نام پژوهشگر: یحیی عطایی

مقایسه یِ بلاغت فارسی و عربی بر مبنایِ کتاب تلخیص المفتاحِ خطیب قزوینی به همراهِ ترجمه یِ کتاب
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1390
  یحیی عطایی   سعید واعظ

رساله یِ حاضر ترجمه ای است از کتاب تلخیص المفتاح و در کنارِ این کار، مقایسه یِ عناصرِ بلاغیِ موجود در این کتاب است، با آنچه در بلاغتِ فارسی مطرح شده است. موضوعِ کتاب تلخیص المفتاح، دانش بلاغت است و در سه بخش اصلی (معانی و بیان و بدیع) نوشته شده است که پیش از این سه بخش دارایِ مقدّمه و بخشی در باب فصاحت و بلاغت آمده و کتاب را با دو بخش فرعیِ دیگر با عنوانِ دزدی هایِ ادبی و مطالبی مربوط به آن و عواملِ زیباسازیِ سخن به پایان برده است. مصنّف، دانش معانی را به هشت باب بخشبندی کرده است. که عبارتند از: 1ـ احوالِ اسناد. 2ـ احوالِ مسندٌالیه. 3ـ احوالِ مسند. 4ـ احوالِ متعلّقاتِ فعل. 5ـ قصر.6ـ انشاء.7ـ فصل و وصل. 8ـ ایجاز و اطناب و مساوات. همچنین دانش بیان را در سه بخش تشبیه و استعاره و کنایه آورده و بدیع را به دو بخش معنوی و لفظی تقسیم کرده است. اساس کار بر پایه یِ متنی است که دکتر یاسینِ ایّوبی ارائه داده است. کارِ ایشان تنها تصحیحِ متن نیست، بلکه دگرگونی هایی اندک در متنِ اصلی پدید آورده و نکاتی را از شرح هایی مانند مختصر و مطوّل و برقوقی و... وارد متن کرده است. کتاب را انتشاراتِ المکتبهالعصریه در صیدایِ بیروت منتشرکرده که به همراهِ مقدّمه یِ مفصّل و حاشیه ها و فهرست هایِ سودمند، به شیوه ای آراسته چاپ شده است. آنچه در تاریخِ تحوّلِ دانش بلاغت دارایِ اهمّیّتِ بسیار است، این است که از زمانی که ایرانیان در حوزه یِ دانش بلاغتِ عربی دست به قلم بردند، تکاملِ این دانش آغاز شد و دوره هایِ اوج و فرود این دانش به دستِ ایرانیان رقم خورد. برادرانِ پژوهشگر در کشورهایِ عربی به این نکته هرگز صریحاً اشاره نمی کنند. اوجِ درخشش این دانش، زمانی است که دانش در ایران، رو به اوج بود. یعنی زمانی که شاهان و وزیرانِ فرهنگ دوستِ سامانی در خراسان حکومت را در دست داشتند. اندکی پس از آن دانشمندان در زیرِ حمایتِ ایشان آزادانه تر از دوره هایِ پیش و پس از خودشان در هر موضوعی کار می کردند. فرود و اُفتِ دانش بلاغت را، نیز باید در تاریخِ ایران دید و بررسی کرد. اگر نیک بنگریم، دانش بلاغت در ایران با حمله یِ غزها به ایران و مدّتی پس از آن با حمله یِ مغولان اُفتِ کامل داشته است. با نگاهی به تاریخِ ادبیّاتِ ایران در این دوره و آثاری که در این دو روزگار نوشته شده است، درمی یابیم که اوضاعِ مدرسه ها و نحوه یِ آموزش چِسان تحتِ تأثیرِ حمله یِ مغولان قرارگرفت و چِسان دانش هایِ گوناگون شکوفاییِ خود را از دست دادند و بررسی هایِ ژرفِ علمی، جایِ خود را به شرح و حاشیه نویسی برایِ تدریس در مدارس نیمه مرده داد. دانشجویان و پژوهشگران در رشته یِ زبان و ادبیّاتِ فارسی و... که در گذشته همه چیزخوان بودند، عربیدانی جزوِ کارهایِ پایه ایِ ایشان بوده است. از این رو پژوهشگری که در موضوعی دست به پژوهش می بُرد، در برخورد با متونِ عربی با دشواریِ چندانی روبرو نمی شد، ولی امروز که رشته هایِ آموزشی به گونه ای دیگر دسته بندی شده و می شود، و حجمِ تدریس و تعلیم دگرگون شده و هر دانشی به گرایش هایِ گوناگونی منقسم شده است، پژوهشگر برایِ دسترسی به متونِ عربی با دشواریِ بسیاری روبه رو خواهدبود. از این رو می توان گفت که دوره یِ ترجمه در ایران که از حدود صد سالِ پیش آغاز شده است، می بایست چهل ـ پنجاه سالِ پیش به پایان می رسید، تا این متونِ اصلی که نویسندگانِ آن بیشتر ایرانی هستند، به فارسی ترجمه می شد. آثارِ شاعران، نویسندگان و مفسّران و دانشمندان و... که بیشتر به زبانِ عربی است، امروز نیازمند برگرداندن به فارسی است. شاعرانی مانند طغراییِ اصفهانی، رشید وطواط و... نویسندگانی مانند بدیع الزّمانِ همدانی و... مفسّرانی چون زمخشری و... دانشمندانی مانند فارابی، ابنِ سینا و... همه تأثیرگذارانی هستند که هرکدام در دانش و دانش هایی دورانساز بوده اند. ب. