نام پژوهشگر: احسان موسوی

بررسی ساختاری پهنه های برشی شکل پذیر ناحیه موته –گلپایگان (پهنه سنندج – سیرجان)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم پایه 1391
  احسان موسوی   محمد محجل کفشدوز

در سنگ های دگرگون شده (همتافت هسته دگرگون) ناحیه موته- شمال گلپایگان ، هر دو نوع پهنه های برشی، راستالغز و شیب لغز در مقیاس کیلومتری در بخش مرکزی پهنه سنندج ـ سیرجان در پس بوم کوهزاد زاگرس وجود دارند. همتافت هسته دگرگون موته ـ گلپایگان دارای درازائی نزدیک به 50 کیلومتر و پهنای 5 کیلومتر بوده و شکل دو خمه zشکل باز و بلندائی کمتر از 2700 متر دارد. این همتافت دگرگون شده به دو بخش خاوری و باختری تقسیم شده است. برای دستیابی به الگوهای ساختاری، ویژگی های هندسی، جنبشی و پویائی پهنه های برشی در همتافت های دگرگون شده بررسی شده اند. نشانگرهای سوی برش در هر دو مقیاس، رخنمون و میکروسکپی وجود دارند. در همتافت خاوری، پهنه برشی راستالغز راستبر، دارای شیب زیاد تا متوسط و راستای شمال باختری ـ جنوب خاوری (بنام پهنه برشی چاه باغ) به گونه محلی به پهنه برشی عادی کم شیب و دارای همان راستا (مشابه پهنه برشی معدن موته) می پیوندد. اما در همتافت باختری، پهنه برشی راندگی، دارای شیب کم تا متوسط و راستای شمال باختر(پهنه برشی شمال ورزنه) به گونه تدریجی به پهنه راستالغز کم شیب دیگری (پهنه برشی شمال اسفاجرد) پیوند می خورد. در ناحیه باختری، این پهنه های برشی به گونه محلی به پهنه های برشی عادی، که از نظر ساختاری مشابه با پهنه های عادی همتافت خاوری اند، تبدیل می شوند. این وارونگی، بعنوان کلیدی مهم برای فهم روابط بر هم نهادگی توسط دیگر داده های صحرائی ، ریزساختاری و زمین سن نگاری نیز تأئید شده است. میلونیتی شدن در همتافت هسته دگرگون موته- گلپایگان با دگرگونی برگشتی از رخساره آمفیبولیت به رخساره شیست سبز، آغاز شده است. شواهد موجود در سه مقیاس، میکروسکپی، میان مقیاس و نقشه آشکارا نشان می دهند که دو رخداد میلونیتی شدن به ترتیب با دگرریختی های دوم و سوم در ارتباط هستند. بیشترین بخش همتافت باختری تحت نفوذ رخداد میلونیتی شدن دوم قرار گرفته اما بالعکس همتافت خاوری و بخش کوچکی از همتافت باختری از رخداد دگرریختی سوم تأثیر گرفته اند. دو نسل از رخ های کنگره ای، به ترتیب در ارتباط با دو رخداد دوباره چین خوردگی مشخص شده است. میلونیتی شدن دوم بدنبال دوباره چین خوردگی هم محور (الگوی تداخلی نوع سوم) با روبرداری و سردشدگی در خلال کرتاسه میانی ـ بالائی (از 108 تا 72 میلیون سال پیش) سازگاری دارد. این دوره روبرداری با گسلش راندگی در پهنه سنندج ـ سیرجان همزمان بوده است. رخداد میلونیتی شدن سوم با شکل گیری الگوی تداخلی نوع دوم (قارچی شکل) و چین های کششی نسل سوم با جهت یافتگی (محور) شمال خاوری ـ جنوب باختری موازی با خطوارگی های کشیدگی درخلال زمین ساخت کششی سنوزوئیک آغازین در ارتباط است. در نتیجه، میلونیتی شدن نه تنها در خلال کشش مرحله نهائی بلکه در مرحله فشاری کوهزائی هم ارز لاراماید نیز رخ داده است. در نتیجه دگرریختی سوم، جهت یافتگی و سوی برش فابریک های میلونیتی نسل دوم در یال های پرشیب تر چین های نامتقارن بزرگ مقیاس تغییر کرده است. ریزساختارهای دگرریختی و همتافت کانی های دگرگونی برگشتی نشانه شرایط دگرگونی درجه پائین در خلال میلونیتی شدن هستند. بافت گرانوبلاستیک چند وجهی (لانه زنبوری) دانه های کوارتز، کلسیت و بندرت گارنت و فلدسپات موجود در سنگ های میلونیتی شده همتافت هسته دگرگون موته- گلپایگان، نشانه بازپخت پس از میلونیتی شدن در شرایط حرارتی درجه متوسط تا بالاست. بالاتر بودن درجه حرارت بازپخت نسبت به درجه حرارت میلونیتی شدن پیشنهاد می کند که بیشتر نشانگرهای سوی برش در سنگ های بازپخت شده ممکن است پنهان یا محو شده باشند. محورهای اصلی تنش و نشانگرهای جهت کشش در مقیاس رخنمون یک کشش به تقریب موازی و یک فشارش به نسبت عمود بر پهنه برشی شمال اسفاجرد را به نمایش می گذارند. همزمانی و موازی بودن جهت فشارش در پهنه برشی راستبر شمال اسفاجرد و فشارش شمال خاور در پهنه برشی راندگی شمال ورزنه، و تغییرات سامانه دار در جهت یافتگی فابریک های خطی نسل دوم، جدائی مولفه های کرنش را در یک دگرریختی ترافشارشی پیشنهاد می کند. با توجه به داده های زمین سن نگاری و ناپیوستگی زاویه دار بین واحدهای سنگی کرتاسه میانی و ائوسن، دگرریختی ترافشارشی و میلونیتی شدن مرتبط با آن در خلال کوهزائی هم ارز لاراماید در زمان کرتاسه بالائی ـ پالئوسن؟ رخ داده است. برگوارگی های کم شیب دارای سوی برش راستبر، نوعی ناسازگاری بین ویژگی های هندسی و جنبشی را در پهنه برشی شمال اسفاجرد می رساند. به هر حال ویژگی های جنبشی و پویائی این پهنه برشی با خروج جانبی مواد در یک قلمروی راستبر تطابق دارد. تکامل و تغییرات جهت یافتگی فابریک های برشی، الگوی خطوط جریان، روابط فرانهادگی در ساختارهای پی سنگ و برخی شواهد موجود در پوشش رسوبی، با دگرریختی تراکششی با مولفه های جدا شده در همتافت خاوری و یک تبدیل از ترافشارش جدا شده با خروج جانبی مواد به ترا کشش در همتافت باختری سازگاری دارد. میلونیتی شدن تراکششی سوم در خلال عقبگرد ورقه در پالئوسن پایانی؟ ـ ائوسن میانی به خوبی شکل z باز، و کشش عمود بر کمان را همتافت هسته دگرگون موته ـ گلپایگان توجیه می کند. از سوی دیگر یک فرورانش ورقه تخت اریب لغز می تواند دگرریختی میلونیتی و روبرداری ابتدائی سنگ های دگرگونی و ستبرشدگی پوسته را در خلال دگرریختی در زمان کرتاسه پسین ـ پالئوسن آغازین؟ تفسیر کند. پهنه های برشی راندگی کم شیب و ناسازگاری بین ویژگی های هندسی و جنبشی پهنه برشی راستالغز در همتافت باختری نیز می تواند به خوبی با الگوی زمین پویائی فرورانش ورقه تخت اریب لغز توضیح داده شود.

