نام پژوهشگر: سید احمد رضا شاهرخی

دفاع از جایگاه فلسفه اسلامی با تأکید بر کمال انسانی در حکمت متعالیه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1391
  محمدصادق یوسف وند   سید احمد رضا شاهرخی

چکیده در این نوشتار بعد از تعریف، جایگاه و ضرورت کمال و فلسفه از دیدگاه فلاسفه اسلامی، به بحث کمال انسانی و نقش علم در رسیدن انسان به کمال مطلوب خود، پرداخته می شود. در ابتدا مفاهیمی همچون کمال انسان، معنا شناسی کمال، کمال اولی و ثانی، علم برتر و معنای فلســفه از منظر فیلسوفانی همچون ابن سینا، سهروردی و صدرالمتــألهین مورد بحث قرار می گیرند. در فصل دوم به معیارهای برتری علوم نسبت به یکدیگر پرداخته می شود و سعی می شود برای قضاوت در مقایسه علوم با یکدیگر ادله و معیارهایی معرفی گردد تا پس از شناخت این معیارها بتوان به مقایسه بین علوم پرداخت تا بدین وسیله علم برتر از سایر علوم بازشناخته گردد. در ادامه بحث به مباحث و ایراداتی که مخالفان فلسفه مطرح می نمایند و بر فلسفه اشکال وارد می کنند پرداخته می شود و به آنها پاسخ داده می شود که مجموعاً در قالب دوازده ایراد این بحث تدوین شده است. بحث حکمت متعالیه و نقش آن در باورها و اعتقادات دینی نیز در این نوشتار ذکر گردیده است. این پایان نامه با اثبات نقش فلسفه و حکمت متعالیه در کمال انسان به دفاع از جایگاه فلسفه اسلامی پرداخته است و نقش والای حکمت متعالیه در نیل انسان به کمال را بیان می دارد. مدعا در این پایان نامه این است که بخش عظیمی از کمال نهایی انسان در گروه علم آموزی و عمل بر اساس علوم یقینی است و حکمت متعالیه سرآمد تمامی علوم می باشد فلذا بیشترین نقش را در این بین دارا است. در پایان با جمع بندی ادله و معیارها و پاسخ به شبهات ضمن دفاع از جایگاه فلسفه اسلامی به نقشی که فلسفه و در رأس آن حکمت متعالیه در کمال انسان ایفا می کند خواهیم رسید.

بررسی عقلی و فلسفی نامه امام هادی علیه السلام در مورد جبر و اختیار
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  سعید محمدی عیبلو   عسگر دیرباز

موضوع تحقیق حاضر بررسی عقلی جبر و اختیار در نامه امام علی بن محمد هادی علیه السلام است. در این تحقیق تلاش شده است که فرمایشات حضرت امام هادی صلوات الله علیه راجع به دو مذهب مفوضه و اشاعره در مورد خلق اعمال ارائه و با نقد هر دو مذهب، نظری? امر بین الامرین اثبات و در نهایت به توضیح و بسط این نظریه پرداخته شود. تلاش اشاعره در این بود که با تکیه بر توحید در ذات و افعال، افعال انسان را محکوم به جبر معنوی کنند و در مقام استدلال صور مختلفی را بکار گرفته اند. این استدلالها در صورتهای فلسفی و کلامی و نقلی ارائه شده است که هر کدام باز أشکال مختلفی دارد.اما تمامی این صور استدلالی بجهت تام نبودن یا ناشی از سوء فهم در مواد استدلالی و یا وجود موارد نقضی، متزلزل و محل اشکال است بطوریکه افرادی از درون این مذهب معترف به این مساله هستند ضمن اینکه خلاف وجدان هر انسانی است وجدانی که از مهمترین ابزارهای معرفت بشری است. اما مفوضه با توجه به معانی مختلفی که دارد دو معنی از آن در نام? حضرت صلوات الله علیه مدخلیت دارد.دسته ای که قائل به تفویض حلال و حرام و اوامر و نواهی الهی به انسان کامل هستند و این دسته از غلات شیعه میباشند و دسته ای دیگر همان معتزله که قائل به تفویض افعال انسان هستند.قائلین دست? اول یک مکتب کلامی بشمار نمیآیند بلکه غالیانی هستند خرافه پرست که تهی از ادل? عقلی میباشند. ولیکن معتزله یک مکتب کلامی قوی و دارای استدلالات عقلی است. این دو مذهب به دلیل تحدید در سلطنت الهی مردود هستند. مکتب سومی که از قرآن و علوم آل پیامبر علیهم السلام مایه گرفته و قائل به قول وسط یا همان امر بین الامرین است، مکتب شیعه امامیه است. این مکتب با بینش معقولانه در مسائل گوناگون همیشه خود را وامدار اهل بیت پیامبر علیهم السلام دانسته و یگانه راه دستیابی به معارف و حقائق دینی را تحت لواء ولایت حضرات معصومین علیهم السلام میداند. این مساله یعنی امر بین الامرین در نام? حضرت هادی صلوات الله علیه هم مطرح است و اجمالاً مراد حضرت علیه السلام از این مساله در مورد افعال انسان، امری است نه جبر و نه تفویض، بلکه تملیکی است از جانب حق تعالی، یعنی خداوند متعال فعل را برای انسان تملیک کرده است و انسان مالک و مستطیع بر افعال خویش است ولی نه بصورت استقلال بلکه با تکیه بر تفضل الهی.بنابراین افعال هم مثل دیگر ممکنات در مملکت حق تعالی به فضل الهی موجودیت یافته است منتهی از مجرای خاص خودش یعنی اختیار انسان.لذا میفرماید: «بَلْ نَقُولُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ جَازَی الْعِبَادَ عَلَی أَعْمَالِهِمْ وَ یُعَاقِبُهُمْ عَلَی أَفْعَالِهِمْ بالاسْتِطَاعَهِ الَّتِی مَلَّکَهُمْ إِیَّاهَا فَأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ بذَلِکَ... ترجمه: بلکه ما می‏گوییم که خداوند عزّ و جلّ بندگان را بر اساس کردارشان جزا دهد و آنان را به خاطر کارهای بدشان با توجّه به توانایی‏ای که به آنها داده و به امر و نهی آنها پرداخته، مورد بازخواست قرار خواهد داد».و ما این تعبیر به تملیک را در جای جای این نام? شریف مشاهده میکنیم. کلید واژه ها: توحید افعالی، توحید تنزیهی، عدل، جبر، تفویض، امر بین الامرین، استطاعت