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه یِ مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه یِ اجرای آن، شیوه یِ گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: در روش ترجمه یِ تلخیص المفتاح، روشی میانِ تحت اللفظی (واژه به واژه)، و آزاد پیش گرفته شد. به این دلیل که متنِ تلخیص متنی کهنه است و برگرداندنِ آن نیازمند زبانی فاخر. دلیلِ دیگر آموزشی و علمی بودنِ متن است که برگردانِ آزاد مانع از درگیری دانشجو با متنِ اصلی می شود. از سویِ دیگر آیات و ابیاتِ عربیِ بسیاری در متن به کار رفته که ترجمه یِ آزاد، حقِّ مطلب را در رساندن ِمعانیِ آیات و ابیات ادا نمی کند و از سویی بلاغتِ آیات و ابیات که برایِ نکاتی بلاغی نمونه آورده شده است، ایجاب می کند که این نکاتِ بلاغی در ترجمه نشان داده شود. جنبه یِ دیگرِ پژوهش، تطبیقِ عناصرِ بلاغتِ عربی با بلاغتِ فارسی است. این کار از چند جهت قابلِ ملاحظه است: نخست اینکه در بررسیِ مطالبی که در کتاب هایِ بلاغتِ فارسی آمده است، به سبب تکراری بودنِ مطالب به همه یِ آن ها پرداخته نشد و تنها کتاب هایی که در هر دوره دارایِ اهمّیّت بوده و هستند، بررسی شد. این کتاب ها عبارتند از: 1) آهنی، غلامحسین: معانی بیان. 2) تجلیل، جلیل: معانی و بیان. 3) تقوی، سید نصرالله: هنجارِ گفتار در فنِ معانی و بیان و بدیعِ فارسی. 4) رادویانی، محمد ابن عمر: ترجمان البلاغه. 5) رازی، شمس الدین محمد بن قیس: المعجم فی معاییر اشعار العجم. 6) رنجبر احمد: 1ـ معانی. 2ـ بیان. 3ـ بدیع. 7) شمیسا، سیروس: 1ـ بیان و معانی. 2ـ نگاهی تازه به بدیع. 8) عرفان، حسن: کرانه ها شرحِ فارسیِ مختصر المعانیِ تفتازانی. 9) علوی مقدم، محمد و رضا اشرف زاده: معانی و بیان. 10) کاشفی، علی بن حسین: بدایع الافکار فی صنایع الاشعار. 11) کزازی، میرجلال الدّین: زیبایی شناسی سخن پارسی: 1ـ معانی. 2ـ بیان. 3ـ بدیع. 12) گرکانی، محمدحسین (شمس العلما): ابدع البدایع. 13) هدایت، رضاقلی (خان): مدارج البلاغه در علمِ بدیعِ فارسی. 14) همایی، جلال الدّین: 1ـ فنون بلاغت و صناعات ادبی 2ـ معانی و بیان. 15) وحیدیان کامیار، تقی: بدیع از دیدگاه زیبایی شناسی. 16) وطواط، رشیدالدین محمد عمریِ کاتب بلخی: حدائق السحر فی دقائق الشعر. مطالبی گفته شده است که در کتاب هایِ بلاغتِ فارسی نیامده است و جزوِ یافته های نگارنده به شمار می آید که بخش عمده یِ کارِ تطبیق را دربرگرفته است. مثلاً کمتر آرایه ای در بخش بدیعِ معنوی هست که نگارنده دیدگاهِ خود را در آن مطرح نکرده باشد. این بخش از کار در کنارِ تطبیق، شکلِ تألیف به پژوهش، داده است. در آوردنِ نمونه هایِ نظم و نثر، کمتر گواهِ شعر و نثر هست که از کتاب هایِ بلاغتِ فارسی آورده شده باشد. در آوردنِ نمونه ها از شعر و نثرِ شاعران و نویسندگانی که دوران ساز و گواهِ سبک و نماینده یِ دوره یِ خویش بوده اند، بیشترین بهره گرفته شده است. شاعرانی مانند: رودکی، فردوسی، سنایی، عثمانِ مختاری، انوری، خاقانی، نظامی، مولوی (مثنوی و غزلیّات)، سعدی (همه یِ آثار)، حافظ، قاآنی، شهریار. در این میان خاقانی و نظامی و سعدی و حافظ جای گاهی ویژه دارند. بخش دیگر کار این است که افزون بر ترجمه یِ متن، کارِ پژوهش بر