نام پژوهشگر: حامد ناجی

بررسی اندیشه های کلامی فیاض لاهیجی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1389
  حمید عطایی نظری   مجید صادقی

ملاّعبدالرزّاق لاهیجی (م 1072 ق) متخلّص به فیّاض، یکی از بزرگترین متکلّمان در طول تاریخ کلام اسلامی و برجسته ترین متکلّم شیعی در دوران متأخّر بوده است. او با نگارش آثار ارزشمند کلامی، نقش بسیار مهمّی در دفاع از عقاید تشیّع و تقویت ایمان دینی مردم ایفا نمود. بررسی های انجام شده در آثار کلامی وی نشان می دهد که اگر چه نظرها و دیدگاه های لاهیجی در بسیاری از موضوعات کلامی مطابق و موافق دیدگاه های عرف متکلّمان شیعه است؛ لکن با وجود این او در برخی از مسائل مانند: فاعلیّت الهی، حسن و قبح عقلی و معجزات پیامبر(ص) دارای آراء و اندیشه هایی خاصّ و متفاوت با دیگر متکلّمان بوده است. فیّاض از جمله متکلّمانی بود که پس از تأسیس مکتب کلام فلسفی به دست خواجه نصیر الدین طوسی(م 672 ق) از وی پیروی نمود و آثار خود را به شیوه مرسوم در سنّت کلام فلسفی به نگارش درآورد. لاهیجی در نگاشته های خودش در صدد بر آمد که همانند خواجه و حتّی بیش از او، با استفاده از اصول، قواعد و اصطلاحات فلسفه مشّاء، به تقریر و تبیین مباحث کلامی بپردازد و از این حیث تأثیر فراوانی بر فرایند فلسفی شدن علم کلام در تشیّع داشت. در واقع جریان فلسفی شدن کلام شیعه که از زمان خواجه نصیر آغاز شده بود، بار دیگر توسّط فیّاض و با نگارش آثار کلامی متعدّد با رویکرد و صبغه فلسفی نه تنها احیا شد، بلکه به اوج شکوفایی و اعتلای خود دست یافت. پایبندی و تقیّد شدید نسبت به حکمت مشّاء و به ویژه آراء و اندیشه های ابن سینا، استقلال فکری، آگاهی عمیق به افکار و عقاید فِرَق و مذاهب کلامی، ‏آشنایی کامل با عرفان و تصوّف و برخورداری از گرایش ها و تفکّرات عرفانی را می توان از ویژگی ها و مشخّصات فکری لاهیجی بر شمرد که به طور مشخّص بر نحوه تقریر و نگارش وی از مباحث کلامی تأثیر گذار بوده است.

بررسی تطبیقی ارتباط دین با عقل و علم (از نقطه نظر مطالعه تطبیقی نظریات ایان باربور و جوادی آملی)
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  حسین جورسرا   مهدی دهباشی

مسأله ارتباط دین با عقل و علم جزء دغدغه های اصلی باربور و جوادی آملی در غرب و شرق عالم و با دو جامعه دینی متفاوت می باشد. جوادی آملی با پایه قرار دادن دین، علم و عقل را در درون دایره دینی قرار داده و تعارض بین دین و علم و عقل را موجه ندانسته و تعارض آن دو را با نقل می داند و راه حل های خوبی هم ارائه می دهد اما باربور با پایه قرار دادن علم و پیش فرض جدایی دین با علم به دنبال نظریه ی گفتگو میان آن دو است و دغدغه ی این را دارد که دین همانند علم ساختار و مدل مشخصی دارد و می تواند به عنوان منبع معرفت و روش زندگی قرار گیرد اما جوادی آملی دغدغه ی تأکید بر عقل در دایره دینی را دارد. هر دو متفکر محدودیت علوم تجربی را مطرح می نماید. در تطبیق نظریات این دو متفکر در حوزه نگاه کلان و فلسفی به این سه مقوله و بحث قلمرو دین کمک شایانی از جوادی آملی می توان گرفت و در مسأله علم و ساختارها و روش های آن و در نقد نقل های دینی و طرح معیارهای ارزیابی آنها از باربور کمک شایانی می توان گرفت. دراین رساله ابتدا به دنبال ادبیات تاریخی این مساله وبد توصیف نظریات این دو متفکر وسپس طرح شباهتها وتفاوتها وهمچنین با نگاهی تطبیقی به دنبال درک بهتر این مساله میباشیم

مباحث عقلی تغییر و تکامل نفس انسان در عالم برزخ و قیامت بر مبنای حکمت متعالیه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1390
  منصوره السادات وداد   سید مهدی امامی جمعه