مقابله ائمه اطهار (ع) با مدعیان مهدویت
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1391
  محمد باقری بندروییه   سید احمد رضا شاهرخی

1- اندیشه مهدویت از زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه اطهار علیهم السلام تا کنون همواره در جامعه اسلامی بوده است. و کسی نمی تواند به سادگی منکر این واقعیت شود متاسفانه این مسئله در طول تاریخ، دچار انحراف هایی از جمله مدعیان مهدویت شده است. آنان روی انگیزه هایی همچون نجات باوری مهدوی، جهل و نادانی مردم، فزون طلبی و زیاده خواهی، مدعی آن شده، عده ای را به انحراف کشانده اند که یا خود مدعی مهدویت شده اند و یا دیگران را به عنوان مهدی موعود مطرح ساخته اند. 2- مدعیان مهدویت، این گونه نیستند که در یک مقطع زمانی ظهور کرده و منقرض شده باشند بلکه در هر دوره ای که امام بر حقّی وجود داشته، مدعی کاذبی نیز ظهور کرده است. اولین دسیسه این انحراف پس از شهادت امام علی(علیه السلام) انحراف فرقه سبائیه بود که بیان شد. 3- این سیره نامشروع در فاصله زمانی هریک از ائمه اطهارعلیهم السلام به جز دوران امام حسن و امام حسین علیهما السلام به ترتیب زمانی دست به انحراف زدند و عده ای را منحرف کردند که منحرفترین آنها عبارتند از سبائیه، کیسانیه، زیدیه، اسماعیلیه و واقفه بودند. 4- از آن جایی که ائمه اطهار(علیه السلام) شرایط و اوضاع زمان را زیرنظر داشتند با تدبیر حکیمانه خود از کیان و حقانیت امامت، به ویژه مهدویت دفاع و مقابله نموده برخوردی عملی و فکری با آنان نموده اند لذا در مقابل موسسین و پیروان آنها ساکت ننشسته و موضع گیری خود را مستقیم و غیر مستقیم در قالب دعا، پرسش و پاسخ، مناظره، لعن و نفرین، دعوت به بهره گیری از علم اهل بیت، معرفی جایگاه اهل بیت، حتی تأویل و تفسیر آیات قرآن را به آنها تطبیق داده اند و با صراحت تمام در مقابل آنها واکنش نشان داده اند. 5- دردوران غیبت صغری، به خاطر خلا رهبری ظاهری در جامعه و نبود مرجعیت علمی خاص، افرادی به خاطر مطامع دنیوی و امراض روحی از این فضا سوء استفاده کرده و امامت را به انحراف بردند که توسط امام زمان(عج) مورد طرد و لعن قرار گرفته اند اگرچه قالب موضع گیریها و مقابل? حضرت، بوسیل? توقیع و نامه نگاری صورت می گرفت. 6- با توجه به موضع گیری و مقابله ائمه اطهار(علیه السلام) اکثر این فرقه ها و منحرفین منقرض شده اند و جز اندکی از آنان باقی نمانده است. امّا تنها گروهی که مدعی امامت اصیل بوده، از آن پیروی کرده، باقی مانده و اصالت خود را حفظ کرده اند، شیعیان دوازده امامی اند، این گروه از شیعیان، بر مبنای سنت رسول خاتم(صلی الله علیه و آله وسلم) و گفتار عترت طاهره(علیه السلام) امامت را امری الهی دانسته، بر اساس نص و دستورات الهی و فرستاده او به آن معتقد بودند و از آن پیروی کرده اند.