رویِ ابیاتی که نیاز به پژوهش بیشتر داشتند و نیازمند استناد به منابعِ دیگرِ عربی بود، صورت گرفت. همچنین گاهی نگارنده نکاتِ بلاغیِ دیگر کتاب هایِ عربی را نیز در متنِ تطبیق وارد ساخته و نمونه هایِ بسیاری را از آیات و احادیثِ پیامبر(ص) و حضرتِ علی(ع) و اشعارِ شاعرانِ عرب آورده است. پ. یافته های تحقیق و نتیجه گیری و پیشنهادات: حاصلِ تلاش نگارنده در رساله یِ حاضر بدین گونه است: نخست: ترجمه یِ اثری است در بلاغت به نامِ تلخیص المفتاح که نگاشته و گردآورده یِ عبدالرّحمن قزوینی در نیمه یِ دومِ قرنِ هفتمِ هجری است. ترجمه یِ این اثر مهم ترین بخش پژوهش است و از دیدگاهِ نگارنده، ارزش آن کمتر از تصحیحِ نسخه نیست و همانند آن در زمره یِ احیاءِ آثارِ ملّی به شمار می آید؛ و از سویی دیگر دستگیرِ کسانی خواهد بود که در بلاغتِ ایرانی ـ اسلامی دست به پژوهش می برند و با عربیّت آشنایی چندانی ندارند. دوم: جنبه یِ دیگرِ پژوهش، تطبیقِ نکاتِ بلاغیِ مطرح شده در این کتاب با بلاغتِ فارسی است که خود از چند دید، قابلِ ملاحظه است؛ یکی اینکه، این کار، تطبیق با نکاتی است که در کتاب هایِ بلاغتِ فارسی مطرح شده است، و نیز نکاتی است که نگارنده نخستین بار در بلاغتِ فارسی و نیز عربی، کشف و مطرح ساخته و مقایسه ای میانِ دو عرصه یِ پهناور، از ریزترین نکاتِ بلاغی و دستوریِ مربوط به بلاغت گرفته تا بحث هایِ کلّی در سبک شناسیِ میانِ شاعرانِ فارسی و عربی در دوره هایِ مختلف، انجام داده است. در این پژوهش، کمتر نکته یِ بلاغی است که نگارنده درباره یِ آن دیدگاهِ خود یا دیگران را مطرح نکرده و در مقایسه یِ میانِ بلاغتِ دو زبان مطابقتی انجام نداده باشد؛ از این رو می توان گفت، اثری در تاریخِ بلاغت نویسی و ادبیاتِ تطبیقی در عرصه یِ بلاغتِ فارسی و عربی، دستِ کم با این حجم و کیفیّت، به اندازه یِ این پژوهش نباشد و از این جهت کارِ نگارنده در کنارِ ترجمه، تألیف نیز به شمار می آید. سخن درباره یِ بلاغتِ فارسی و عربی بسیار است و در این جا اشاره ای به آن نمی شود همچنین درباره یِ آنچه بلاغت نویسانِ ایرانی به زبانِ فارسی نوشته اند، در مقایسه با کتاب هایِ عربی، بسیار می توان گفت. ولی به طورِ کلی برخی نتایجی که در ضمنِ پژوهش، نگارنده به آن رسیده، چنین است: 1ـ هیچ کتابی در بلاغتِ فارسی نیست که اساس بلاغت نویسیِ گذشتگان (عربی و فارسی) را برهم زده و خود بنیادی تازه نهاده باشد. همگی وامدارِ نویسندگانِ پیش از خود بوده اند و بنیاد کارشان بر دیدگاه هایِ عبدالقاهر و زمخشری و سکّاکی و... نهاده شده است. 2ـ آنچه به عنوانِ تغییر می توان از آن یاد کرد، افزودن به شمارِ آرایه هایِ بدیعی است که مدّتی پس از سکّاکی به این سو آغاز شده و تاکنون ادامه دارد و این امر تقریباً هم زمان در کتاب هایِ عربی به فارسی دیده می شود. 3ـ با اینکه پایه یِ کارِ بلاغت نویسان بر گفته هایِ عبدالقاهر و تحلیلگرانِ نخستینِ دیگر بوده است، ولی هرچه از زمانِ سکّاکی دورتر می شویم، نقطه یِ مشترکِ این کتاب ها که عبارت است از، خلاصه نویسی و دور بودن از تحلیل هایِ ژرف و نداشتنِ ذوق و شوقِ هنری، بیشتر به چشم می خورد. یکی از دلائلِ امر این است که این کتاب ها از دیرباز برایِ تدریس در مدارس نوشته می شده است. 4ـ در زمانِ معاصر، نگارش بلاغت دو بخش عمده دارد؛ کتاب هایِ کاملاً تحلیلی که بیشتر بر پایه یِ نظریه هایِ غرب است. دیگر کتاب هایِ غیرِ تحلیلی که ادامه دهنده یِ راه گذشتگان است و باز هدف از نگارش آن ها تدریس در دانشگاه ها و مدارس است. و در این کتاب ها نیز، کسی پایه هایِ بلاغتِ سنّتی را بر هم نزده است و لذا در این عرصه در دوره یِ تقلید به سر می بریم.