نام پژوهشگر: محمدجواد رضایی ره

بررسی سازگاری یا ناسازگاری تکامل برزخی نفس با مبانی فلسفه اسلامی
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  امینه احمدی   شاکر لوایی

از آنجایی که طبق آموزه های دینی، تکامل نفوس پس از مفارقت از بدن قطعی به نظر می رسد و از سوی دیگر مباحث فلسفی متعارف ظاهرا با تکامل نفوس در تعارض است؛ در این پایان نامه ابتدا شواهد نقلی دال بر تکامل برزخی نفوس انسانی بیان شده؛ سپس کوشش شده تا بر اساس مبانی متعارف در فلسفه ی اسلامی راه پذیرش حرکت و تکامل نفس پس از جدایی از بدن هموار شود، بنابراین راه حل های متفاوت برای حل تعارض تکامل نفس در برزخ را در پنج دیدگاه یا راه حل بیان خواهیم کرد: 1) پذیرش عدم امکان حرکت نفس در برزخ با استناد به شواهدی در آثار فیلسوفان 2) حل تعارض بر اساس حضور ماده در برزخ 3) اثبات حرکت در نفس از راه انکار هیولی 4) تبیین تکامل برزخی نفس بر اساس تجدد امثال 5) حل ناسازگاری با اثبات نسبیت تجرّد و مادّیت

مبناگرایی در ابن سینا و دکارت
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه شهید مطهری - دانشکده الهیات و معارف اسلامی شهید مطهری 1392
  زینت مبصری   علی اکبر احمدی افرمجانی

تکوین و توجیه دانش بشر دغدغه دیرینه اندیشمندان بوده است. در طول تاریخ تفکر بشر دیدگاه هایی در این زمینه شکل گرفته است. مبناگرایی دیدگاهی در این زمینه است که سابقه آن به دوران یونان باستان بازمی گردد. بر اساس این دیدگاه، معلومات بشر به دو دسته معلومات پایه و غیرپایه تقسیم می گردد. معلومات غیرپایه به طور مستقیم یا غیرمستقیم، از طریق معلومات پایه توجیه گشته و یا تکون می یابند؛ درحالی که معلومات پایه بدیهی اند. تاریخ معرفت شناسی شاهد قرائت هایی گوناگون از این دیدگاه است. نخستین قرائت های آن به ارسطو و پیروان او منتسب است. ابن سینا از مبناگرایانی به شمار می رود که در آرای خود بسیار متأثر از ارسطو است. در قرن هفدهم میلادی قرائت جدیدی از مبناگرایی در دکارت شکل می گیرد که با فطری گرایی و عقل گرایی به معنای خاص دکارتی آن قرین است. این پژوهش در جستجوی این مسأله است که آیا ابن سینا و دکارت را می توان به یک معنا مبناگرا دانست؟ با بررسی و تحلیل آرای این دو فیلسوف در زمینه عناصر مبناگرایی و مقایسه آن ها روشن شد که ابن سینا و دکارت درباره مبادی معرفت، اصل بنیادین آن، راه کار گسترش معرفت از مبادی و نیز تبیین علم انسان به مبادی، از آرایی با اختلافی اساسی برخوردارند. ریاضی گرایی در تبیین عالم از منظر دکارت، تأکید بر روش تحلیل برای شهود حقایق بسیط، بهره بردن از وجود منِ اندیشنده به عنوان اصل بنیادین معرفت و تلاش برای استنتاج کل معرفت از آن، تکیه بر روش شک برای دست یابی به اصل بنیادین معرفت، نیاز به اثبات وجود خداوند برای ضمانت ادراکات واضح و متمایز در انسان و اعتقاد به حقایق بسیطی همچون حقایق ریاضی برای عالم که خداوند مفاهیم آن ها را از بدو خلقت در عقل انسان نهاده است، آرایی است که ماهیت مبناگرایی دکارت را از ابن سینا کاملاَ متمایز نموده است.

