نام پژوهشگر: سیده آزاده غیاثیان

نقش سبک های یادگیری در کلاس های زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه گیلان - دانشکده علوم انسانی 1389
  سیده آزاده غیاثیان   امیر مهدوی زفرقندی

این پژوهش سبک های ترجیحی یادگیری فراگیران ایرانی زبان انگلیسی در سطح دانشگاه و برخورد آموزشی اساتید را با این سبک های ترجیحی مورد بررسی قرار می دهد. بنابراین پژوهش حاضر به سه قسمت تقسیم می شود: سبک های ترجیحی یادگیری دانش جویان، سبک های ترجیحی آموزشی اساتید و تطابق یا عدم تطابق بین سبک های ترجیحی دانش جویان و اساتید. در کل، 725 دانش جوی زبان انگلیسی در این پژوهش شرکت کردند. از میان آن ها 542 دانشجو در سه مطالعه ی مقدماتی برای معتبرسازی ابزار تحقیق شرکت کردند. آزمودنی های پژوهش اصلی، که کلاس های آن ها در طول یک ترم مشاهده شد، 183 دانش جوی زبان انگلیسی در مقطع کارشناسی و ده تن از اساتید آن ها از دانشگاه گیلان و دانشگاه آزاد اسلامی واحد رشت بودند. یک نسخه ترجمه شده از پرسش نامه ی رید (1987) اعتبارسنجی شد و سه مقیاس یادگیری جدید (مقیاس های یادگیری جمعی، بساوشی و مبتنی بر راهنمایی) کشف شد. پرسش نامه های سبک های ترجیحی یادگیری و سبک های ترجیحی آموزشی به ترتیب به دانش جویان و اساتید اعمال شد. سپس از همان اساتید و 42 نفر از 183 دانش جوی آزمودنی پژوهش مصاحبه به عمل آمد. نتایج این پژوهش نشان داد که سبک ترجیحی یادگیری اصلی دانش جویان سبک بساوشی و پس از آن سبک یادگیری مبتنی بر راهنمایی بود. سبک های ترجیحی یادگیری فرعی آن ها سبک جمعی، و به دنبال آن سبک یادگیری مبتنی بر راهنمایی بود. آزمودنی ها هم چنین ترجیحی قابل چشم پوشی را برای سبک جمعی نشان دادند. بیشتر پاسخ های آزمودنی ها در پرسش نامه با پاسخ های آن ها در مصاحبه شفاهی تطبیق می کرد. نتایج مشاهده های کلاسی نشان داد که اساتید هیچ سبک ترجیحی آموزشی اصلی را نداشتند، در حالی که سبک آموزشی فرعی آن ها ترجیح مبتنی بر راهنمایی بود و ترجیح قابل چشم پوشی برای بساوشی و پس از آن برای ترجیح جمعی نشان دادند. با این وجود پاسخ های اساتید در پرسش نامه و عملکرد آن ها در کلاس ها در مقیاس های بساوشی و جمعی یکدیگر را تأیید نمی کردند و تنها استثنا در ترجیح مبتنی بر راهنمایی بود که سبک ترجیحی فرعی اساتید بود. بر اساس نتایج قسمت دوم پرسش نامه، اساتید از تئوری های سبک های یادگیری اطلاع کافی داشتند اما در عمل آن ها را در کلاس هایشان به کار نمی بردند. به ویژه، در حالی که سبک بساوشی ترجیح یادگیری اصلی دانش جویان بود، این سبک تنها یک سبک آموزشی قابل جشم پوشی برای اساتید به شمار می رفت. ترجیح فرعی اساتید سبک مبتنی بر راهنمایی بود در حالی که ترجیح های فرعی دانش جویان سبک جمعی و پس از آن سبک ترجیحی مبتنی بر راهنمایی بود. به علاوه، عملکرد اساتید نشان داد که آن ها ترجیح های یادگیری دانش جویان را نادیده می گرفتند. نتایج مصاحبه های اساتید بیانگر این موضوع بود که بیشتر آن ها تنها یک سبک ثابت آموزشی داشتند که بر اساس نیازهای یک درس خاص بود، نه بر اساس سبک های ترجیحی یادگیری دانش جویان.