نام پژوهشگر: معصومه رازانی

حیات علمی و فرهنگی عراق عرب در عهد خلافت القادر بالله (381-422)
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات 1393
  معصومه رازانی   ابوالفضل رضوی

سلسله ی عباسی که قدرت خود را در سال 132 بر جهان اسلام مستقر کرد، مدعی آن بود که عصر تازه ای از عدالت را آغاز خواهد کرد . این سلسله، رهبری امت اسلامی را تنها حق خود می دانستند و همه ی آنان با القابی که برای خود اختیار می کردند، خود را مورد تأیید خدا قلمداد می کردند. هنگامی که خلافت عباسی در قرن سوم و چهارم دچار ضعف و انحطاط گردید،امیران محلی از هر سو سربرآوردند و داعیه ی استقلال داشتند و اندیشه ایجاد یک دولت قدرتمند در میان بسیاری از اقوام ایرانی رواج یافت. در این میان، توفیق بیش از همه نصیب خاندان شیعی مذهب آل بویه گردید. اقتدار دستگاه خلافت عباسی با تسلط ترکان مورد تعارض قرار گرفت و ضعف خلافت، آل بویه را متوجه بغداد کرد. پس عرصه بر خلیفه تنگ شد و اختلافات بالا گرفت. در هنگام تشدید اختلافات داخلی و درگیری های خاندانی، این بار دستگاه سلطنت آل بویه تضعیف شد و فرصتی برای خلفای عباسی فراهم آمد تا دوباره قدرت را در دست بگیرند. بعد از مرگ بهاء الدوله، اقتدار آل بویه رو به کاهش رفت و خلیفه، القادر بالله فرصت را مغتنم شمرد و خلافت عباسی را رونقی تازه بخشید. وی که شخصیتی قوی و توانا داشت، به دنبال احیای قدرت دستگاه خلافت بود. سفرهای مکرر بهاء الدوله به فارس نیز فرصت لازم را در اختیار قادر نهاد. وی مناصب پیشنهادی برای نقابت علویان، دیوان مظالم و امیر الحاجی را نپذیرفت و در نهایت، در سال 402ھ. ق تکفیر نامه ای علیه فاطمیان مصر صادر کرد و آن را به امضای علمای شیعه و سنی رساند. القادر که قدرتی یافته بود، درصدد حذف و تضعیف شیعیان بر-آمد و نقطه اوج این پیروزی ها، همکاری و همیاری محمود غزنوی با خلیفه بود. در این دوران مذهب اهل سنت- به شیوه حنبلی و به دست خلیفه القادر- دوباره احیا و اعاده شد. او از تنفیذ انتصاب شیعه مذهبان امتناع ورزید و نسخه ی منقح قرآن ابن مسعود را محکوم شمرد. وی بحث درباره ی تعالیم معتزله و شیعه را ممنوع و فقهای حنفی طرفدار معتزله را مجبور کرد که در ملأ عام از ادعاهای خود دست بردارند. بعداً با صدور سه اعلامیه، مذهب حنبلی را مذهب رسمی حکومت اعلام و برتری سه خلیفه نخستین را تایید کرد. این آغاز سراشیبی آل بویه بود که با فشارهای محمود تشدید می شد. حاصل نوشتار حاضر با در نظر داشتن این سوال اصلی که شرایط سیاسی دوران خلافت القادر و رویکرد کلامی وی بر حیات علمی و فرهنگی این عصر چه تأثیری داشته است حاکی از این است که در دوران تقریباً چهل ساله خلافت القادر؛ به سبب رویکرد سنت گرایانه و نگرش کلامی بازدارنده ای که داشته است، چندان رونقی در حیات فرهنگی قلمرو خلافت حاصل نشده و تنگ نظری و تعصب فرقه-ای از پویایی فکر و فرهنگ جلوگیری کرده است.