نام پژوهشگر: افسانه قادری قره شیران

خوانش دولوزی داستانهای کوتاه نوآموز کندذهن اثر تامس پینچون
پایان نامه دانشگاه آزاد اسلامی - دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی - دانشکده زبانهای خارجی 1391
  افسانه قادری قره شیران   جلال سخنور

در داستانهای نوآموز کند ذهن ((slow learner که نخستین تجربیات تامس پینچون (thomas pynchon) در دوران دانشکده و جوانی می باشد، نگرانی اصلی در روایت، از ایستایی زمانی و مکانی است. شخصیت ها به دنبال راهی برای فرار از سترون شدن در فضای بسته و بدون نفوذ به دنیاهای دیگر هستند. نبودن در تعامل با دنیای متفاوت، بسان قانونی آپوکالیپتیک برای پایان دادن به دنیا و حیات توصیف می شود. از آنجاییکه حرکت، تنها راه نجات از تثبیت و ایستایی قلمداد می گردد، شخصیتهای این پنج داستان، به نحوی سعی در جنگیدن با این قانون انتروپیک را داشته و به دنبال راهی برای ورود به قلمروهای مختلف می گردند. این حرکت نا ایستا، هرج و مرج (chaos) به بار می آورد. ژیل دولوز (gilles deleuze) و همکار ش فلیکس گاتری (felix guattari) معتقدند که دنیا متشکل از ابزارهاست و این ابزارهای زندگی، نبایستی به دور از جریان هرج و مرج بمانند و بایستی پیوسته از بین بروند و ابزار تازه تری خلق کند. از آنجاییکه دنیای خاکی ما مملو از لایه ها و قلمروهای تازه و کشف نشده است، هر روز می توانیم ابزارهای نوینی را بسازیم. تنها کسانی که این مکانها را یافته و آن را می خواهند، می توانند وارد آن شده و تجربه اش کنند. در ضمن، سفر از سرزمینی به سرزمین دیگر از انسان یک کوچگر(nomad) می سازد که هیچگاه به ایستادن در یک مکان فکر نمی کند. این تصویر از زندگی که مانند سکانس های سینما گذرا و بی پایه است، هرج و مرجی از احتمالات بنا می کند. احتمال تبدیل شدن (becoming) مرد به زن یا به حیوان و یا گیاه و غیره. ورود به و خروج از قلمروهای در دسترس می تواند راه حلی باشد برای سکون و بی حرکتی دنیای ثابت شخصیتهای واحد. تامس پینچن در داستانهای کوتاهش وضعیت مشابهی را روایت میکند. در هر داستان فرار از بی حرکتی به چالش ابتدایی تبدیل می شود که محوریت داستان را شکل میدهد. این فرار، فرار از فردیت است به تجربه چند شخصیتی "شیزوفرنیک" گونه ای که بتواند تبدیل شدن را به ارمغان بیاورد. چنین تبدیل شدنهایی مرگ شخصیت قبل را می طلبند در نتیجه، نخست بایستی مرگ را تجربه کرد. در این داستانها به این نتیجه می رسیم که چگونه مرگ می تواند بسان پلی برای تولد دوباره و زندگی دوباره ابزارها عمل نماید. بنابراین، مرگ، تنها راه نجات از سکون قلمرویی تلقی می گردد. پس از مرگ ابزارها به دنیای بیکران خارج هدایت می شوند و برای تامس پینچون، این قائده، درسی به وی به عنوان یک نویسنده میدهد که همیشه بایستی برای خلق ابزارهای جدید در داستانهایش، همانند یک کوچگر به قلمروهای بیرون از قلمرو خود سفر کند.