ارزیابی عملکرد زعفران ( .crocus sativus l) در آرایش و تراکم های مختلف بوته در کشت بین درختان سیب در منطقه سمیرم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه یاسوج - دانشکده کشاورزی 1392
  احسان موسوی   محسن موحدی دهنوی

با توجه به اینکه درخت سیب تا 10 سال عملکرد اقتصادی ندارد زعفران گیاه مناسبی برای کشت بین درختان سیب است. چون دوره رشد زعفران در زمانی که درخت سیب خواب است انجام می گیرد و هیچ-گونه تداخلی در عملیات زراعی که برای درخت سیب صورت می گیرد ندارد. لذا، به منظور بررسی تأثیر آرایش و تراکم های مختلف بوته در کشت بین درختان سیب، بر عملکرد زعفران، آزمایشی، بمدت دو سال ( سال های 1391 و 1392 ) در یکی از باغات شهرستان سمیرم به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک ها ی کامل تصادفی با سه تکرار اجرا شد. عامل اول شامل آرایش کاشت روی پشته به صورت دو ردیفه، سه ردیفه و چهارردیفه و عامل دوم شامل تغییر فاصله بوته روی ردیف، (20، 25 و 30 سانتی متر ) در بین ردیف های درختان سیب 4 تا 5 ساله بود. نتایج حاصل از آزمایش نشان داد، بیشترین عملکرد کلاله خشک و گل خشک، در آرایش 4 ردیفه و فاصله بوته 20 سانتی متر و کمترین آن در آرایش 2 ردیفه و فاصله بوته 30 سانتی متر بدست آمد. بیشترین عملکرد برگ خشک، تعداد بنه و عملکرد بنه سال اول در آرایش 4 ردیفه و فاصله بوته 20 سانتی متر به دست آمد. به طور کلی در تمام صفات اندازه گیری شده عملکرد سال دوم تقریبا دو برابر سال اول بود. در مجموع با توجه به نتایج سال اول و دوم آزمایش به نظر می رسد استفاده از تراکم بالاتر، چهار ردیف کشت و فاصله بوته 20 سانتی متر در زیر درختان سیب می تواند گزینه مناسبی باشد.