نام پژوهشگر: نسیم خراشادی زاده

فلسفه دین در نیمه دوم قرن بیستم
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1389
  نسیم خراشادی زاده   هدایت علوی تبار

فیلسوفان و الهی دانان تحت تأثیر‏‏ هگل یا کانت از امر ایدئال و‏ متافیزیکی برتافتند و به‏ سوی امر‏ واقعی و‏ تجربی روی آوردند. علم در موارد بسیار در‏ تعریف تجربه و معرفت برتری یافت و الهی دانان غالباً درحذف دین از قلمرو تجربه‏ی بشری و امر قابل شناسایی همکاری کردند. این تحولات سرانجام به نابودی رابطه ی نزدیک میان فلسفه و الهیات انجامید که در‏ آغاز قرن بخش عمده ایی ازتفکر‏ غرب بود. چهار سنت فلسفی که هر یک در‏‏‏ تحولات فلسفی بخش آغازین قرن ‏ریشه داشتند، برای مباحث فلسفه ی دین پس از میانه‏‏ی قرن حائز اهمیت هستند. ابتدا، تحلیل فلسفی ‏که ریشه های آن در نوواقع گرایان انگلستان قابل ردگیری است که در مرحله بعدی آن در نیمه ی دوم قرن با درک فراخ تر از تجربه و معنا، زمینه ی مساعدی را برای مباحث معنا و حقیقت زبان دینی فراهم کرد. در مرتبه‏ی دوم، فلسفه‏ی وجودی است که ریشه های آن از یک سو در سنت پدیدارشناسی، و از سوی دیگر در تأملات اندیشمندان قرن نوزدهم، کی‏یر‏کگارد و نیچه یافتنی است. مهمترین مسئله برای ایشان عبارت است از این که چگونه می‏ توان در‏ زمینه‏ی تجربه‏ی شخصی فرد از‏ خود به عنوان وجودی متناهی و گذرا در این جهان به خدا اندیشید و از او سخن به میان آورد؟ ما پس از تحلیل فلسفی و فلسفه ی وجودی، دو فلسفه ی مهم دیگر یعنی نئوتومیسم و فلسفه ی پویشی را مورد بررسی قرار می دهیم. توماس گرایی، تا اواسط قرن جنبشی رو به رشد و زنده ماند. فلسفه‏ی پویشی به ویژه به مابعد الطبیعه‏ی واقع گرای آلفرد نورث وایتهد و کسانی که تحت تأثیر‏ او بودند برمی‏گردد.