از نظر فلسفی عوالم اخروی خالی از هرگونه ماده و قوه انفعالی است. از همین رو حرکت و تغییر که به معنای از قوه به فعل شدن است، در آن عوالم بی معناست. تکامل نیز چون قرین با حرکت است، همین حکم را خواهد داشت. اما ملاصدرا از هیولی و قوه اخروی سخن به میان می آورد. همچنین در عباراتی از تبدّلات و استکمالات اخروی سخن می گوید. از طرف دیگر به نظر می رسد آیات و روایات وجود تکامل و تغییر در عوالم اخروی را تأیید می کنند و حتی از عوامل و موجبات آن سخن به میان می آورند. نگارنده در این رساله به دنبال یافتن منظور ملاصدرا از چنین عباراتی و مقایسه دیدگاه وی با کلمات معصومین علیهم السلام و قرآن کریم است. پاسخ به این پرسش ها، چشم انداز کلی ملاصدرا را به عالم آخرت و نظام آن روشن می سازد. به این منظور، کلمات وی در این زمینه مورد بررسی قرار گرفته و معلوم شده است که از نظر او ماده بعید اخروی، نفس انسانی و مواد قریب آن قوه خیال و یا ملکات حسنه یا سیئه انسان است که با نفس متحدند و منظور وی از قوه در آخرت، به معنای قدرت و توان وجودی است. همچنین دانسته شد وی در معنای تکامل و تغییر لزوماً حرکت را لحاظ نمی کند بلکه معنایی اعمّ از حرکت از آن ها دارد. و بالاخره بر اساس این مبانی امکان تکامل و تغییرات دفعی در آخرت و نیز استکمالات علمی و وقوع آن ها در بهشت و دوزخ معلوم شده است. در ادامه نیز عوامل و موجبات تکامل اخروی بر اساس مبانی ذکر شده از حکمت متعالیه بحث گردیده است.

بررسی مفاهیم بنیادین فلسفه ی موسیقی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده ادبیات و علوم انسانی 1392
  محدثه آهی   محمد جواد صافیان

چکیده ابتکار و خلاقیت همواره سرچشمه ی آفرینش هنر و آثار هنری و هدایت انسان به سوی تجربه ی عالمی جدید و ناشناخته بوده است. هنرمند، هنر را برای اهداف خود و بیان مفاهیم بزرگی که در ذهن داشته به کار برده است. موسیقینیز به عنوان هنر در جهت ابراز احساس و انتقال معانی به کار گرفته شد.فلسفه ی موسیقی به بررسی و تحلیل مسائل بنیادین در خصوص موسیقی و مطالعه ی پرسش های اساسی درباره ی ذات موسیقی و تجربیات ما از موسیقی می پردازد. بررسی نحوه ی ا ارتباط موسیقی و زبان،موسیقی و احساس، موسیقی و فهم انسانی و نیز ارتباط موسیقی و اثر موسیقایی از اهداف اصلی این پژوهش است. روش تحقیق جمع آوری اطلاعات به روش کتابخانه ای و فیش برداری و تحلیل مباحث و مسائل تحقیق در جهت اهداف آن است.زبان به عنوان ابزارگفتگو و انتقال دهنده ی معانی برای انسان دارای اهمیت و مورد بحث بوده است.موسیقی نیز به عنوان هنریشنیداریمدعی زبانی پویا و ویژه است و از زبان و مباحث زبانیجدا نیست. موسیقی به معنایی دارای زبان است.مصنف از آن به عنوان زبانی نمادین برای انتقال معانی و احساسات استفاده می کند و مخاطب نیز برای توصیف تجربیات موسیقایی خود از زبان نماد و تمثیل بهره می گیرد.زبان موسیقی،زبان نماد و استعاره است و هر استعاره ای اشاره به معنایی دارد.احساس جنبه ی جدانشدنی دیگر از انسان و تجربیات هنری وی است.هر زمان که سخن از هنر باشد سخن از احساس نیز هست. موسیقی نیز بیانگر و بازنمود احساس مصنف و تجلی احساس مخاطب است.مصنف موسیقی را می سازد تا معنا و احساسی را انتقال دهد و مخاطب موسیقی را تجلی احساسات خود می بیند.موسیقی زبان گویای احساس است و هرکه بدان آشناتر باشد فهم عمیق تر و کامل تری بدان خواهد داشت.فهم موسیقی منوط به داشتن شرایطی است و به اینکه سر منشا خلق و آفرینش اثر موسیقایی برای مخاطب و مصنف آشکار شده باشد. موسیقی بر گرفته از عالم معناست از این جهت است که توانایی انتقال معنا را دارد و برخاسته از منشا عشق و احساس ابدی است که اینچنین انسان را لبریز از عشق و احساس می کند. واژگان کلیدی:موسیقی، اثر موسیقایی، زبان، احساس، فهم ،منشا موسیقی