تحلیل و نقد دلایل غزالی در تکفیر ابن سینا
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده الهیات 1388
  مریم باقری   محمدجواد رضایی ره

غزالی در کتاب تهافت الفلاسفه نظریات و دلایل فیلسوفان مشایی در اثبات قدم عالم و علم کلی خداوند به جزئیات و انکار معاد جسمانی را نقل و نقد کرده است. او در کتاب مذکور دو هدف را دنبال کرده است، یکی اثبات تناقض گویی فیلسوفان و نادرستی و ضعف استدلالهای آنها در اثبات مدعای خویش و دیگری اثبات کفر آنان به مجرد داشتن چنین اعتقاداتی. با مطالعه ی کتب ابن سینا، که غزالی او را به عنوان نماینده ی فیلسوفان مشایی انتخاب کرده و در کتاب خود مشخصا آرا و آثار او را نقد کرده و همچنین مطالعه ی کتاب تهافت الفلاسفه و دیگر تألیفات غزالی می توان فهمید که غزالی مطالب فلاسفه را به درستی درک نکرده و در نقل مطالب آنها جانب امانتداری را نگرفته است، بنابراین نه استدلالهای او برای اثبات تناقض گویی فیلسوفان تمام است، نه لازمه ی عقاید فلاسفه خروج از دایره ی ایمان است. علاوه بر این، با مطالعه و تحلیل عقاید غزالی معلوم می گردد که هم مطابق تعریف و تحلیل او از ایمان اتهام کفر به فیلسوفان وارد نیست و هم عقاید او متناقض و مستلزم نتیجه ای است که او آن را جواز تکفیر فیلسوفان می داند. عوامل مختلفی سبب شده که غزالی از درک منظورابن سینا از قدم زمانی عالم و حدوث ذاتی آن و همچنین علم شامل و فراگیر و در عین حال ثابت خداوند ناتوان باشد. او در اثبات انکار معاد جسمانی از سوی ابن سینا، تنها مطالبی را ذکر می کند که بتواند از آنها در اثبات ادعای خود سود ببرد، در حالیکه ابن سینا در دو دسته از آثار خود دو دیدگاه کاملا متفاوت درباره ی معاد جسمانی ارائه داده است. نادیده گرفتن رأی ابن سینا مبنی بر قبول تقلیدی معاد جسمانی در دو اثر مهم فلسفی او، مصداق عدول از انصاف و امانت است. غزالی ایمان را از سنخ تصدیق قلبی در برابر خداوند می داند. با چنین اعتقادی و با تصریح او به قبول ایمان شخصی که در زبان به وحدت خداوندی و پیامبری محمد (ص) گواهی می دهد و با اثبات اینکه استدلالهای او مثبت ادعای او نیستند غزالی مجوزی برای تکفیر فلاسفه ندارد.

امامت و خاتمیت، تعارض یا سازگاری (با تکیه بر دیدگاه های روشنفکران معاصر)
پایان نامه دانشگاه تربیت معلم - تهران - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  حسن رضایی   محمدجواد رضایی ره

خاتمیت یکی از عقائد ضروری و مسلم نزد مسلمانان می باشد. بر اساس این اعتقاد، رسول گرامی اسلام9آخرین فرستاده خدا بر روی زمین است و پس از ایشان دیگر هیچ پیامبری مبعوث نخواهد شد و دین ایشان نیز آخرین دین آسمانی است. امامت نیز به عنوان یک اصل مذهبی همواره مورد قبول شیعیان بوده و از همان ابتدا، امام به عنوان برگزیده معصوم بعد از رسول الله و شخصی که دارای ولایت و علم غیب است و کلامش حجت است شناخته می¬شده است. تا سال¬های اخیر تقریبا هیچ کسی معتقد به تضاد میان این دو عقیده نشده بود. تا این¬که از سوی یکی از عالمان اهل سنت به نام شاه ولی الله دهلوی ایرادی مطرح و بعدها توسط برخی از اندیشوران مانند مدرسی طباطبایی، سروش و کدیور توسعه بیشتری یافت. بر اساس این ایراد، اعتقاد به خاتمیت پیامبر اسلام9با اعتقاد به امامت (همراه با تلقّی حداکثری از آن) در تضاد است. به همین جهت، عده¬ای با قبول این ایراد، با ارائه نظریه علمای ابرار سعی بر جعلی نشان دادن تلقی حداکثر از امامت داشته و معتقدند که این صفات ساخته و پرداخته متکلمانی مانند هشام بن حکم است. بنابر این دیدگاه، امامان شیعه عالمانی پاکدامن بوده¬اند که ویژگی آنها علم و تقوای بیشتر نسبت به سایر علمای مسلمان است وصفاتی مانند عصمت، علم غیب و ولایت ایشان، مجعول متکلمان و مصداق غلو است. در این رساله سعی بر این است که به بررسی رابطه این دو اصل دین پرداخته و تبیین شود امامت نه تنها با خاتمیت ناسازگار نیست، بلکه نقش تکمیلی نسبت به آن دارد.