رابط? نفس و بدن از دیدگاه خواجه نصیر و ملاصدرا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات 1392
  حبیب رهبری   علی اله بداشتی

چکیده: رابط? نفس و بدن یکی از مسائل بحث انگیز در حوز? علم النفس فلسفی است. از آنجا که در علوم عقلی و روانشناختی، حلّ بسیاری از مسائل به شیو? تبیین این موضوع بستگی دارد، بنابراین چگونگی ارتباط نفس مجرد با بدن مادّی و تأثیر و تأثّر آن دو از یکدیگر همیشه مورد توجه فلاسفه بوده است. تحقیق حاضر این مسئله را تحت عنوان «رابط? نفس و بدن از نظر خواجه نصیر و ملاصدرا» را به صورت مطالعه تطبیقی بررسی کرده است. عمده دیدگاه خواجه نصیر در باب علم النفس متمایل به دیدگاه ابن سینا است. از این رو نفس را «روحانیه الحدوث و و البقا میداند» و رابط? نفس وبدن را نیز بر اساس همین دیدگاه تبیین میکند. این نگاه که قائل به دوگانگی درباره نفس و بدن است مشکل اصلیاش توجیه این رابطه است. امّا دیدگاهی که ملاصدرا در نحو? پیدایش نفس بر میگزیند کاملاً متفاوت با دیدگاه فلاسفه قبل از خود از جمله خواجه نصیر است. ملاصدرا با ابداع مبانی فلسفی جدید از قبیل اصالت وجود، تشکیک در وجود و حرکت جوهری، حدوث جسمانی نفس طرحی نو از کل مسائل فلسفی به ویژه در مسئله علم النفس ارائه داد که کلاملاً بی سابقه بوده است. او با تکیه بر نظری? جسمانیه الحدوث بودن نفس آنرا جوهری سیّال میداند که از بدایت جسمانیّت تا نهایت روحانیّتش همواره در جنبش و تحرک ذاتی است. بر همین مبنا ایشان رابط? نفس و بدن را اتّحادی میداند. نتیجهای که از بررسی دو دیدگاه حاصل شده این است که: با توجه به اینکه در نظر ملاصدرا نفس در سفری، از «جسمانیه الحدوث» تا «روحانیه البقاء» را طی میکند سنخیت بیشتری با بدن دارد. از این رو در حل معضل رابطه نفس و بدن کارآمدتر و استوارتر است و با شرایط عصر حاضر، دیدگاه «فلسف? ذهن» قرابت بیشتری دارد. واژههای کلیدی، نفس، بدن، رابط? نفس و بدن، خواجه نصیر، ملاصدرا.

بررسی تطبیقی صدق و کذب قضایا از نظر ابن سینا ، سهروردی و ملاصدرا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1392
  وحید صداقت نیا   سید احمد رضا شاهرخی

