نام پژوهشگر: احسان طیب

بررسی هوشهای چندگانه گاردنر در هدایت بازیگر مبتنی بر سیستم استانیسلاوسکی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - دانشکده سینما و تئاتر 1393
  احسان طیب   اسماعیل شفیعی

بسیاری از صاحب نظران در حوزه تئاتر، بازیگر را اساسی ترین رکن نمایش و همچنین هدایت بازیگر به منظور کشف قالب کاراکتر و فرورفتن در آن را، کلیدی ترین وظیفه کارگردان می دانند. می توان به سیستم استانیسلاوسکی به عنوان یک نظریه پرداز هدایت بازیگر اشاره کرد. این سیستم ارتباط محسوسی با نظریه هوش های چندگانه دارد. نظریه ای که گاردنر در سال 1983 ارائه کرد و اعلام نمود که افراد، یک هوش کلی ندارند، بلکه چندین هوش وجود دارد که یک فرد می تواند با توجه به فعالیت هایی که توانایی انجام آن را دارد، از آن هوش بهره ببرد. با توجه به ارتباط میان سیستم استانیسلاوسکی و هوش های چندگانه، این ضرورت ایجاد می¬شود که تعیین نماییم بازیگرانی که برمبنای این سیستم هدایت می شوند، کدام یک از هوش ها را باید بیشتر دارا باشند تا به موفقیت دست یابند و کارگردان چگونه باید به آن ها توجه کند. در فصل اول این پژوهش که به روش توصیفی- تحلیلی انجام شده، به معرفی هوش¬های چندگانه گاردنر، سیستم استانیسلاوسکی، ایفای نقش و هدایت بازیگر پرداخته شده است، در فصل دوم به کاربرد هوش¬های چندگانه در یافتن وجه بیرونی و درونی کاراکتر و همچنین در مراحل ساخت قالب کاراکتر و فرورفتن در آن، اشاره شده است. در فصل سوم این پژوهش به بررسی کاربرد هوش های چندگانه در ساخت قالب کاراکتر و ارائه نقش توسط بازیگران شناخته شده، پرداخته شده است. نتیجه پژوهش براین است یک کارگردان با علم به فرایند رسیدن به نقش در سیستم استانیسلاوسکی و آگاهی از هوش های چندگانه، باید مطلع باشد که برای هدایت بازیگر در سیستم ذکرشده هوش میان فردی، هوش بصری- فضایی و هوش زبانی- کلامی از بیشترین اهمیت برخوردار است و در صورت بروز ضعف بازیگران در هر یک از هوش ها، راهکارهایی را که توماس آرمسترانگ برای تقویت این هوش ها ارائه کرده و در این پژوهش به آن ها اشاره شده است، به بازیگرانش توصیه کند.