نام پژوهشگر: منصوره تبریزی

رضایت از رابطه زناشویی از رهگذر کنش اخلاقی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده علوم اجتماعی 1387
  منصوره تبریزی   هادی خانیکی

هدف اصلی این پژوهش پیش از هر چیز شناخت عمیق و جامع رابطه مطلوب و رضایت بخش زناشویی است. آسیب هایی که امروزه خانواده را به عنوان اساسی ترین نهاد اجتماعی در معرض تهدید قرار داده است، محققان بسیاری را بر آن داشته تا به مطالعه دقیق تر در این خصوص اقدام کنند. در همین مسیر، مطالعه و شناخت مقوله "رضایت از رابطه زناشویی" از اهمیت روزافزونی برخوردار شده است. این مفهوم به میزان و کیفیت بهره مندی و رضایت افراد از زندگی زناشویی اشاره دارد. مراجعه به نظریه های این حوزه حکایت از آن دارد که برآورده شدن رضایت درونی فرد، نقش تعیین کننده ای در تداوم رابطه دارد. به همین دلیل شناسایی دامنه انتظارات کنشگران از یک رابطه مطلوب اولویت می یابد. روشن است که شکل گیری و تداوم احساس رضایت فرد از رابطه، ارتباط تنگاتنگی با شرایط فردی و اجتماعی او دارد. یکی از این عوامل که در تحقیقات پیشین مورد توجه چندانی قرار نگرفته است، نگرش اخلاقی فرد پیرامون رابطه، و کنشی است که با تکیه بر این نگرش اتخاذ می کند. این پژوهش کوشیده است در خلال ارائه معرفی عمیقی از رابطه رضایت بخش نزد کنشگران، تاءثیر گاه و بیگاه نگرش اخلاقی فرد و همسرش و کنش مبتنی بر آن فرآیند ارتباطی را به تصویر کشد. در این پژوهش رضایت از رابطه زناشویی یک نگرش به شمار آمده که شناسایی آن بدون رجوع به لایه های پنهان اندیشه کنشگران ممکن نیست. بر این اساس، هدف این پژوهش در بدو امر کشف و توصیف مفهوم رضایت از رابطه زناشویی با تکیه بر اندیشه زنان است. با توجه به این مطالب برای انجام این پژوهش روش های کیفی که عمدتاً برای شناسایی دقیق و ژرف مفاهیم به کار می روند، مناسب تشخیص داده شدند. از میان روش های کیفی بنا بر ماهیت موضوع مورد مطالعه این پژوهش از روش "نظریه مبنایی" استفاده شده است. از آن جا که این روش پیش از پرداختن به پیش فرض های نظری به داده ها و میدان اولویت می دهد، در این تحقیق هم قبل از هر چیز شناسایی رابطه مطلوب با بهره گیری از تجربه های کنشگران مد نظر قرار گرفته است. بر مبنای روش "نظریه مبنایی"، از ابتدا و در فرآیند پژوهش بررسی مطالعات نظری موءثر و مرتبط برای کسب پیش آگاهی و نیز برای قوام بخشیدن به داده های تجربی از اهمیت بسیاری برخوردار است. مطالعه این نظریه ها حاکی از آن است که در دنیای امروز روابط میان فردی بیش از پیش تحت تاءثیر تحولاتی قرار گرفته است که "فرد" و به طور کلی "انسان مدرن" دچار آن شده اند. این دست تحولات به همراه سایر تغییرات ساختارهای اجتماعی ادراک جدیدی از روابط انسانی را رقم زده اند که چالش ها و پرسش های جدیدی را در پی داشته است. در این میان، "چارچوب اخلاقی" ای که روابط جدید انسانی را به نظم درمی آورد مورد توجه فیلسوفان و محققان اجتماعی گوناگون قرار گرفته است. با توجه به این "پیش آگاهی"، توجه به خواسته های احیاناً نوپای فرد در فرآیند رابطه زناشویی و ارتباط پیچیده آن با عوامل بیرونی و به خصوص تعامل آن با نگرش اخلاقی برجسته می شود. بر این اساس، بررسی موارد اشاره شده به همراه تلاش های فرد برای کنترل و هدایت فرآیند ارتباطی و ادراک نهایی او از رابطه با همسر در مدل پارادایمی ای توصیف شده اند که محصول مرحله کدگذاری محوری در روش نظریه مبنایی است. دست یابی به این مدل نتیجه پیشبرد فرآیند تحقیقی از طریق نمونه گیری، گرد آوری و تحلیل به طور همزمان است. با استفاده از تکنیک مصاحبه برای گردآوری داده ها کار گردآوری با رسیدن به اشباع نظری پس از مصاحبه با 16 تن به اتمام رسید. در روند انجام کار سعی شده است که پراکندگی متوازنی در اکثر متغیرهای مهم اثرگذار مانند سن و تحصیلات لحاظ شود. در این پژوهش، اطلاعات گردآوری شده در مرحله "کدگذاری باز" به "مفاهیم" و سپس به "مقولات" عام تر تبدیل شده اند. این مقولات درکدگذاری محوری نظم بیشتری یافته و نهایتاً در قالب مدلی که ابعاد مختلف پژوهش حاضر را پوشش می دهد، ارائه شده اند. توصیف نهایی موضوع رضایت از رابطه زناشویی بر مبنای همین مدل صورت گرفته است. داده های گرد آوری شده این پژوهش حاکی از آنند که در میان افراد نمونه، جایگاه و نقشی که فرد برای خود قائل است بر کلیت اندیشه او از یک رابطه صحیح تاءثیر عمیقی دارد. نمودهای ساده "فردیت" در میان زنان حاکی از آن است که آنان خواهان جایگاه نه لزوماً برابر، ولی موءثر در "رابطه زناشویی" هستند. در اثنای رابطه "خود" با "دیگری" است که "کیفیت رابطه" و جزء جزء فرآیند ارتباطی فرد با طرف مقابل از اهمیت بالایی برخوردار می شود. زنان در پی گیری این خواسته های خود از زندگی، که در میل به موءلفه هایی چون صمیمیت، محبت و تفاهم نمود می یابد، با چالش های بسیاری مواجه هستند. این چالش ها از یک سو متاءثر از عناصر و شرایط مداخله گر بیرونی و از دیگر سو بازتاب شرایط تاریخی ویژه زنان هستند. این پژوهش نشان می دهد که نگرش اخلاقی خودآگاه و یا ناخودآگاه در روند زندگی گاه به تسهیل روابط و گاه به بغرنج شدن آن کمک کرده است. در این برآیند پیچیده هر یک از زنان با توجه به شرایط، راهبردهای خاصی را برای قابل قبول تر کردن وضعیت ارتباطی به کار می گیرند. موفقیت و یا ناکامی زنان در کاربست این راهبردها احساس رضایت و یا نارضایتی درونی آنها را از رابطه با همسر در برهه های مختلف زندگی رقم می زند. یافته های پژوهش نشان می دهد که عمدتاً زنان نتایج مطلوب و بلندمدتی از راهبردهایشان کسب نمی کنند و این عدم دست یابی به خواسته های زندگی در قالب احساسات پنهان بی تفاوتی، تسلیم و انزوا در برهه های مختلف زندگی انعکاس می یابد.