چکیده یکی از مهمترین مباحث دانش معرفت شناسی بحث صدق و کذب است . صدق به معنی مطابقت داشتن قضیه با واقع و کذب به معنی عدم مطابقت آن با واقع است . امکان شناخت و رسیدن به واقع از دغدغه های اصلی انسان به شمار می رود . برای دور شدن از جهل مرکب وگام برداشتن در فضای نورانی شناخت نیازمند به فهم واقعیت هستیم . یعنی هرگاه واقعیت برای ما پوشیده باشد قطعا دسترسی به صدق و کذب نخواهیم داشت وحرکت منطقی برای کشف مجهولات تحقق پیدا نمی کند . پژوهشهای زیادی در این زمینه صورت گرفته است اما بدلیل عمیق بودن بحث نمی توان منبع مستقلی را معرفی کرد . معیارهای متعددی برای صدق و کذب قضایا ارائه شده است .که برخی انسان را بیشتر از حقیقت دور می کند . قضایا انواعی دارند و نفس الامر در هر قضیه ای فرق می کند و ملاک صدق با همان سنجیده می شود . ملاک صدق به نظر حکمای اسلام ، مطابقت داشتن یک قضیه با واقع است . انسان قادر است به حقیقت و واقعیت آنطور که هست دسترسی پیدا کند . معرفت و ادراک در علم حصولی نیاز به اثبات میان ذهن با واقع دارد . انسان در علم حضوری به حقیقت اشیاء دسترسی پیدا می کند . این نوشته به مقایسه نحوه مطابقت قضایا با واقع از نظر سه فیلسوف بزرگ اسلام پرداخته است . از نظر ابن سینا حقیقت شیء نزد درک کننده تمثل پیدا می کند و این تطابق یک تطابق ماهوی است . سهروردی قائل به مشاهده حقیقت است . برای رسیدن به واقع باید از خود و تزکیه نفس شروع کرد . ملاصدرا معرفت حقیقی را علم و یقین مطابق با واقع می داند . یقین مذکور به معنی یقین ثابت و دائمی است . ایشان حقیقی ترین بدیهیات را استحاله اجتماع نقیضین و ارتفاع آن می داند .

معناشناسی متون دینی در سلفیه
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه قم - دانشکده الهیات و معارف اسلامی 1391
  محمد صادق بدخش   علی اله بداشتی

سلفیه عنوانی است که گروهی از پیروان احمد بن حنبل و إبن تیمیه برای خود برگزیده اند تا نشانگر عقیده آنها در لزوم رجوع به شیوه سلف از أمّت پیامبر باشد. این گروه در برخورد با متون دینی و معنا شناسی آن ها مقید به ظواهر بوده و نقش عقل را در فهم مراد جدی شرع دخالت نمی دهند و همین موضوع موجب به وجود آمدن اعتقاداتی متفاوت از سایر مذاهب اهل سنت در این فرقه شده است. در این پژوهش پس از مروری کوتاه بر تاریخچه سلفیه و مباحثی در مورد معناشناسی، به بررسی مبانی معناشناسی پرداخته شده است ابتدا از حقیقت و مجاز و کنایه و استعاره سخن گفته شده است به نظر ادبای عرب این سه آرایه ادبی نقش ویژه ای در زبان عربی دارند و بدون در نظر گرفتن آن ها نمی توان مفاهیم را به زیبایی و رسایی هرچه تمام تر به مخاطبین منتقل ساخت هرچند برخی وجود مجاز را انکار کرده اند و می کویند کلام، مجموعه ای یکدست از کلمات و قرائن موجود در آن است که روی هم رفته در معنای خود استعمال شده اند و دیگر مجازی وجود ندارد. در بحث مجاز در قرآن هم هرچند بسیاری از مفسرین قرآن را تابع قوانین رایج در زبان عرب از جمله مجاز دانسته اند اما علمای سلفیه آن را رد کرده اند ولی خود ایشان در بعض آیات ناگزیر از قبول مجاز شده اند. از دیگر مبانی معناشناسی متون دینی بحث محکم و متشابه است به عقیده سلفیه منظور از متشابه آیه ای است که معنای واضحی ندارد و ممکن است با معانی غیر صحیح، خلط شود و باید آن را با إرجاع به محکمات تفسیر کرد. در بحث تأویلی که خداوند در سوره آل عمران، علم آن را تنها به خودش یا همراه با راسخان در علم اختصاص داده سلفیه می گویند تأویل به معنای آن حقیقت خارجیست که کلام در نهایت به آن حقیقت منجر می شود و تأویل در این آیه از سنخ معانی نیست. از دیگر مباحث مطرح در این تحقیق جایگاه عقل در تفسیر و ترجمه متون دینی است که سلفیه قائل هستند که نمی توان با دلایل عقلی، دست از ظاهر متون برداشت. روش سلفیه در معناشناسی منجر به قول به تجسیم خداوند در برخی موارد و خالی شدن کلام خداوند از بسیاری زیبایی های ادبی زبان عرب می شود هر چند خود سلفیه هم نتوانسته اند بر این شیوه خود پایبند باشند و در مواردی آیات قرآن را از معنای ظاهری آن خارج ساخته اند. به عقیده شیعه روش صحیح در برخورد با ظواهر متون این است که ظرفیت محدود کلام بشری در بیان معانی بلند معنوی را در نظر بگیریم و به این درک برسیم که نمی توان با اکتفای به ظواهر به آن معانی دست پیدا کرد بلکه باید در تفسیر یک سخن تمام قرائن متصل و منفصل را در نظر گرفت تا مراد جدی گوینده را به دست آورد.