتهای زیادی در جایگاههای ایزوآنزیمی نشان می دهند و به همین دلیل احتمال می رود که منشاء جغرافیایی آنها از جنگلهای کشور همسایه (جمهوری آذربایجان) باشد. الگوهای ایزوآنزیمی درختان سالم نیز با الگوهای درختان نیمه بیمار و بیمار تفاوتهای شاخصی را نشان دادند که مطابق با شرایط فیزیولوژیکی بود که از گیاهان سالم، بیمار یا نیمه بیمار انتظار می رفت . در یک مورد درخت بیمار در رویشگاه نوشهر تفاوتهای بسیار زیادی مشاهده شد که به همین دلیل احتمال می رود که این پایه از نظر ژنتیکی با سایر پایه ها تفاوت داشته باشد (به احتمال زیاد از ژنوتیپهای حساس به بیماری مرگ نارون است). در بخش دیگری از پژوهش به منظور استفاده از الگوهای ایزوآنزیمی به عنوان شاخصی برای تعیین وضعیت سلامت گیاه از تنش اسیدیته استفاده شد. نتایج حاکی از آن بود که واکنشهای درختان سالم، بیمار و نیمه بیمار تفاوتهای زیادی با یکدیگر داشته و درختان سالم از نظر بروز ضعف فیزیولوژیک نسبت به دو درخت بیمار از تاخیر فاز زمانی محسوسی برخوردار هستند. به همین دلیل از این روش می توان برای شناخت وضعیت سلامت درختان ملج استفاده کرد. از آنجا که تشخیص ظاهری وضعیت سلامت درختان این گونه همواره کار آسانی نیست ، این روش گامی موثر در انجام مطالعات ژنتیکی و اصلاح درختان جنگلی به شمار می رود.