رابطه طبیعیات و مابعدالطبیعه در حکمت ابن سینا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس 1378
  محمدجواد رضایی ره   احمد احمدی

این رساله در یک مقدمه و شش بخش تنظیم شده است : اول) تمهیدات ، دوم) مابعدالطبیعه از نظر ابن سینا، سوم) طبیعیات از نظر ابن سینا، چهارم) مسائل مابعدالطبیعه، پنجم) مسائل طبیعیات ، ششم) ماحصل و مرور. در مقدمه به بیان طرح تحقیق پرداخته شده است . سوالهای این طرح اصلی عبارتند از: .1آیا طبیعیات مبتنی بر مبادی مابعدالطبیعی است ؟ .2آیا مابعدالطیبیعه سینوی نیز مبتنی بر مبادی طبیعی است ؟ .3آیا کشف بطلان اصول طبیعیات قدیم مستلزم باطل شدن برخی از احکام مابعدالطبیعه سینوی نیز هست یا نه؟ برای تحقیق پاسخ به این سوالها در این رساله دو رویکرد به آثار ابن سینا شده است : نویسنده در بخشهای دوم و سوم کوشیده است که به معارف مابعدالطبیعه و طبیعیات در مقام تعریف بنگرد و از زاویه نگاه شیخ و اصحاب او موضوع، مبادی، مسائل، روش تحقیق، هدف و غایت ، فایده، اعتبار و منزلت و در نهایت رابطه این دو معرفت را با یکدیگر، مورد بحث و نظر قرار دهد. علاوه بر این، از تحلیل و نقد آرا شیخ و شارحان او فروگزار نکرده است . این دو بخش را می توان از سنخ مباحث معرف شناسی پیشین تلقی کرد، یعنی شناختی از معرفت که مسبوق به تحصل تاریخی معرفت نیست ، بلکه بیشتر مبتنی بر تعاریف است و معرفت را چنان می بینند که می خواهند باشد و روشن است که مقام تعریف همواره فراتر از مقام تحقق است . در بخشهای چهارم و پنجم کوشیده است که مسائل اصلی مابعدالطبیعه و طبیعیات را با ذکر براهین اثبات آنها به نحوی روشن عرضه کند تا در بخش هفتم بتواند داوری کند که چه تعداد از مسائل مابعدالطبیعی مبتنی بر اولیات و اصول متعارف است و به اصطلاح مسائل فلسفی خالص هستند و تغییر و تحولی که در سایر معارف رخ می دهد به اعتبار آنها لطمه نمی زند و چه دسته از مسائل مبتنی بر مقدمات غیراولی-و به اصطلاح مسائل فلسفی غیرخالص -هستند، و از این دسته چه تعداد از آنها مبتنی بر مقدماتی هستند که در طبیعات قدیم به اثبات رسیده و چه تعداد از آنها بر مبادیی استوارند که خود از مسائل علوم دیگر نیستند بلکه از مبادی بدیهی غیراولی هستند، مثل مشاهدات و مجربات . برای اینکه در این رساله از ابهام و ایهام اصطلاحات حذر شود، در بخش دوم که موسوم به تمهیدات است ، به تحلیل و بررسی و نقد آرا شیخ و اصحاب او درباره "موضوع علم"، "مبادی علم"، "مسائل علم" و "طبقه بندی علوم" مبادرت شده است 57:9 ماحصل این تحقیق این است که پاره ای از مسائل مابعدالطبیعی سینوی مبتنی بر مسائل طبیعی قدیم است و همین طور پاره ای از مسائل طبیعی بر احکامی مابعدالطبیعی است و روشن است که با کشف بطلان اصول طبیعات قدیم آن دسته از احکام مابعدالطبیعی که مبتنی بر احکام طبیعی بوده اند از اعتبار ساقط می شوند و این حادثه اتفاق افتاده است .